تحولات رابطه مسیحیت معاصر با دولت غرب (لیبرالیسم)

تحولات رابطه دولت و کلیسا

از زمان امضای قرارداد «وستفالیا» در سال 1648 میلادی، مسأله تعیین جایگاه کلیسا، برای دولتهای غربی، مطرح بوده است. ماهیت این رابطه، در قرون 18 و 19 میلادی با توجه به رشد فرهنگ فردگرا و بورژوایی پس از عصر روشنگری، دستخوش تحول شد.

مدل لیبرالی رابرت بلا
به عقیده «رابرت بلا» در طی این دوره، که با رواج فرهنگ پروتستانی همراه بود، دو حادثه مهم روی داد:
نخست، مذهب به عرصه خصوصی کشیده شد و نقش آن در زندگی عمومی و جامعه کمرنگ شد.
دوم، با رشد فزاینده جداسازی و تفکیک دولت و جامعه مدنی، به تدریج جامعه، به عنوان چیزی جدا از دولت تصور شد و نهادهای مذهبی در بستر جامعه مدنی تعریف شدند و همین امر شکاف میان دولت و کلیسا را تشدید کرد. بدین ترتیب، فرایند بورژوایی شدن جوامع غربی و رشد تفکرات لیبرالی، در سه قرن اخیر، در عرفی شدن جوامع غربی و ایجاد فاصله، میان دولت و کلیسا، نقش به سزایی داشته است. این وضعیت، تا کنون کم و بیش، تداوم داشته و سیاست کلیسای مسیحی، در دنیای معاصر، وضعیت خاص و مشخصی یافته است؛ هر چند برخی جنبه های آن دگرگون شده، ولی اساس آن، دست نخورده باقی مانده است.
بدین ترتیب، رابطه کلیسا و دولت، در جوامع صنعتی شده غربی، تقریبا تثبیت شده است. بدین صورت که قبلا کلیسا با دولت رقابت و چشم و همچشمی داشت، ولی اکنون دوره این رقابتها سپری شده و کلیسا محدود شده است و در ضمن، دیگر دشمن دولت محسوب نمی شود. از سوی دیگر، دولتهای عرفی غربی، می کوشند، فاصله شان را با کلیسا حفظ کنند. این شیوه رابطه دولت و کلیسا را نظریه پردازان لیبرال، بسیار می پسندند.

خطوط کلی این شیوه از دیدگاه رابرت بلا

«رابرت اودی»، یکی از هوادارن این شیوه، خطوط کلی آن را، در دو اصل زیر چارچوب بندی کرده است:
1- حکومت باید نسبت به مذهب حالت بی طرف داشته باشد.
2- دولت باید از تکثر مذهبی حمایت کند. در این روایت لیبرال، تاکید عمده بر روی آزادی مذهبی قرار دارد و قانون باید ضمانت اجرای آن را تعیین کند. این نوع رابطه دولت و کلیسا در قانون اساسی آمریکا پذیرفته شده است.

دو مدل استفان مونسما و جی. سوپر
در مقابل این گفتمان مسلط، گفتمانهای دیگری درباره رابطه دولت و کلیسا مطرح شده است. «استفان مونسما» و «جی. سوپر»، در کنار مدل لیبرال، به دو مدل دیگر، درباره رابطه دولت و کلیسا در جوامع غربی، اشاره می کنند.

1- مدل کلیسای مستقر (مشارکت دولت و کلیسا)
یکی از این دو مدل (بر خلاف مدل لیبرال) اساس را بر مشارکت دولت و کلیسا برای پیشبرد اهداف این دو نهاد می گذارد. در این مدل، دولت و کلیسا دو ستون محکم، فرض می شوند که رفاه و سعادت جامعه به آنها وابسته است. از یک سو، دولت، موقعیت سنتی کلیسا در جامعه را به رسمیت می شناسد و حتی ممکن است، کمک مالی به آن واگذار کند. از سوی دیگر ،کلیسا در جهت مشروعیت بخشیدن به دولت عمل می کند. هواداران این مدل که به مدل «کلیسای مستقر» معروف است، معتقدند که، برقراری چنین همکاری دو جانبه ای، می تواند، همزمان به تحکیم پایه های ثبات سیاسی و تقویت کلیسا کمک کند. کلیسای انگلیکان در انگلستان به این الگو نزدیک است.

2- مدل کثرت گرا
مدل دیگر مورد توجه مونسما، سوپر، جنبه کثرت گرایانه دارد. طبق مدل کثرت گرا درباره رابطه دولت و کلیسا، جامعه از یک رشته حوزه های رقیب یا شاید مکمل یکدیگر تشکیل شده است و زندگی مذهبی بر همه این حوزه ها تأثیر می گذارد. دولت نمی تواند، به دستاویز جدایی دین و دولت، تبلیغات مذهبی را محدود کند، بلکه باید به آزادی عمل آن احترام گذارد. بدین ترتیب، مدل کثرت گرا، دین را جدا از دیگر حوزه های زندگی نمی داند. کشورهای آلمان و استرالیا، در این جرگه می گنجند.

نزاع بین دو دیدگاه لیبرال و کثرت گرا

به نظر می رسد، در حال حاضر نزاع اصلی در غرب، بر سر تفسیر رابطه دولت و کلیسا، بین دو دیدگاه لیبرال و کثرت گرا درگیر باشد. دیدگاه کثرت گرا، می خواهد دامنه تفسیرهای خود را گسترش دهد و آن را به عرصه اقتصاد سیاسی، فرهنگ و فلسفه بکشاند، همه این حوزه ها را جزء موضوعهای مطالعه دینی قرار دهد و آن را مبنای نقادی از دولت قرار دهد. چنین تلقی، در دنیای مسیحی بی سابقه نیست.
هوادارن دیدگاه انجیل اجتماعی، در گذشته، به بحث در حوزه اخلاق و آموزشهای مذهبی بسنده نمی کردند، بلکه به دنبال تعریف جایگاه سیاسی- اجتماعی انسان، در ارتباط با دین بودند. در تقابل با دیدگاههای متداول عرفی- لیبرالی، موج جدید نگرشهای کلیسای حاشیه جهان می خواهند، به ترکیب مناسبی از جمع فضیلتهای مدنی با فضیلتهای مذهبی دست پیدا کنند و در ضمن، گفتمانهای مذهبی مسیحی را از شکل نیمه خصوصی آن در آورند و به گستره عمومی بیاورند.
در این جا، مسأله همخوانی با زندگی عمومی جامعه مطرح می شود. همگام با تقویت این روند در سالهای اخیر، اندیشمندان مسیحی به نحو صریح تری دولت پیشرفته سرمایه داری را، نقد کرده اند. این قبیل حرکتها با پاسخهای متقابل گرایشهای مسیحی مخالف، مواجه شده است. عمده ترین نزاع دو طرف، بر سر ماهیت سرمایه داری است. به طور کلی، نوع دیدگاه گروههای مسیحی درباره ماهیت سرمایه داری، حوزه تلقی آنها را، درباره نقش دولت تعیین می کند.

رابطه کلیسا و دولت سرمایه داری

بر همین اساس، در برخورد با مسأله سرمایه داری، گرایشهای مسیحی را می توان به سه گروه اصلی تقسیم کرد: 1- تأییدگران لیبرال- محافظه کار 2- اصلاح طلبان 3- انکارگرایان. هر یک از این سه گروه تصویر خاصی از دولت آرمانی ارائه می دهند و بر حسب ایدئولوژی خود، از دولت سرمایه داری انتقاد، یا آن را ستایش می کنند. بدون شک، سرمایه داری یکی از مهمترین واقعیتهای جوامع غربی است. به علاوه، سرمایه داری، بنابر ماهیت خود محرک فردگرایی، رقابت جویی و سودگرایی است و چندان زمینه تأمین هزینه های اجتماعی را ندارد. زیرا بیش از آنکه به فکر خدمت به عموم و تأمین نیازهای عمومی باشد، اندیشه افزایش سود و تأمین منافع خصوصی را دارد. به هر حال، تفکرات مسیحی، از مدتها قبل، با این پرسش دست به گریبان بوده اند، که سرمایه داری با چنین ابعادی تا چه اندازه با تعالیم انجیلی قابل انطباق است.

1- دیدگاه تصدیق گران لیبرال- محافظه کار
تصدیق گران لیبرال- محافظه کار، میان سرمایه داری و تعالیم مسیحیت سنخیت می بینند. این دیدگاه به ویژه در میان پروتستانهای انجیلی بسیار شایع است. به نظر آنها آزادی و استقلال عمل فردی حکم می کند که چنین باشد. اینان توجیه گران وضع موجود هستند. از دیدگاه این لیبرال- محافظه کاران انجیلی، سرمایه داری یک نظام اقتصادی مشروع است، که بر تولید خصوصی برای عرضه به بازار استوار است و کاراترین روش ممکن، برای تولید ثروت را در اختیار انسانها قرار داده است. طبق این دیدگاه، انگیزه سود طلبی را که خاص نظام سرمایه داری است، نباید با حرص و آز (که در انجیل مورد نکوهش قرار گرفته) یکسان انگاشت.
بنابراین، دیدگاه منفعت طلبی، از مشروعیت کامل برخوردار است و آن را در قالب جمله «عشق به خویشتن به خاطر خداوند» می توان فهمید. به علاوه، ثروت، در نظام سرمایه داری از طریق دزدی (که انجیل آن را به شدت محکوم می کند) تولید نمی شود. به هر حال، نگرشهای راست گرایانه انجیلی، با تأکید بر اصل حقوق فردی و مشروعیت مالکیت خصوصی، بنیادهای دولت سرمایه داری را تأیید می کنند و آن را مایه رفاه جامعه مسیحی و برقراری ثبات سیاسی می دانند. با این حال، مطابق معمول، دیدگاههای راست گرای انجیلی منتقد دولت گرایی هستند. این دیدگاه جانبدارانه، نسبت به سرمایه داری، در عقاید بنیادگرایی مسیحی و راست جدید شکل افراطی تری پیدا کرده است. به طور کلی، راست جدید مسیحی در ایالات متحده، به شدت از ایده کوچک شدن اندازه دولت هواداری می کنند.
اینان برای توجیه نظرات خود استنادهایی ارائه می دهند. اغلب استنادهای مزبور، بر خوانش ایدئولوژیک متون مرجع مسیحی استوار است و گاه در این زمینه تفسیرهای غیر متعارفی ارائه می شود. البته این تفسیرهای ایدئولوژیک، تنها به راست جدید محدود نمی شود و رادیکالها را نیز شامل می شود. «رونالد نش» در مقاله ای به یکی از موارد این تفسیرهای غیر متعارف اشاره می کند. مطلب مورد نظر او را «اریک بورسلیوس» در تفسیر آیه های 26 و 27 از سوره 22 سفر خروج بیان کرده است. در این بخش از کتاب سفر خروج، ذکر شده که هر گاه همسایه تان در مقابل دریافت وام از شما، ردای خود را نزدتان گرو گذارد و او برای محافظت در برابر سرما، غیر از این ردا پوشش یا وسیله دیگری نداشت، شما موظفید به هنگام ضرورت ردا را در اختیارش قرار دهید. ظاهرا در این عبارت بحث درباره رفع نیازها در شرایط اضطراری است، ولی «بورسلیوس» تفسیر کاملا متفاوتی ارائه می دهد و می گوید آیه مزبور در واقع درباره «حق انسانها در برخورداری از مواهب مادی و زندگی آبرومندانه» صحبت می کند و سپس چنین استدلال می کند که دولتها باید شهروندانشان را از چنین حقوقی برخوردار کنند. به عقیده رونالد نش، بدین ترتیب، «بوسیلیوس» یک حکم اخلاقی را به توجیهی برای حمایت از نقش توزیع گرایانه دولت تبدیل کرده است.

2- دیدگاه اصلاح طلبان
نگرش اصلاح طلب، می پذیرد که نظام سرمایه داری متأخر، با اصول انجیل منطبق نیست، ولی آن را قابل اصلاح می داند و معتقد است که همکاری کلیسا با دولت سرمایه داری به این روند کمک می کند. از این رو، دیدگاه اصلاح طلب نسبتا خوش بین است. گرایشهای اصلاح طلب پروتستان در آمریکای شمالی، حامیان سوسیال مسیحی در کلیسای کاتولیک و برخی جناحهای کلیسایی نزدیک به واتیکان از این جمله اند، آنان از منتقدین گسترش فقر و بیچارگی در جهان هستند و از لزوم دمکراتیزه کردن سامان اقتصادی سخن می گویند.آنها اجتماع گرایی را جزء مبانی مسیحیت می دانند، بر ضرورت افزایش هزینه های اجتماعی تاکید دارند و مدافع عدالتخواهی هستند، ولی کلیت نظام سرمایه داری را نفی نمی کنند.
«رونالد سایدر» جزء گروه اصلاح طلبان است. رشد تمایلات مذهبی، در حزب کارگر انگلیس، در دهه 1990 نیز، با الهام از نگرشهای اصلاح طلبانه صورت گرفت. «تونی بلر» نخست وزیر انگلیس از هواداران این طرز فکر است. به طور کلی، سنخیت زیادی میان آرای اصلاح طلبان و ایده های «راه سوم» وجود دارد. نگرش اصلاح طلب از ایده دولت رفاه حمایت می کند و در عین آن که بر کار ویژه رفاه بخشی دولت تاکید می گذارد، خواستار افزایش هزینه های اجتماعی دولت است. در واقع، گرایشهای اصلاح طلب، به دلیل کار ویژه توزیع گرایانه دولت رفاه حاضر به نفی موجودیت آن نیستند.

3- دیدگاه انکارگرایان
سومین گرایش مسیحی، در برخورد با سرمایه داری، به نقد ریشه ای مناسبات سرمایه داری روی آورده و عمده در قالب دیدگاههای الهیات رهایی بخش مطرح شد. اینان همانند اصلاح طلبان، جنبه اجتماعی دین را برجسته می کنند، ولی از این هم فراتر می روند و نظام سرمایه داری را در کلیت آن به چالش می گیرند و به همین دلیل انکار گرا نامیده شده اند. معمولا انکارگرایان در نوشته هایشان، به عبارتی از انجیل اشاره می کنند که حاوی بشارتی برای فقرا است. به طور مثال، این نقل قول از انجیل لوقا که: «خداوند مرا برگزیده تا مژده رحمت او را به بینوایان برسانم.» (سوره 4 ایه 18) در بخشی از انجیل متی چنین نوشته شده است: «آنگاه عیسی به شاگردانش گفت: این را بدانید که ورود یک ثروتمند به ملکوت خداوند بسیار مشکل است، باز هم می گویم، عبور شتر از سوراخ سوزن آسان تر است از وارد شدن ثروتمند به ملکوت خداوند.» (سوره 19 آیه های 23 و 24) بر همین اساس، الهیات رهایی بخش از ضرورت ایجاد کلیسای فقیران و کلیسای مردمی و از ضرورت رهایی از استثمار سخن می گوید. از این دیدگاه، ثروتمند شدن تعداد اندکی از مردم، تنها، با فقر توده وسیعی از مردم میسر می شود و روی دیگر انباشت سرمایه در غرب، توسعه نیافتگی جهان سوم می باشد.

الهیات رهایی بخش و رابطه کلیسا و دولت سرمایه داری
الهیات رهایی بخش، ساز و کار دولت و جامعه سرمایه داری را آماج حملات خود قرار داده است و تعبیر موسعی از مفهوم رهایی دارد. در این حالت، فرایند رهایی، یک فرایند جامع، شامل اقتصاد (رهایی از فقر مادی)، سیاسی (رهایی از سرکوب اجتماعی)، و مذهبی (رهایی از گناه) دانسته می شود.
جنبه دیگر الهیات رهایی بخش، به پرسش گرفتن درستی فعالیتهای کلیسای مستقر است. آنها از خود می پرسند که آیا به راستی کلیسای کاتولیک بر مبنای معیارهای صحیحی عمل می کند؟ و برای علاج عقب ماندگی این کلیسا و حل مسأله عدم ارتباط آن با توده مردم، راه حل مقدم دانستن عمل، به موعظه و برهم زدن سلسله مراتب قدرت کلیسایی را پیشنهاد می کنند. «فیلیپ بریمان» در یک جمع بندی، هدف الهیات رهایی بخش را ارائه تفسیری از مسیحیت می داند که در آن رنجها، مبارزات و امید فقیران در نظر گرفته شده باشد. با این اوصاف، می توان حدس زد که نگرش انکار گرایانه، دولت سرمایه داری را (به ویژه در وجه اقتدار گرایانه اش) ظالمانه می داند.


منابع :

  1. جهانگیر معینى علمدارى- مقاله کلیسا و لویاتان- فصل نامه مفید- شماره 32

  2. ویلیام بارکر- مقاله مرورى بر تاریخ مناسبات کلیسا و دولت در مسیحیت غربى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 19

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/116183