پذیرایى از میهمانان بهشتى خدا

کوزه های بلورین و جام های نقره
در آیاتی از قرآن به توضیح قسمتى از چگونگى پذیرایى از میهمانان بهشتى خدا، وسائل پذیرایى آنها، و پذیرایى کنندگان مى پردازد و مى فرماید: «و یطاف علیهم بانیة من فضة و أکواب کانت قواریرا* قواریر من فضة قدروها تقدیرا؛ ساقیان زیبا روی (حور و غلمان) با جام های سیمین و کوزه های بلورین اطراف آنان دور می زنند. آن بلورین کوزه ها به رنگ نقره ی خام و به اندازه و به تناسب اهلش اندازه گرفته اند.» (انسان/ 15ـ 16) و یطاف علیهم طواف کننده خدمه بهشت هستند که غلمان بهشتى هستند که خداوند توصیف آنها را می کند می فرماید: «و یطوف علیهم غلمان لهم کأنهم لؤلؤ مکنون؛ و [همواره براى پذیرایى از آنان] نوجوانانى پیرامونشان مى گردند که گویا مرواریدى نهفته در صدف هستند.» (طور/ 24) که این غلمانهاى بهشت مثل مروارید در صفای تلألؤ هستند.
در جاى دیگر تعبیر به ولدان فرموده می فرماید: «یطوف علیهم ولدان مخلدون* بأکواب و أباریق و کأس من معین؛ نوجوانانى همیشه نو جوان همواره [براى خدمت] پیرامونشان مى گردند، با قدح ها و کوزه ها و جام هایى از باده ناب و پاک.» (واقعه/ 17- 18) چنانچه حوران بهشتى را توصیف می فرماید: «و حور عین کأمثال اللؤلؤ المکنون؛ و حوریانى چشم درشت، هم چون مروارید پنهان شده در صدف.» (واقعه/ 22) و در جاى دیگر می فرماید: «فیهن قاصرات الطرف لم یطمثهن إنس قبلهم و لا جان؛ در آن [باغها، دلبرانى‌] فروهشته‌ نگاهند كه دست هيچ انس و جنى پيش از ايشان به آنها نرسيده است.» (الرحمن/ 56) «کأنهن الیاقوت و المرجان؛ گويى كه آنها ياقوت و مرجانند.» (الرحمن/ 58) و این تشبیهات براى تقریب به ذهن است و الا اوصاف آنها را نمی توان درک کرد با لؤلؤ و مرجان و یاقوت دنیا بسیار تفاوت دارند چنانچه تشبیه آنیه و قواریربه فضه هم از همین باب است که می فرماید: «بآنیة من فضة» (انسان/ 15) در جاى دیگر تعبیر به کاس فرموده چنانچه ذکر شد و ما امروز تعبیر می کنیم به لیوان. در مورد جام های طلا نیز می فرماید: «یطاف علیهم بصحاف من ذهب و أکواب؛ سینی هایی از طلا و جام هایی اطرافشان گردانده می شود.» (زخرف/ 71)
در این ظرفها انواع غذاهاى بهشتى، و در آن قدحهاى بلورین انواع نوشیدنیهاى لذت بخش و نشاط آفرین، به مقدارى که مى خواهند و علاقه دارند موجود است، و خدمتکاران بهشتى پیوسته گرد آنها دور مى زنند و به آنها عرضه مى کنند.
"آنیة" جمع "اناء" به معنى هر گونه ظرف است، و "اکواب" جمع "کوب" (بر وزن خوب) به معنى ظرف آب است که دسته نداشته باشد که گاه از آن تعبیر به "قدح" مى شود. "قواریر" جمع "قاروره" به معنى ظرف بلورین و شیشه اى است. عجب اینکه مى فرماید: ظرفهاى بلورین بهشتى از نقره ساخته شده! در حالى که در عالم دنیا چنین ظرفى مطلقا وجود ندارد، و ظرفهاى بلورین را از سنگهاى مخصوصى که ذوب مى کنند مى سازند، ولى همان خدایى که این امکان را در سنگ تیره آفرید که قابل تبدیل به شیشه و بلور باشد، مى تواند در فلزى همچون نقره نیز بیافریند.

سخنان مفسرین در توجیه قدروها تقدیرا
(1) آب خورى هر کس از خاک زمین خودش می باشد.
(2) جام آب آنان به قدرى است که دست آنها از آب پر شود.
(3) جام آب خورى اهل بهشت به قدر ریه آنهاست نه بیشتر و نه کمتر.
شاید اشاره به این باشد که همانطورى که مقامات بهشتى درخور هر یک از ابرار و مطابق اعمالشان تهیه شده اندازه شرب آنان از آن آب (شرابا طهورا و شرابا زنجبیلا و شرابا کافورا) که مشروب بهشتیان است به حسب مقام و منزلتى که بر خود تأمین نموده اند و به قدر سه قلب طاهر و روحیه وسیع آنها در کوزه هاى مرصع به مقدار معینى آماده شده زیرا که حقایق در آن وقت صورت می گیرد.
علامه طباطبائی در ذیل این آیه می گوید: «قواریرا من فضة قدروها تقدیرا» کلمه ی "قواریر" در این آیه بدل است از قواریر در آیه قبلى. و بعضى گفته اند: منظور از نقره اى بودن قواریر تشبیه ظرفهاى بهشتى است، که از نظر صفا و زیبایى مانند ظرف نقره است نه اینکه حقیقتا از جنس نقره باشد. بعضى هم احتمال داده اند که کلمه اى در آیه حذف شده باشد، و تقدیر آن "قواریر من صفاء الفضه" باشد. و ضمیر فاعلى در فعل "قدروها" به همان طایفه ابرار بر مى گردد، مى خواهد بفهماند ظرفهاى غذا و شراب را خود ابرار بر طبق میل خود اندازه گیرى مى کنند، از غذا و شراب هر مقدارى که بخواهند استفاده کنند ظرف آن غذا و شراب را هم به اندازه همان مقدار طعام و شراب اندازه گیرى مى کنند، و خلاصه چیزى از غذا و شرابشان در ظرف زیاد و کم نمى آید.
آیه شریفه «لهم ما یشاؤن فیها؛ هر چه بخواهند در آنجا براى آنها هست.» (ق/ 35) و آیه ی "یفجرونها تفجیرا" نیز اشاره اى به این معنا دارد. احتمال هم دارد ضمیر به خدمتگزاران طواف گر برگردد، که درباره آنان فرموده: "یطاف علیهم" و مراد این باشد که خدمتگزاران ظرفهاى غذا و شراب را به آن مقدار غذا و شرابى که ابرار احتیاج دارند اندازه گیرى مى کنند، در نتیجه چیزى از غذا و شرابشان در ظرفها نمى ماند، و کم هم نمى آید.»
به هر حال از این تعبیر استفاده مى شود که ظرفها و جامهاى بهشتى هم صفا و شفافیت بلور را دارد، و هم درخشندگى و زیبایى نقره را، و نوشابه هایى که در آن است کاملا نمایان است. قابل توجه اینکه در حدیثى از امام صادق (ع) آمده است که «ینفذ البصر فى فضة الجنة کما ینفذ فى الزجاج؛ نور چشم انسان در نقره بهشتى نفوذ مى کند، آن چنان که در شیشه و بلور دنیا نفوذ دارد.»
حضرت صادق (ع) می فرماید: چشم نفوذ می کند در نقره بهشتى چنانچه در شیشه نفوذ می کند (یعنى همانطورى که از خارج ظرف بلورى و لیوانهاى شیشه اى داخل آن دیده می شود ظرفهاى نقره اى بهشت هم داخلش از خارجش دیده می شود) معنایش این است که اصل آن ظرفها از نقره است در آن جمع شده سفیدى نقره و صفاى شیشه پس از خارج داخلش دیده می شود. ابوعلى گوید: اگر سؤال شود چگونه شیشه از نقره است و حال آنکه شیشه از ریگ و نزدیک آن است و چیزى اگر به چیزى نزدیک شد و تماس آن با آن زیاد و سخت شد گفته می شود این از آن است گرچه در حقیقت از آن نباشد. مانند قول بعیث شاعر:
الا اصبحت خنساء خارمة الوصل *** و ضنت علینا و الضنین من البخل
آگاه باش و بدان که خنساء صبح کرد در حالى که تارک وصلى بود و بر ما امساک نمود و امساک از بخل است.
شاهد این بیت کلمه ضنین است که از بخل و امساک است.
و صدت فاعدانا بهجر صدودها *** و هن من الاخلاف قبلک و المطل
و اعراض کرد خنساء پس ستم کرد ما را به سبب دورى و اعراضش و حال آنکه آنها از یادگارهاى قبل از تو و بزرگان بوده اند.
شاهد این بیت و هن من الاخلاف است. شاعر گوید:
الا فى سبیل الله تغییر لمتى *** و وجهک مما فى القواریرا صفر
آیا در راه خدا تغییر نمی دهى رفقای مرا و حال آنکه صورتت از آنچه در شیشه است زردتر است.
پس بنابراین جایز است که شیشه از نقره باشد یعنى در صفا و سفیدى نقره باشد و جایز است فرض شود حذف مضاف را یعنى از صفاء فضه و قواریر دوم بدل از قواریر اول و تکرار نیست. ابن عباس گوید: که شیشه و آبگینه هر زمین از خاک آن زمین است و زمین بهشت نقره است و براى همین آبگینه آن مانند نقره و از آن است.
این را نیز مى دانیم در عصر ما دانشمندان به اشعه هایى پى برده اند (مانند اشعه ایکس) که از اجسام تیره نیز عبور مى کند و درون آن را مانند بلور نشان مى دهد. ابن عباس مى گوید: همه نعمتهاى بهشتى شبیه و مانندى در دنیا دارد جز ظرفهاى بلورین که از نقره است که در دنیا شبیه و مانندى براى آن نیست.
سپس مى افزاید: «و یسقون فیها کأسا کان مزاجها زنجبیلا؛ در آنجا از جامهایى سیراب مى شوند که لبریز از شراب طهورى است که با زنجبیل آمیخته.» (انسان/ 16) زنجبیل به آنچه با آن آمیخته شود بوى پاکیزه اى مى بخشد، و در خود آن نیز فواید فراوان وجود دارد. در التبیان آمده است: زنجبیل گونه اى از دارچین است که مزه اى خوش دارد و اندکى زبان را مى گزد و چون آن را با عسل بیامیزند وسیله دفع مضرتها مى شود، و آمیخته آن با نوشابه لذیذ است و اعراب سخت زنجبیل را دوست مى دارند. و پروردگار ما مى گوید: «عینا فیها؛ چشمه اى در آن است.» گفته اند: «فیها» به جام باز مى گردد، و به گفته اى: یعنى در بهشت.
«تسمى سلسبیلا؛ که سلسبیل نام دارد.» (انسان/ 17) در مجمع البیان آمده است: و سلسبیل شراب و نوشابه اى سهل و لذیذ است، و گفته مى شود: شراب سلس و سلسال و سلسبیل و ابن اعرابى گفته است: که سلسبیل را جز در قرآن نشنیده ام، و زجاج گفته است که: آن صفت براى چیزى است که در منتها درجه سلاست و روانى باشد، و در الکشاف چنین آمده است: یعنى مزه زنجبیل دارد، و اندکى گزندگى در آن است ولى با سلاست که نقیض گزش است همراه است.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 20 صفحه 207

  2. ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 26 صفحه 174

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 25 صفحه 365

  4. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 17 صفحه 195

  5. سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 13 صفحه 323

  6. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 14 صفحه 241

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/116933