شخصیت و اندیشه های الهیاتی کارل بارت (پارادایم پست مدرن)

آغازگر پارادایم پست مدرن الاهیات

در واقع، بارت آغازگر اصلى پارادایم پست مدرن الاهیات شد. بارت در آن بحران پیچیده اى که همه چیز را تهدید مى کرد، تا حد زیادى، فهمید که به هیچ وجه مسیحیت را نمى توان به پدیده اى تاریخى و زمانمند، که باید مورد تحقیق و کاوش انتقادى قرار گیرد، و نیز به تجربه اى درونى (از نوع امروزى) و تا حد زیادى از نوع اخلاقى، فرو کاست. پس از جنگ، به رغم زوال دوران ساز جامعه و فرهنگ بورژوازى، نهادهاى هنجارگذار، سنت ها و مراجع اقتدار آن، کارل بارت بیش از هر کس دیگرى، نیروى انتقادى ایمان را بسیج کرد و (در ارتباط با رساله به رومیان) به همراه دوستانى نظیر امیل برونر، ادوارد تورنایزن، فریدریش گوگارتن و رودلف بولتمان، به شکل برنامه ریزى شده اى در `between the times' (نام نشریه جدیدى که آنها تأسیس کردند) خواستار آن شدند که براى یک «الاهیات کلمه» (که غالبا «الاهیات دیالکتیکى» خوانده مى شد) اقدامى صورت گیرد.

راه بازگشت به دوران قبل از شلایرماخر
این بدان معناست که هیچ راه بازگشتى به دوران قبل از شلایرماخر، جز پیش رفتن و فراتر رفتن از شلایرماخر، وجود نداشت:
1ــ گذشتن از انسان مدارى مدرن، و روى آوردن به خدامدارى نوین
2ــ گذشتن از تفسیرى تاریخى- روانشناختى از شخص «متدین» و الاهیات برحسب تاریخ و نوع بشر، و روى آوردن به کلمه تصدیق شده خود خداوند در کتاب مقدس، یعنى روى آوردن به وحى، ملکوت و فعل خداوند.
3ــ طرد سخن گفتن دینى در باب مفهوم خدا، و توجه به اعلان کلمه خدا
4ــ چشم پوشیدن از دین و احساسات دینى، و توجه به ایمان مسیحى;
5ــ گذشتن از نیازهاى دینى ناظر به انسان (انسان خداى مدرن)، و روى آوردن به خداوند که امرى «به کلى دیگر» است و تنها در عیسى مسیح متجلى مى شود. (خدا انسانى که نص کتاب مقدس، گواه آن است.)

تغییر پارادایمى الاهیات بارت از لیبرال مدرن به پارادایم پست مدرن
الاهیات کارل بارت در تحولات عام سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و معنوى پس از فاجعه جنگ جهانى اول (به همراه خود بارت، به عنوان مدلى از «زیست الاهیاتى») قدرتمندانه تغییر پارادایمى را از لیبرال مدرن به چیزى که با نظر به گذشته مى توان آن را پارادایم پست مدرن نامید، ایجاد کرد; هرچند در آن زمان تنها مى شد طرح مبهم و کمرنگ آن را تشخیص داد. تا اینجا مى توان بارت را (و نه ریچل، هارناک، هرمان یا ترولچ را) «پدر کلیساى قرن بیستم» نامید. کارل بارت در مواجهه با بحران پارادایم مدرن، خواستار و مشوق رویکرد الاهیاتى اساسا نوینى شد. الاهیات او (با نقد الاهیاتى ایدئولوژى) زودتر از دیگران به نیروهاى استبدادى و مخرب عقلانیت مدرن پى برد، ادعاى مطلق بودن عقل روشنگرى را به امرى نسبى تبدیل کرد و جنبه فریبندگى خود عقل روشنگرى را برملا ساخت. خلاصه اینکه الاهیات او زودتر از دیگران به درک «دیالکتیک روشنگرى» نایل آمد و براى یک روشنگرى فراتر از آن روشنگرى تلاش نمود.

تأکید بارت بر رستگارى در مسیح

بارت با نوعى مسیح شناسى جدید، بر رستگارى در مسیح تأکید کرد و بدین طریق با فروکاستن مسیحیت به امور عموما انسانى و تاریخى مقابله کرد. او در مقابله با یکسان سازى و همگونى با گرایش هاى اجتماعى و بورژوازى در فرهنگ پروتستانتیسم، بر محرک ها و انگیزه هاى سیاسى و اجتماعى انجیل تأکید کرد. جاى شگفتى است که بارت در آن زمان به طور صریح و قاطع علیه همه اشکال ناسیونالیسم و امپریالیسم، یعنى میراث فاسد مدرنیته، که نظام هاى توتالیتر در کشور آلمان آنها را به نهایت ابتذال و پوچى رساندند، سخن گفت. و باز جاى شگفتى است که او در آن زمان، قدرتمندانه خود را به سیاست صلح جهانى و عدالت اجتماعى، و نیز به نگرش انتقادى پیامبرگونه کلیسا علیه همه نظام هاى سیاسى، ملزم و متعهد دانست.

درگیرى الاهیاتى نوین بارت
درگیرى الاهیاتى و اساسا نوین بارت، قدرت سیاسى خود را در سال 1934 در شوراى بارمن، علیه حزب شبه دینى نازى، آشکار ساخت. در اعتقاد صریح و روشن به عیسى مسیح، به عنوان «کلمه واحد خداوند» که در جنب آن کلیسا نمى تواند «هیچ گونه رویداد، قدرت، انگاره و حقیقتى را به مثابه وحى الاهى به رسمیت بشناسد». بارت بر خلاف الاهیدانان دیگر که تمامیت خواهى حزب فاشیست نازى را کورکورانه پیشرفته ترین جنبه اجتناب ناپذیر عصر مدرن مى دانستند، آن را میراث هولناک مدرنیته اى مى دانست که ضرورتا باید از آن برگذشت: «پایان مدرنیته»، همان طور که رومانو گاردینى پس از جنگ جهانى دوم، آن را بدین نام خواند. از این رو، اگر برچسب نوارتدکس به بارت چسبانیده شود، او (و نه به هیچوجه، بارت جوان) درک نشده است.

مقاصد بزرگ کارل بارت در الاهیات
به نظر مى آید که حتى امروزه نیز در الاهیات باید مقاصد بزرگ کارل بارت را دستاویز قرار داد:
1ــ متون کتاب مقدس صرفا مدارکى براى تحقیقات فلسفى- تاریخى نیستند، بلکه متونى هستند که امکان مواجهه با آن امر «به کلى دیگر» را فراهم مى سازند; شواهد تماما انسانى کتاب مقدس با کلمه خداوند، که مردان و زنان مى توانند بدان اذعان کرده، آن را بشناسند و اعتراف نمایند، مربوطند.
2ــ از این رو، مردان و زنان را به چیزى بیش از درون نگرى و تفسیر فارغ دلانه فرامى خوانند: از آنها استغفار، گروش و ایمان مطالبه مى شود; ایمانى که همواره نوعى خطر کردن است. اینجا سخن از رستگارى و شقاوت انسان در میان است.
3ــ وظیفه کلیساست که به نحوى قاطع و مصالحه ناپذیر، این کلمه خدا را که مردان و زنان مى توانند بر آن اعتماد و اطمینان ورزند، با عبارات انسانى شرح و بیان کند. هم موعظه گرى کلیسا و هم اصول اعتقادات قطعى کلیسا باید تماما بر محور عیسى مسیح تمرکز یابند; آن عیساى مسیحى که در نظر مؤمنان، در حقیقت، مجلاى گفتار و کردار یک انسان نیکوى اسوه نیست، بلکه مجلاى گفتار و کردار خود خداوند است; عیسى مسیح، معیار تعیین کننده هرگونه سخن گفتن در باب خدا و آدمیان است.

بارت آغازگر و نه کامل کننده پارادایم پست مدرن

کشیش سافنویل که هنوز دکترا نداشت و به مقام استادى الاهیات اصلاح شده در گوتینگن منصوب شده بود براى فراهم آوردن مفروضات اصلى سخنرانى هاى خود، به میراث نهضت اصلاح دینى، یعنى به تعالیم کالون و هایدلبرگ، بازگشت; اما این کافى نبود. این استاد تازه کار، پس از گذشت دو سال نخستین، در سال 1924، هنگامى که داشت سخنرانى هاى خود را در باب اصول اعتقادات قطعى آماده مى کرد، ناگهان یک کتاب «منسوخ» و «غبارگرفته» که مى باید سرنوشت او را رقم زند، به خاطرش خطور کرد: اصول اعتقادات قطعى کلیساى اصلاح شده انجیلى، تألیف هاینریش هپ (از سال 1861) که پاسخ همه مسائل اصول اعتقادى بین آسمان و زمین و جهنم را در اختیار او مى نهاد. پاسخ هایى از آن راست کیشى اصلاح شده متقدم.

تغییر موضع بارت به سمت اصول اعتقادى مورد مناقشه در دنیاى مدرن
در نخستین سخنرانى هاى بارت در باب اصول اعتقادات قطعى، تغییر موضعى وجود داشت که نه تنها متعصبانه و ناسنجیده نبود، قابل توجه هم بود; زیرا این تغییر موضع به سمت اصول اعتقادى موردمناقشه در دنیاى مدرن بود; اصول اعتقادى نظیر تثلیت، تولد از باکره، نزول به جهنم، و عروج: تغییر موضعى نه تنها به سمت راست کیشى پروتستانى متقدم، بلکه به سمت حکمت مدرسى قرون وسطا و تعالیم آباى کلیساى اولیه. هیچ کدام از بزرگان «الاهیات دیالکتیکى» با اقدام و حرکت بارت همراه نشدند، بلکه همگى ناظر آن بودند و به نشانه نفى، سر تکان مى دادند. به هر حال، این حرکت، فى نفسه، بازگشتى به سنت کلیساى اولیه، قرون وسطا و نهضت اصلاح دینى نبود، که چنین کارى بس مشکل بود (زیرا در این باب، امور فراوانى براى درس گرفتن و عبرت آموختن وجود داشت)، بلکه صرفا طریقه و شیوه اى بود که بارت بدان گونه عمل کرد، نادیده گرفتن و غالبا بى اعتبار دانستن دستاوردهاى مهم تفسیر، تاریخ و الاهیات مدرن.

ایمان از نظر بارت

البته نتیجه آن رویکرد این نبود که بارت یک کالونى راست کیش، اعترافگر لوترى، یا حتى مدرسى قرون وسطایى گردد. رهیافت الاهیاتى خود او و معرفت شناسى الاهیاتى خاص او، که وى آن را پس از اثر ناتمام طرح کلى اصول اعتقادات قطعى مسیحى بنیادى تر ساخت، معرفت شناسى و رهیافتى بدیع و اصلى بود. در اینجا، اثر مهم او کتابى بود درباره آنسلم اهل کانتربرى، با عنوان "آنسلم، ایمان در جستجوى فهم" است. مراد آنسلم از «ایمان مى آورم تا بفهمم» چیست؟ از نظر کارل بارت، هیچ پرسش و چون و چرایى درباره «ایمان مى آورم تا بفهمم» وجود ندارد. «ایمان» بر هر چیزى مقدم است. به نظر بارت، یک فرد مسیحى باید از همان ابتدا جهشى به اصل مطلب داشته باشد. به قول شلایرماخر، ایمان موضوعى نیست که از ابتدا باید آن را بفهمیم (یعنى فهم مفروضات تاریخى، فلسفى، انسان شناختى و روان شناختى) و سپس ایمان بیاوریم; قضیه بر عکس است. ابتدا ایمان مى آوریم تا سپس با درک عمیق «امکانات و مقدورات» ایمان، بفهمیم.
بارت، ایمان را معرفت و تصدیق کلمه مسیح تعریف مى کند، اما بعدا این تعریف خیلى زود با اصول عقاید کلیسا یعنى با اقرار و اعتراف ایمانى که به نحو تاریخى و با گذشت زمان به وجود آمده است، یکى مى شود. رهیافت بارت در آن زمان و با توجه به تعالیم آنسلم چنان بود. مبناى آن رهیافت این بود که درست است که خدا موجود است، وجودى است در سه شخص، و خدا انسان شد، اما در این باب مى توان تأمل بیشترى کرد که این مطلب تا چه حد درست است. بنابراین اصول اعتقادات قطعى کلیسا که پس از طرح کلى اصول اعتقادات قطعى مسیحى و با تأکید عمدى بر آن عنوان منتشر شد، تأملاتى است در باب اصول عقایدى که پیشاپیش، بیان و تصدیق شده اند. در این صورت، جاى تعجب نیست که در «مقدمه» اصول اعتقادات قطعى (مقدمه، نه به معناى آنچه باید از قبل گفته شود، بلکه آنچه باید در ابتدا گفته شود) دویست صفحه درباره آموزه تثلیت وجود دارد، که نه از عهد عتیق، بلکه از آموزه کلیسایى قرن چهارم نشئت گرفته است.
این آموزه مبتنى بر نوعى دیالکتیک مفهومى پیشرفته و درخشان نیست، بلکه صرفا در آن دیالکتیک مفهومى فهمیده مى شود، یعنى آن تنها در ایمان پذیرفته و مقبول مى شود. این است که نظر اساسى کارل بارت در باب وحى تماما تثلیثى است: «کلمه خدا خود خداست در وحى و انکشاف او; زیرا خداوند خود را به صورت عیسى مسیح منکشف مى کند و این امر مطابق کتاب مقدس بر این تلقى از مفهوم وحى دلالت مى کند که خود خداوند در وحدت، و در عین حال تمایزى که هیچ عیبى و نقصى براى او نیست، همان منکشف کننده، انکشاف و منکشف شونده» یا بنابر قاعده اى انجیلى، پدر، پسر و روح القدس است.

مقایسه الاهیات کلمه بارت با فلسفه روح هگل
مى توان این رویه را به بهترین وجه، با یک مقایسه روشن ساخت: الاهیات کلمه بارت که الاهیاتى رادیکال و ذاتا متلون و بى ثبات است، از حیث ساختارى (به رغم تفاوت هاى آشکار در محتوا) یادآور فلسفه روح هگل است (بارت همواره «علاقه خاصى» به او داشته است): این الاهیات نیز با گردش دورانى به دور خود و حرکت پیش رونده دیالکتیکى سه مرحله اى، کل حقیقت را مفروض مى گیرد، خواستار جهش مشابهى به اصل مطلب است، و بالاخره بدیل مشابهى ارائه مى کند. هگل مى گوید آدمى یا خود را از امور تجربى و انتزاعى برمى کشد و به تفکر نظرى و کاملا مشخص مى رسد; در این صورت است که در تأمل نظرى، حقیقت روح خود به خود هویدا مى گردد; یا خود را به این سطح تفکر نظرى برنمى کشد که در این صورت، حقیقتا فیلسوف نیست. بارت مى گوید آدمى یا خود را فارغ از همه مشکلات تاریخى، فلسفى، انسان شناختى و روان شناختى، تابع کلمه خدا، آن طور که در کتاب مقدس تصدیق، و به وسیله کلیسا اعلام شده است، قرار مى دهد که در این صورت، و واقعا در این صورت، است که حقیقت وحى در تأمل نظرى آشکار خواهد شد; یا مؤمن نیست و در این صورت، واقعا مسیحى نیست! کارل بارت، از آن پس، در اصول اعتقادات قطعى کلیسا با نهایت دقت و تمرکز مسیح شناختى و در عین حال، به طور انحصارگرایانه مى گوید که از نظر مسیحیان، عیسى مسیح همان کلمه متجسد خداست، واحد است، تنها نور زندگى است که به موازات و در جنب آن، هیچ نور دیگرى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد، و نیز غیر از او هیچ کلمه دیگر خداوند، یعنى هیچ وحى دیگرى، در میان نیست.

چالش همیشگى «الاهیات طبیعى»

بسیارى از الاهیدانانى که از بارت تعلیم گرفته اند (نظیر هگلى هاى دست راستى زمان او) در اینجا خود را با هیچ مشکلى مواجه نمى بینند; آدمى در مدار و گردش است و به نحو پیشین، به سطح متعالى اصول اعتقادى مورد نیاز مى اندیشد. الاهیات بارت آن قدر جدى و مهم است که نمى توان از مواجهه با محتوا و مفاد آن شانه خالى کرد. نمى توان خود را به تفسیرى کاملا درونى از بارت محدود نمود; گرچه ممکن است چنین امرى براى زنده نگاه داشتن الاهیات بارت براى نسل امروز الاهیدانان ارزشمند باشد. با گذشت هفتاد و پنج سال پرثمر پس از تفسیر رساله رومیان بارت و با گذشت شصت سال از جلد نخست اصول اعتقادات قطعى کلیسا، باز نمى توان به تصحیح و اصلاح درونى نوعى تصویر قراردادى و مرسوم از بارت اکتفا نمود; هرچند از جهات دیگر ممکن است تا حد زیادى با او هم عقیده بود.

نقد الاهیات بارت
به نظر مى رسد که نقد بارت باید بیشتر شامل نقد الاهیات بارت باشد. از این رو باید پرسید:
1ــ اگر، آن طور که بارت جوان در مراحل اولیه تفکرش مى اندیشید، آفرینش الاهى دیگر به عنوان حلقه اتصال و واسطه فیض الاهى، که از بالا نازل مى شود، مطرح نیست، و اگر آفرینش الاهى را در اندیشه بارت متأخر باید حقیقتا فعل خیر خداوند دانست، به طورى که درخور نوشتن چهار جلد از اصول اعتقادات قطعى کلیسا باشد، و اگر همه اینها درست است، پس چرا نباید از فعل آفرینش، معرفتى حقیقى نسبت به خداوند استنباط کرد، اصولا نه تنها براى مسیحیان، بلکه براى هر مرد و زنى؟
2ــ اگر، بنابر گوهر الاهیات، خداوند بى تردید سرآغاز همه چیز است و بنابراین بر هر چیزى تقدم دارد، پس چرا باید براى الاهیات، از حیث روش شناختى، ناروا باشد که با مسائل و حوایج انسان امروزى آغاز کند و سپس بنا بر این تلقى که نظام هستى و نظام معرفت یکسان نیستند، آن مسائل و حوایج را بر خدا عرضه کند؟ آیا اصولا بارت در این مسئله حق را به شلایرماخر نداده است؟
3ــ اگر از نظر مسیحیان، پیام کتاب مقدس تنها معیار هر گفتگویى در باب خداوند است، چرا باید هر سخنى در باب خداوند مبتنى بر کتاب مقدس باشد؟
4ــ و بالاخره، اگر گزاره ها و سخنان سلبى کتاب مقدس در باب خطا، ظلمت، دروغ گویى و گناه جهان غیر مسیحى را باید به طور جدى، نوعى دعوت به گرویدن تلقى کرد، چرا باید در مورد این واقعیت سکوت کرده، آن را مکتوم یا محو نمود که خداى کتاب مقدس (بنا به شهادت عهد جدید) خداى همه مردم، و لذا به همه مردم نزدیک است، به طورى که حتى غیر مسیحیان (به گواه رساله به رومیان و حتى بیش از آن به گواه اعمال رسولان) مى توانند خداى حقیقى را بشناسند؟


منابع :

  1. هانس کونگ- متفکران بزرگ مسیحی- گروه مترجمان- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

  2. محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس- تهران- سمت- 1382

  3. سایت مرکز گفتگوی ادیان- مقاله شخصیت و اندیشه های کارل بارت

  4. تونی لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- نشر و پژوهش فرزان روز- چاپ اول- 1380 ش.

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/116171