الهیات یهودی در قرون وسطی

فلسفه ارسطویی

متفکران یهودى در قرون وسطی تحت تأثیر فلسفه ارسطویى و نوافلاطونى و کلام عربى رساله هاى نظام مند مهمى در باب الاهیات یهودى پدید آوردند. در این زمان بود که تولد واقعى الاهیات یهودى رخ داد. در واقع، اصطلاح «فلسفه یهودى قرون وسطی» غلط انداز است; متفکران قرون وسطا به «الاهیات» روى خوش نشان دادند نه به «فلسفه». و دلیل این امر آن بود که (به رغم آنکه بى تردید تحت تأثیر تفکر یونانى بودند) نقطه آغاز و پایان کار این متفکران ایمان بود. استفاده آنان از عقل نه بدان سبب بود که دیدگاه هاى فلسفى تازه اى دراندازند; بلکه در پى تثبیت دیدگاه هایى سنتى بودند که پایه و بنیانشان ایمان بود. آنان افرادى با باورهاى دینى بودند که براى افرادى با باورهاى دینى مى نوشتند. آنان در پى این بودند که دفاعى عقلانى از باورهاى یهودى براى خوانندگان خود فراهم کنند، حتى اگر در این فرآیند به نگرش هاى بسیار شاذ و غیر متداولى برسند.

الاهیدانان نظام مند

اولین الاهیدان نظام مند و برجسته یهودى سعدیا بن یوسف بود که کتاب الفرائض و الامانات را به عربى در سال 933 نوشت. بحیا بن یوسف بن پقودا کتاب وظایف قلب را نوشت که رساله اى عمدتا اخلاقى دینى است اما مفاد و مضمونى الهیاتى دارد، به ویژه در بررسى موضوع توحید در بخش اول به نام باب التوحید. دفاع قاطع یهودا هلوى در کتاب کوزرى به بررسى موضوعات بسیارى در الاهیات مى پردازد. کتاب ابراهیم بن داوود، متفکر یهودى ارسطویى به نام ایمان متعالى به طور کلى داراى اهمیت الهیاتى است. همه آثار ابن میمون به جز نوشته هاى پزشکى او اهمیت الهیاتى دارد. سه اثر بسیار مهم وى، از منظر الهیاتى، عبارت است از شرحى بر میشنا (که از همه مهم تر است) که در آن اصول سیزده گانه یهودیت را از نگاه خود شرح مى دهد و به هلاخا جایگاهى الهیاتى مى بخشد; دلالة الحائرین و مجموعه قوانین یهودى (میشنه تورا) به نام دست قوى.
اثر لوى گرشوم به نام مبارزات خدا مجموعه جسورانه اى از نظریه پردازى هاى الهیاتى است. حسداى کرسکاس نور خداوند را نوشت که بیانى الهیاتى داشت و در آن از ارسطوگرایى به شدت انتقاد شده بود. شاگرد وى به نام آلبو، کتاب کتاب اصول را نوشت که تحقیقى جامع در باب اعتقادات یهودیت بود. کتاب اسحاق بن موسى به نام قربانى اسحاق مجموعه اى است از آداب فلسفى در شرح اسفار خمسه که شامل مطالب الهیاتى فراوانى، هرچند نه چندان اصیل، است. ایزاک ابرونئل چندین اثر مشابه عرضه کرد. یوسف بن حییم جابز، الاهیدانى اسپانیایى بود که با فلسفه سر سازش نداشت. ربى موسى بن یوسف اهل ترانى در کتاب خانه خدا به بررسى سه موضوع الهیاتى مهم پرداخت: نماز، توبه و اعتقادات یهودیت.

خداى متفکران قرون وسطی

خداى متفکران قرون وسطا تا حد زیادى خدایى نامتشخص و تأثر ناپذیر است که از همه لوازم بشرى مبراست. یگانه اى است «در نهایت بساطت» که ذره اى کثرت در او وجود ندارد. انسان انگارى کتاب مقدسى با مفروض گرفتن چنین مفهومى، مشکلات عدیده اى خواهد داشت. چگونه آدمى مى تواند از خدا به مثابه «خیر»، «حکیم» یا حتى «واحد» یا آنکه «وجود دارد»، سخن به میان آورد؟ زیرا همه اینها از تجربه بشرى گرفته شده اند و نسبت دادن این مفاهیم به خدا به طور کلى حاکى از کثرت در وجود اوست. براى حل این مشکل ایده اى مطرح شد که هرچند همه متفکران قرون وسطا از آن تبعیت نکردند، اما مقبولیت زیادى یافت; نفى صفات خدا در هر شکل اثباتى; یعنى اجازه داده شده است که بگوییم خدا چه نیست اما به هیچ وجه نباید کوشید تا بگوییم خدا حقیقتا چه است.
نمونه عالى این رویکرد، ملاحظات ابن میمون است که: «همه مردم، چه گذشتگان و چه آیندگان، به روشنى تأیید مى کنند که خدا را، که ذاتش متعالى است، با عقول نتوان درک کرد، و تنها خود او مى تواند درک کند که کیست و نیز تأیید مى کنند که درک کردن او، در نهایت به ناتوانى و عجز از درک او خلاصه مى شود. براى نمونه، همه فیلسوفان مى گویند: ما مبهوت جمال اوییم و او از فرط ظهورش از ما پنهان است; همان گونه که خورشید براى دیدگانى که بسیار ناتوان از درک آن است، نادیده مانده است (دلالة الحائرین 1:59). اگر او را بشناسم، خودش خواهم بود.» این یکى دیگر از نمونه هاى محدودیت هاى الهیاتى در قرون وسطا است. با این حال، در این آثار توان فکرى زیادى براى این آموزه نفیى صرف شده است، به گونه اى که این شیوه نفیى را نیز باید شاخه اى از الاهیات یهودى قرون وسطا دانست.

تفاوت میان جسم و روح
تفکر قرون وسطا حتى از الاهیات حاخامى آن جهانى تر است. تفاوت میان جسم و روح به طور ویژه اى مورد توجه است. لذت دنیوى مانعى بر سر راه کمال معنوى دانسته مى شود. خردمند باید با هر دو سر و کار داشته باشد اما به شرط رعایت نهایت اعتدال، و باید جسم و روح را در کنار هم داشته باشد. لذت ابدى نسبت مستقیمى با کوشش هاى آدمى در زمین براى کسب حقیقت مابعدطبیعى و اینکه آن را از آن خود سازد، دارد. تقابل میان این اندیشه ها و اندیشه هاى متعلق به یهودیت سنتى، آن گونه که در کتاب مقدس و تلمود دیده مى شود، به شدت محسوس بود.
توصیه مى شد که کتاب مقدس و کلام حاخام ها را آنگاه که به موضوعات الهیاتى مى پرداختند، نباید ظاهرى و تحت اللفظى، بلکه باید به گونه اى تمثیلى فهمید. براى نخستین بار، ساز و کارهاى وحى به تفصیل مورد بحث قرار گرفت. آیا ممکن است که کسى حتى بعد از آنکه کتاب مقدس بسته شد، به مقام پیامبرى رسد؟ آیا نبوت موهبت است یا دستاورد؟ چگونه ممکن است خدا با پیامبران سخن گوید؟ از آنجا که خداوند اعضاى کلامى ندارد، معناى بعضى از عبارات کتاب مقدس (که حاکى از «سخن» گفتن خدا با بشر است) چیست؟ چگونه مى توان عبارات آشکارا نامربوطى که در اسفار پنج گانه وجود دارند را کلام خدا دانست؟ دلایل خدا براى تعیین قوانینى مانند قوانین غذا که در نظر بدوى فاقد توجیه عقلى یا اخلاقى به نظر مى رسد، چیست؟

مشکلات مربوط به آفرینش و اختیار

مشکلات مربوط به آفرینش و اختیار، ذهن این متفکران را بیش از حد به زحمت انداخته بود; زیرا در این حوزه ها بود که به نظر مى رسید تفکر فلسفى تضاد شدیدترى با یهودیت سنتى پیدا مى کند. آیا ماده، آن گونه که ارسطو گفته، قدیم است یا آفریده؟ آیا یهودیان مؤمن با افلاطون در این عقیده موافقند که در سراسر هستى ماده اى هیولاگونه وجود دارد که خدا صورت را در آن قرار مى دهد یا آموزه خلق از عدم در آیین یهودى از ضروریات است؟ آیا زمان مخلوق است یا اینکه همیشه وجود داشته است؟ آیا انسان به راستى آزاد است و اگر این گونه است، این با علم پیشین خدا به افعال انسان چگونه سازگار است؟ از آنجا که مهار اعتقادات انسان به دست خودش نیست، آیا انسان براى پذیرفتن باورهاى نادرست تفننیش سزاوار ملامت است؟ جداى از تازگى این پرسش ها در تاریخ تفکر یهودى این نکته اهمیت دارد که چنین پرسش هایى در دوره هاى متقدم تر کتاب مقدسى و حاخامى که بهایى به تأملات ذهنى داده نمى شد، اساسا غیر قابل تصور بوده است.

عالمان قبالا و موضوعات الهیات
عالمان قبالا نظام خاص خودشان را عرضه کردند; اما از آنجا که این نظام ها مجالى اندک براى موافقت و مخالفت عقلانى یا انتقادى باقى مى گذارند و هشدارهاى بسیارى علیه ورود عقل بشرى به حوزه اسرارى الوهى دریافت شده از سوى وحى دارند بیشتر به حوزه حکمت اشراقى تعلق دارند تا به الاهیات. بدان جهات، عالمان قبالا به موضوعات الهیاتى عمیق توجه مى کردند. مشکل اصلى عالمان قبالا، موضوعات الهیاتى بود و شامل پرسش ها و پاسخ هایى مى شد که از جمله آنها موارد زیر است: چگونه ممکن است جهان متناهى شرور و کثرات، از نامتناهى صادر شود؟ پاسخ کتاب زوهر بر اساس مفهوم فیض است و پاسخ مکتب لوریا با استفاده از مفهوم عقب نشینى خدا «از خود به درون خود» ارائه مى شد تا مجالى براى ظهور علائم متناهى فراهم آید.
تأمل لوریایى درباره این مسئله که چگونه شر در این جمع شدگى خداوند ریشه دارد، دیدگاه هاى قبالایى درباره نفس انسان و پیوند آن با خدا، هدف عبادت الوهى آن گونه که عالمان قبالا آن را تصور مى کردند، و آن را براى خدا نه براى انسان مى دانستند. همه و همه این پرسش ها الهیاتى است و مى طلبد که الاهیات یهودى به بررسى آنها، هرچند با روش انتقادى، بپردازد; نکته هاى روشنگر آنها را برگیرد و اندیشه هایى که نمى تواند در مسیر انسجام و هماهنگى قرار گیرد، کنار نهد.

یهودیت و اندیشه هاى ثنوى

پرسش دیگرى که تعالیم قبالایى مطرح کرد، این است که یهودیت تا کجا مى تواند با اندیشه هاى ثنوى کنار آید; براى نمونه، آموزه ده سفیرا، تقریبا همان قولى است که مى گوید در الوهیت، کثرت و پویایى راه دارد. در واقع، مخالفان قبالا بر همین پایه، آن را آماج حملات و انتقادات خود قرار دادند. آنان تا آنجا پیش رفتند که اندیشه هاى قبالایى در باب این موضوعات را با نظریه پردازى هاى مسیحى در باب تثلیث مقایسه کردند. طبیعى است که براى خود عالمان قبالا انکار تمام شکل هاى ثنویت ساده نبود. آنان بارها اعلام کردند که ان سوف (بى حد) و سفیرا یکى است و اندیشه هاى خویش را با تمثیل معروف آبى که در بطرى هایى ریخته شود که رنگ هاى مختلفى دارد، شرح داده اند.

تفکر حسیدى
نظرگاه هاى جسورانه الهیاتى را باید در تفکر حسیدى یافت. براى نمونه، ربى نحمان برسلاوى معتقد بود که موقعیت متناهى انسان در هنگامى که با بى نهایت مواجه مى شود، به ناچار با دشوارى هایى همراه است. از دید این متفکر تردید دشمن دین نیست بلکه، گرچه غریب مى نماید، مؤید آن است. مردخاى یوزف لاینر اهل ایزبیکا قائل به جبر الاهى بود و در واقع معتقد بود که «همه چیز در دست خداست حتى هراس از خدا.» خدا در حسیدیسم حبد تنها از وجود نهایى مشعوف است و همه مخلوقات در وحدت رحمانى او قرار دارند. این رویکرد که به اندیشه هاى دینى شرق دور در باب ماهیت خیالى این جهان نزدیک است، از سوى مخالفان حسیدیسم با برچسب بدعت آشکار مورد انتقاد قرار گرفت. این شکل از همه خدایى حسیدى (یا به تعبیر دقیق تر، همه در خدایى) در نوشته هاى اشنویر زالمن اهل لیادى و شاگردش به نام آرون بن موشه هلوى اهل استاروسیلس بسیار مورد توجه بود. کاوش هاى دقیق حسیدى ها در باب ماهیت عشق و بیم از خدا و تعالیم آنان درباره نیایش توأم با تفکر سهمى مهم در ایجاد نوعى الاهیات رازورانه یهودى داشته است.


منابع :

  1. لوئیس جیکوبز- مقاله الاهیات یهودى- ترجمه بهروز حدادى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 38

  2. دن کوهن شرباک- فلسفه یهودی در قرون وسطا- مترجم علیرضا نقدعلی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383

  3. آلن آنترمن- باورها و آیین های یهودی- مترجم رضا فرزین- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1385

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/116789