کلید فهم نظام های الهیاتی آزادی بخش
کلید فهم نظام های الاهیاتی آزادی بخش این است که آنها را با دیدی کل گرایانه (wholistic) ببینیم. آنها مسیحیتی را تعلیم می دهند که محدود به باطن یا شخص نیست، بلکه علاوه بر فرد شامل جامعه، علاوه بر زندگی دیگر، شامل این زندگی و علاوه بر معنویت شامل جسم هم می شود. نظام های الاهیاتی آزادی بخش، عمده توجه شان معطوف غیرمؤمنان فرهنگ شان نیست (آن چنان که تقریبا تمامی الهیات های جدید و بسیاری از الهیات های قدیم بود)، بلکه متوجه کسانی است که گوتیرز آنها را «بی شخصیت ها» می نامد، مردمی که آنها را ارزش های رایج در یک جامعه، به عنوان اینکه تا حدی از انسانیت کامل پایین ترند تحقیر می کنند.
الهیات آزادی بخش در اجتماعات دون پایه مسیحی
یادآوری این نکته مهم است که هرچند الاهی دانان کارآزموده درباره ی الاهیات آزادی بخش نوشته اند و به تفسیر آن پرداخته اند، اما را آن را اختراع نکرده اند. این نظام های الاهیاتی در آمریکای لاتین و بقیه جهان پس از دوره ی استعماری در اجتماعات دینی کوچک مردم عادی که اغلب «اجتماعات دون پایه مسیحی» خوانده می شوند، ظهور کردند. این جماعات، تعدادی از مردم طبقات پایین جامعه را گرد هم جمع می کنند تا سرود بخوانند، دعا کنند، کتاب مقدس بخوانند، در تجارت روزمره همدیگر سهیم شوند و راه هایی برای ریشه کنی بی عدالتی گسترده ای که زندگی آنان را بر هم زده است، طرح کنند. بسیاری از جماعت های دون پایه مسیحی را در ابتدا رهبران آموزش دیده ی کلیسا تأسیس کردند، اما اکنون آنها را بیشتر مردم عادی و بخش مهمی از آن را زنان رهبری می کنند. اعضای جماعت های دون پایه مسیحی خود را «تارک کلیسا» نمی انگارند، بلکه خود را یابنده ی شیوه ی جدیدی که «کلیسا باید چنین باشد» می دانند. این جماعت های دون پایه زمینه ای را فراهم کردند که از آن، نظام های الاهیاتی آزادی بخش، که دانشمندان کتاب مقدس و رهبران آموزش دیده آن را بذرافشانی کرده بودند، رشد کند و ثمر دهد.
نقد و مخالفت با الهیات آزادی بخش
همان طور که انتظار می رود، نه جماعت دون پایه ی مسیحی و نه نظام های الاهیاتی آزادی بخش از مخالفت و حتی از شکنجه در امان نمانده اند. هر دو نظام، در کلیساها و در میان گروه های حاکم مناطقی را که در آن ظهور کردند، اغلب به دلیل ایجاد برخورد با مقامات موجود کلیسایی و اجتماعی، مورد نقادی و حمله قرار گرفته اند. گاهی این مخالفت با الاهیات آزادی بخش به خشونت گراییده است. سراسقف اسکار رومرو و اکثر کشیش ها، خواهران و رهبران غیر روحانی کلیسا که در سال های اخیر در آمریکای مرکزی به قتل رسیده اند، طرفدار الاهیات آزادی بخش و جماعات دون پایه بوده اند.
آینده ی جماعت های دون پایه و الهیات آزادی بخش چگونه است؟
این جنبش قبلا تا آسیا و آفریقا گسترش یافته و جنبش هایی را در ایالات متحده با هدف آزادی کسانی که به دلیل نژاد، جنسیت یا تبعیض جنسی تحت شکنجه قرار گرفته بودند برانگیخته است و باز با انتقال مرکز ثقل مسیحیت از شمال کره زمین که عمدتا کامیاب تر است به جنوب که فقیرتر و پرجمعیت تر است، روندی که برخی از مردم آمریکای لاتین آن را غیر شمالی کردن الاهیات می خوانند به ناچار ادامه می یابد. این بازاندیشی بنیادی مسیحیت از دید آن «غریبه ها و دون پایه ها»ی پیشین، به ناچار نظام های الاهیاتی بیشتری را به وجود خواهد آورد. اما این الاهیات ها حتی با این که در حال ازدیادند، در حال تحول اند. مردم عضو جماعات دون پایه مسیحی که زمانی گاهی به امید تحولی نسبتا سریع شادمان بودند، اکنون روند آزادی بخش را مقداری گسترده تر و طولانی تر می بینند. آنها در جاهای بسیاری با تلاش برای یافتن جای پای محکم تری برای انجیل در فرهنگ ها و رسوم محلی به صورت جدی تری در آنها رسوخ کرده اند و باز، دیگر «جماعت های دون پایه مسیحی» به پذیرش برخی از روش های عبادت پرشورتر و از نظر عاطفی پرمعناتری که به وسیله ی پنجاهه گرایان معرفی می شود آغاز کرده اند. در واقع اگر در قرن آینده، آن گونه که برخی از ناظران پیش بینی می کنند ترکیب بدیعی از الاهیات آزادی بخش و روحانیت پنجاهه گرا به صورت شکل غالب مسیحیت ظهور کند، منتقل کننده ی قدرتمند جدیدی برای پیام عیسی در هزاره ی سوم پس از تولد او تشکیل خواهد داد.
نقش جدید زنان
در یازده فوریه 1989، مادر روحانی، باربارا هریس (Barbara Haris) که کشیش کلیسای اسقفی بود، به اسقفی کلیسایش در اسقف نشین ماساچوست منصوب شد. هزاران تن در بوستون برای رویدادی شاد و مهیج گرد آمده بودند، سه گروه سراینده، جمعیتی طولانی و پیچ در پیچ، لباس های رنگارنگ و پرزرق و برق رسمی مراسم عبادی اسقف، بر شکوه و وقار این مراسم افزوده بودند. در خلال مراسم، در لحظه ای که او با ردای روحانی و تاج اسقفی که نمادهای قدیمی منصب اسقفی اند، به این مقام منصوب می شد، گویا آه از نهاد جمعیت بلند شد. درک دلیل این امر مشکل نیست؛ چون در پیش چشمان حضار اکنون شخصی ایستاده بود که امری را که برای قرن های طولانی ممنوع و حرام بود نقض می کرد. کلیسای اسقفی (انگلیکن) نماینده یکی از سنت های کاتولیک است. این کلیسا بر سلسله ی مستمر «جانشین حواری» (apostolic succession) بسیار تأکید می کند؛ سلسله ای که برای مدت های طولانی قطع نشده و اعتقاد بر این است که اسقف های معاصر آن را به شاگردان خود مسیح منتقل می کند.
نقش زنان در آفریقا
اما در تمام این بیست قرن و یا میان این هزاران اسقف، هیچ گاه یک زن جلوی محراب نایستاده و عهد نکرده بود که اسقف و شبان مؤمن قوم خدا باشد. این یک چرخش عمده در تاریخ کلیسا بود. زنان پیش از این، منصب های رهبری را به عهده گرفته بودند و برخی از فرقه های غیر کاتولیک سال ها آنها را به کشیشی نصب کرده بودند. خود کلیسای اسقفی پانزده سال زودتر انتصاب زنان را به مقام کشیشی آغاز کرده بود. در آفریقا جایی که اکنون جنبش های مسیحی جدید به سرعت در قالب کلیساهای مستقل روبه رشد است، زنان اغلب نقش های مهمی را در رهبری می پذیرند و در هزاران اجتماع خیابانی و کوچک غیر وابسته، زنان برای سال های متمادی موعظه و هدایت کرده اند. با این همه او نخستین زنی بود که در کلیسایی که خود را کاتولیک می دانست، اسقف و جانشین رسولان می شد.
زنان و موهبت های روح القدس
درست مانند بسیاری از حوادث نمادین، پیامدهای این تقدیس و انتصاب از مفهوم اولیه آن بسیار فراتر رفت. این حادثه عموم مردم را از تحول چشمگیری که در بخش عمده ای از مسیحیت در حال وقوع بود، آگاه کرد، زنان بر آن شدند که از همه ی موهبت های روح القدس و نه تنها آنهایی را که مردان مناسب می دانستند، برخوردار شوند. ایشان در نهادی که آنها را برای قرن ها مسیحیان طبقه ی دوم نگه داشته بود، مدعی جایگاهی برابر شدند. زنان حتی در کلیسای کاتولیک رومی، که هنوز انتصاب ایشان را اجازه نمی دهد، تعلیم می دادند، الاهیات می نوشتند، دستیار کشیش می شدند، «جماعات دون پایه مسیحی» را رهبری می کردند و بسیاری از نقش های دیگر رهبری را ایفا می کردند.
زنان و واقعیت خدا
اما تقدیس و انتصاب اسقف هریس بیش از این را نیز نشان می داد. درست همان طور که در نظام های الاهیات آزادی خواه، کسانی که زمانی از فرصت شکل دهی و تفسیر مسیحیت محروم بودند، اکنون چنین کاری را آغاز کردند، زنان نیز با ظرافت، طریق درک و دریافت مردان و زنان را از واقعیت خدا تغییر می دادند. در سنت های عبادتی تر مسیحی، کشیشی که مراسم عشا ربانی را اجرا می کرد، تا حدی مظهر خدا بود. پاپ ژان پل دوم در سندی که در آن امکان انتصاب زنان را به مقام کشیشی در کلیسای کاتولیک روم رد می کند، چنین اظهار می دارد که یک کشیش باید یک «شباهت طبیعی» با عیسی مسیح داشته باشد. اما به نظر برخی از مسیحیان، این شباهت به گونه ی دیگری است. اگر خدا فراسوی تفاوت های جنسی و نوعی است، پس نیازی نیست که کشیش همیشه مذکر باشد. آنها اظهار می دارند که واقعیت الاهی را سلسله ی کشیشان، که همه مرد بوده اند، تحریف کرده اند. اکنون همین که کشیش های زن و اسقف زن در محراب آغاز به خدمت می کنند، برای هزاران عبادت کننده روشن می شود که تصویر آنها از خدا بسیار محدود بود و خدا دارای صفاتی است که ما معمولا هم مردان و هم زنان را متصف به آنها می دانیم. بنابراین با داشتن کشیش های مرد و زن، به نظر می رسد خدا بهتر نشان داده می شود.
زنان و دانشوری الاهیات مسیحی
همگام با فزونی یافتن تعداد زنانی که به عنوان کشیش خدمت می کردند، تحول مشابهی در زمینه ی دانشوری الاهیات مسیحی در حال رخ دادن بود. زنان در مطالعات مربوط به کتاب مقدس، اخلاقیات، الاهیات و رشته های دیگر، قرن ها سلطه ی مردان را واژگون کردند و سؤالات تندی را درباره ی تحریف ها و سوءتعبیرهایی که انحصار مردان باعث شده بود، مطرح کردند. دانشوران زن خاطرنشان ساختند که اشاره های بسیار در عهد قدیم و در عهد جدید به ما اجازه می دهند خدا را هم مادر و هم پدر، بینگاریم. منظور این است که تلاش بسیاری از کلیساها برای ایجاد ادعیه و سرودهای به «زبان جامع» (inclusive Langage) که به خدا هم با صفات و ضمایر مذکر و هم مؤنث اشاره می کند، مبنای محکمی در کتاب مقدس دارد. زنان با مطالعه ی دوران اولیه مسیحیت نشان داده اند که برخی از اناجیل معروف به «گنوسی» (gnostic)، که سلسله مراتب مردانه آنها را از عهد جدید کنار گذاشته است، در میان پیروان عیسی به زنان و به خصوص ~مریم مجدلیه (Mary Magdelene) بیشتر اشاره کرده اند و نیز خدا را به گونه ای تصویر کرده اند که بیشتر صفاتی را که گاهی زنانه به حساب می آید دارا است. هنگامی که زنان دانشور به تاریخ بعدی مسیحیت بازگشتند، دریافتند که مردان اغلب سهم زنان را که صومعه ها را اداره می کردند، مقالات عرفانی و رمزی می نگاشتند، جنبش های مسیحی مخالف را سازمان می دادند و به شیوه های مختلف دیگری در شکل دادن این تاریخ با مردان سهیم بوده اند، کم اهمیت نشان داده اند.
حقوق زن در دوره ی معاصر مسیحیت
انقلاب طرفداری از حقوق زن در دوره ی معاصر مسیحیت، کمتر چیزی را بدون تغییر یا بدون چالش باقی گذاشته است. دعاهایی که می کنیم، سرودهایی که می خوانیم، سر و وضع ظاهری کسانی که ما را در عبادت راهنمایی می کنند، بینش و تصور کسانی که کتاب های الاهیاتی ما را می نویسند، همه در حال تغییرند. برای برخی از مردم، چه مردم و چه زن، این تحول بسیار سریع رخ داد. این انقلاب الگوهای کهنه را در هم شکسته و احساسات دیرینه را ویران کرده است. برای دیگران، باز چه زنان و چه مردان، این تحول بسیار دیر آمده است و تمام چشم اندازهای جدید را به روی درک ما گشوده است تا بدانیم خدا کیست و عیسی از ما می خواهد چه کنیم و که باشیم. آیا مسیحیت زمانی از لاک مرد سالارانه ی خود بیرون خواهد آمد و خود را از مقولات عمدتا مرد گرایانه ای که آن را در گذشته تنگ و محدود گردانیده بود، رها خواهد کرد؟ اگر تحولات غیرمنتظره ی دو دهه ی گذشته نشان دهنده ی چیزی باشد، این است که مسیحیتی که از تحریف های تبعیض جنسی مبرا باشد، آنقدر که در ابتدا می نماید دور نیست.
(ادامه دارد...).