پاره ای مباحث فلسفه دینی سنت ارتدکس (فرهنگستان ها و متکلمان)

رابطه سنت جدید ارتدکس با تفکر غربى

تامل فلسفى و کلامى در سنت جدید ارتدکس، هم با تفکر غربى ارتباط تنگاتنگ دارد و هم شدیدا از آن فاصله دارد. بیشتر این فاصله ها را مى توان در تحول تاریخى جداگانه مردم و فرهنگ هاى مسیحیت شرق ردیابى کرد. ارتدکس ها وارثان میراث غنى فکرى و معنوى تمدن بیزانس هستند.

فلسفه مدرسى
وفادارى به این میراث، شرقیان را از شاخص ترین توسعه هایى که فلسفه و الهیات را در غرب شکل داده، یعنى فلسفه مدرسى، رنسانس و نهضت اصلاح دینى، مصون داشته است. شاید عامل اصلى تفکیک کننده، فلسفه مدرسى بوده است، دست کم بیشتر متفکران ارتدکس تمایل داشته اند این گونه به موضوع بنگرند. بنابراین دیدگاه، استادان فلسفه مدرسى روشى را براى تحلیل انتزاعى عقلى گسترش دادند که مراد از آن توجیه مدعیات دینى بود، اما منجر به پرورش عقل خودمختار شد، یعنى عقلى که از حیث روش از سنت اعتقادى و تجربه دینى (اخلاقى، عبادى، عرفانى)، زنده مستقل است.

پیامدهاى رنسانس و نهضت اصلاح دینى بر مسیحیت شرق
حساسیت این دنیایى رنسانس، یکى از پیامدهاى اعمال عقل خودمختار بود. دیگر پیامد آن، پروتستانتیزم بود، که روشهاى فلسفه مدرسى را براى توجیه تفاسیر کاملا غیر سنتى از دین به کار گرفت. قطعا مسیحیت شرق رنسانس و نهضت اصلاح دینى را از ملاحظات نظرى فرو ننهاد. ادخال اجبارى بیشتر مردم ارتدکس در امپراتورى اسلامى عثمانى، در قرن سیزدهم و چهاردهم، تاثیرات ناگوارى بر فعالیت فکرى آنان گذاشت و منجر به کاهش بیش از حد تعلیم و تعلم در سر تاسر مسیحیت شرق شد. خصوصا رسیدگى به دانش غیر دینى از این امر در طى تاریخ طولانى خود شاهد چندین دوره انسان گرایى بوده است، یعنى زمانى که سنت ادبى، فلسفى و علمى یونانى، که هیچ گاه به فراموشى سپرده نشد، به دلیل اهداف کارآمد گوناگون در جامعه روحانیان مسیحى و حکومت احیا شد. اما یونانى مآبى به نخبگان حاکم امپراتورى بیزانس محدود شد و با نابودى این دولت، زمینه دوام خود را از دست داد.

مبلغان بیزانسى

مسیحیان تحت فشار شرق، در طى قرون استیلاى اسلامى، هویت خود را نه از طریق مطالعه آثار افلاطون، بلکه از طریق چسبیدن به کلیساى خود حفظ کردند. روسیه، تنها کشور نسبتا بزرگ ارتدکس بود که از سوء استفاده حکومت کژ آیین در اوایل دوران جدید فرار کرد. در آن جا یک دولت مقتدر، که پایتخت آن مسکو بود، براى احیاى دوباره سنت بیزانسى به پا خاست، اما این احیا به انسان گرایى بیزانسى گسترش پیدا نکرد. دلیل این امر، طبیعت فرآورده فرهنگى اى بود که از طریق بیزانس به روسیه انتقال یافت. مبلغان بیزانسى، برخلاف رومیان، انجیل را به زبان بومى به بى دینان شمال اروپا انتقال دادند و زبان یونانى و سنت هاى آموزشى اى که به طور انحصارى به این زبان مرتبط بود، صادر نشد. در عین حال که مبلغان صاحب نظر و زبان شناسان اسلام در روزگار جدید، این طرز تلقى را در باب فرا گرفتن فرهنگ انجیلى ستایش کرده اند، اما شاید این امر سبب کند شدن توسعه علوم انسانى در مسیحیت شرق شد. بدین سان فرهنگ روسى با درخششى فوق العاده در تندیس پردازى، معمارى کلیسا، ریاضت گرایى، عرفان و فعالیت هاى دیگرى که با آداب عبادى ارتدکسى ارتباط نزدیک دارند، تجلى کرد، اما جستجوى نشانه هاى علوم انسانى، که بخشى از فرهنگ بیزانسى بود، کارى عبث است. در آن جا آموزشگاه یا دانش سرا، حتى براى تربیت روحانى، وجود نداشت و الهیات، برخلاف فلسفه، یک رشته تحصیلى رسمى نبود.

پیدایش الهیات و فلسفه در سرزمین روسیه
در قرن هفدهم، بذر مطالعه نظرى الهیات و فلسفه در سرزمین روسیه افشانده شد. فرهنگستان کى یف، که قریب دویست سال در مسیحیت شرق مؤسسه الهیاتى عمده اى محسوب مى شد، در سال 1632 به دست سر اسقف پترو مهیلا پایه گذارى شد. این مدرسه از ابتدا کار مدافعه گرانه داشت. اوکراین مدت مدیدى تحت حاکمیت لهستان بوده است و مقامات رومى کاتولیک در ایجاد نوعى اتحاد میان مسیحیت پیشرفت قابل توجهى کردند، که به موجب آن جوامع ارتدکس در عین محافظت بر سنت هاى عبادى و شرعى خود، سلطه پاپ را پذیرا شدند. فرهنگستان کى یف، در برابر این تهدید، دفاع از استقلال ارتدکس را برعهده گرفت، اما همان گونه که اغلب اتفاق مى افتد، کار مدافعه گرانه موجب اتخاذ روشهاى حریف مى شود، که مراد از آن در اوکراین فلسفه مدرسى ضد اصلاح کاتولیکى رومى است. دوره تحصیلات در فرهنگستان کى یف، از فرهنگستان یسوعى الگو بردارى شد. بیشتر متون درسى داراى متن مبدا غربى، و زبان آموزشى، لاتین بود.

تاریخ الهیات جدید روسى
پدر جرجیس فلورفسکى (1937) در یک بررسى معروف، تاریخ الهیات جدید روسى را داستان جدایى از سنت یونانى آبایى تفسیر کرد. او فرهنگستان کى یف را یکى از مقصران در این باره مى دید. اما، در آن زمان، این فرهنگستان و آموزشگاه هاى دیگرى که به سبک آن بنیانگذارى شده بودند، نوعى احیاى دینى و فرهنگى مهم را پى افکندند روشنگرى اى که از کلیسا فراتر رفت، و علوم انسانى، ادبیات، سیاست و فلسفه دینى را نیز در برگرفت. نخستین فیلسوف دینى خلاق در سنت ارتدکس جدید، هرى هورى اسکورودا (94 - 1722) پرورش یافته این محیط بود.

فعالیت های اسکورودا
اسکورودا پس از فارغ التحصیلى از فرهنگستان کى یف، از پذیرش مناصب کشیشى خوددارى کرد. او پیش از دست کشیدن از اشتغال رسمى به منظور در پیش گرفتن سبک زندگى مشایى، چندین سال در فرهنگستان هاى کلیسایى ادبیات منظوم و زبانهاى باستانى تدریس کرد. محصول ادبى او، با سبک بیان روسى اى که رنگ مسیحیت اسلاوى دارد، مشتمل بر شعر، داستان، مدخلى بر اخلاق مسیحیت، مقالات متعدد درباره تفسیر نمادین کتاب مقدس و گفت و گو درباره موضوعات فلسفى قدیم، مثل معرفت نفس و حکمت دوستى است. منابع اصلى اى که او از آنها بهره گرفته، آثار نویسندگان باستانى لاتین، کتاب مقدس و سنت عبادى ارتدکس است. اسکوروداى شیفته خدا، و در عین حال عارف فوق العاده اجتماعى، فقط براى دوستانش نوشت و در طى حیاتش هیچ نوشته اى منتشر نکرد. ابزار شیفتگى فلسفى او مباحثه زنده بود.

تاثیرات عصر روشنگرى و پروتستانى
در قرن هیجدهم، پتر کبیر، وقتى که مشغول طرح عظیم نوسازى امپراتورى روسیه شد، عمدتا بر تخصص دانشمندان اوکراینى و اصحاب کلیسا تکیه کرد. مدارس و حوزه هاى علمیه اى که به دست مسیحیت ارتدکس، به منزله بخشى از برنامه نوسازى، بر پا شدند، روشهاى مطالعه الهیاتى و فلسفى معمول در کى یف را اعمال کردند. در این زمان تاثیرات عصر روشنگرى و پروتستانى نیز به تدریج در روسیه احساس مى شد، که بر پیچیدگى چشم انداز الهیات مى افزود.

تاسیس فرهنگستان ها

مطالعات مربوط به الهیات در روسیه، على رغم وجود نمونه هاى قوى غربى، در همه جوانب از الگوى اروپایى تبعیت نکرد. وقتى که نخستین دانشگاه روسى در سال 1755 در مسکو بنیان نهاده شد، نه دانشکده الهیات براى آن ایجاد کردند، و نه دانش الهیات نقش مهمى در مؤسسات تابع آن داشت. در اوایل قرن نوزدهم، جامعه روحانیان ارتدکس روسى سه آموزشگاه عالى الهیات، با نام فرهنگستان، تاسیس کرد، که با حوزه هاى علمیه تربیت روحانى در سن پترزبورگ، سرگى یف پساد و کى یف مرتبط بود. چهارمین فرهنگستان در قازان (20) در سال 1842 ایجاد شد. این چهار فرهنگستان الهیاتى، با آن که منحصرا به دست جامعه روحانیان مسیحى اداره مى شدند، نقشى مهم در توسعه فلسفه و الهیات در روسیه ایفا کردند.

نقش فرهنگستان ها در الهیات روسیه
این فرهنگستان ها، بومى کردن الهیات را در روسیه ارتقا بخشیدند. در همه آنها، زبان آموزشى، روسى بود. متکلمان تاریخى که در آن هنگام، مثل زمان حاضر در شکل دادن تفکر ارتدکسى از متکلمان نص گرا یا متکلمان فلسفى مؤثرتر بودند شروع به عطف توجه به منابع آبایى سنت ارتدکس کردند. این فرهنگستان ها در احیاى رهبانیت مراقبه اى در مردم ارتدکس نیز نقش داشتند.

فیلوکالیا در رهبانیت مراقبه اى
احیاى رهبانیت مراقبه اى در قرن هیجدهم، در دیرهاى یونانى و رومانیایى آغاز شد. ابزار آن فیلوکالیا (جمال دوستى) بود، مجموعه اى از مکتوبات ریاضت گرایانه و عرفانى از سطوح مختلف که راهب پایسى ولیچکوفسکى و مریدانش به زبانهاى اسلاو، رومانیایى و روسى ترجمه کردند. از آن جا که حرکت پایسى نه فقط ترویج نوعى ریاضت رهبانى، بلکه رواج دادن مجموعه اى از متون بود، براى عالمان و دیگر استفاده کنندگان ادبیات الهیاتى که راهب نبودند، فرصتى فراهم آورد که از این تجدید حیات براى مقاصد خود بهره بگیرند. روحیه معنوى مربوط به فیلوکالیا را معمولا hesychasm (آرامش گرایى) مى نامند، که از واژه یونانى hesychia (آرامش) گرفته شده است. نقطه ثقل آن «عبادت قلبى » است نوعى ریاضت متاملانه که هدف از آن تطهیر روح تا بدان درجه است که بتواند حقیقتا افعال (energeiai) الهى را که خلقت را فرا گرفته ببیند نه ذات (ousia) الهى را که شناختنى نیست. محتواى اخلاقى این دعا از طریق تکرار منترا گون عبارتى که نام عبادت قلبى یا عبادت عیسوى به خود گرفت، فراهم مى آید: «اى مولا! عیساى مسیح، پسر خدا، بر من مرحمت فرما، من گنه کار».

مهمترین وجه معنویت آرامش گرایانه از دید متکلمان مسیحى غرب
بنابر الهیات فلسفى، مهمترین وجه معنویت آرامش گرایانه، خوش بینى ماوراى طبیعى آن در باب میزانى است که «صورت و مشابهت » خدا، در حال و آینده، در انسانها مى تواند فعال شود. متکلمان مسیحى غرب، دست کم از زمان آگوستین، گرایش داشته اند که بر تباه شدگى طبیعت جبلى و خدا گونه انسان به تبع هبوط، تاکید کنند، دیدگاهى که نهضت اصلاح دینى، در باب نظریه انحطاط ذاتى طبیعت انسان، آن را به منتهى درجه رسانید. برعکس، متفکران ارتدکس، معتقد بوده اند صورت خدایى مى تواند از طریق گناه تیره و تار شود، اما نابود نمى شود. شرافت و زیبایى انسان را (کسى که بخواهد ببیند) در منحط ترین انسانها هم مى توان دریافت. مانند ملکوتى ترین انسانها، صورت الهى در اینان به معنى «مظهر عظمت الهى شدن» را باز مى نمایاند. قدیسان سخنان داوود را بر حق مى دانند: «شما خدایید پسران خداى متعال همه شما.» (مزامیر، 6: 82 ،یوحنا، 34:10).

الهیات تشبه به خدا از نظر متکلمان مکتب آبایى نوین
متکلمان قرن بیستم ارتدکس مکتب آبایى نوین، نامى که با آن از این مکتب یاد مى کنند، به الهیات تشبه به خدا با وضوح و قوت تصریح کرده اند. بررسى با اهمیت (1959) جان مى یندرف درباره گریگورى پالاماس، مدافعه نویس یونانى قرن چهاردهم آرامش گرایى، باب جهان الهیات بیزانسى رابه الهیات عمومى و فراگیر از شرق و غرب گشود. به متکلمان دیگر قرون وسطا، مثل سودو دیونیسیوس، ماکسى موس کانفسر و سیمون دنیو تئولوجین که مورد اعزاز آرامش گرایان قرار گرفتند، نیز عطف توجه شد. ولادیمیر لسکى (1944) در مقاله اى بسیار جذاب جنبه هاى نظام مند این موضوع راگسترش داد. لسکى چنین احتجاج مى کند که الهیات عرفانى آرى گویانه (ایجابى) نیست، (سلبى) است، این الهیات با بیان این که خدا چه نیست، در برابر این که خدا چه هست، پیش مى رود. این امرمى تواند شبیه نوعى عکس العمل شک گرایانه به نظر آید، اما در عمل نوعى ریاضت زهد گروانه است که هدف آن آرامش بخشیدن و پاک ساختن روح در جهت آمادگى براى مظهر عظمت الهى بودن از طریق توانایی هاى به فعلیت نرسیده است. نه گویى معادل عملى آرامش (hesychia) است.

معایب الهیات آبایى نوین

متکلمان ارتدکس متاخر قرن بیستم، آن قدر محاسن الهیات آبایى نوین را ستوده اند که به نادیده گرفتن مشکلات آن در افتاده اند. یک مشکل، دامنه کارایى الهیاتى است که آن را به مثابه گزارشى جامع از انجیل، براى توجیه صورتى نسبتا افراطى از اعمال مرتاضانه و عرفانى برساخته اند. مشکل دیگر، مربوط به محتواى فرا طبیعى، به ویژه نقش مفاهیم نو افلاطونى در آن است. مفهوم «عبادت قلبى» را که به تشبه به خدا (theosis) منجر مى شود، مخصوصا وقتى که با تصور فنا ناپذیرى ماوراى طبیعى صورت الهى در انسان ترکیب شود، مى توان به نوعى تطبیق این تصور نوافلاطونى تفسیر کرد که روح، (nous) گرچه موقتا با احاطه شدن آن در جهان مادى تیره و تار شده است، ذاتا الهى است؛ مثلا مى دانیم که نوافلاطونى کردن الهیات اریگن و مریدان راهبش حرکت اولیه را به رهبانیت عقلى در شرق داد. علماى حرکت آبایى نوین با ایجاد تمایز بین دو قسم یکتا گروى: یکتا گروى عقلى غیر شخصى مکتب نوافلاطونى و یکتا گروى شخصى و شکل یافته از کتاب مقدس و آداب عبادى مسیحیت ارتدکس، با این مسئله سر و کار پیدا مى کنند. به طور طبیعى آرامش گرایى را نمونه اى از دومى مى بینند. متقاعد کننده تر آن است که این فرضیه دو قسم یکتاگروى را نوعى ملاحظه تاریخى بدانیم، نه نوعى تمایز فلسفى. واضح است که عمل مراقبه عمیقا متاثر از کتاب مقدس، آداب عبادى و نهادهاى دیگر مسیحى در طى هزار سال تاریخ بیزانس بود. نکته فلسفى این است که آیا الهیات عرفانى اى که متفکران حرکت آبایى نوین به درستى بدان افتخار مى کنند، بدون جزء نوافلاطونى صورت پذیر هست یا نه؟ اگر نیست، احتمالا نباید از دو قسم یکتا گروى سخن گفت، بلکه باید یکتا گروى والاترى را جستجو کرد که گونه هاى ناقص را در خود جاى مى دهد یا این که از یکتاگروى به نفع نوعى تصور وافى تر به مقصود دست کشید.
(ادامه دارد...)


منابع :

  1. پل والى یر- فصلنامه هفت آسمان- شماره سوم و چهارم- مقاله سنت ارتدکس- ترجمه محمدتقى انصارى‌پور

  2. فیلیپ ل. کویین و چارلز تالیافرو- مجموعه مقالاتى در باب فلسفه دین

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/116413