نفی حزن و خوف و رنج در بهشت

افزون بر نعمتهای مادی بهشت، در آن جا نعمتهای معنوی دیگری است که از جمله آنها نعمت احساس خرسندی است که با گفته «الحمد لله؛ سپاس خدای را» از آن تعبیر می کنند. بهشت جای ترس، دلهره، اندوه و رنج، کوفتگی و خستگی نیست: «و قالوا الحمد لله الذی أذهب عنا الحزن إن ربنا لغفور شکور* ألذی أحلنا دار المقامة من فضله لایمسنا فیها نصب ولایمسنا فیها لغوب؛ می گویند: سپاس خدای را که اندوه از ما بزدود. به راستی پروردگار ما آمرزنده و حق شناس است؛ همان خدایی که به فضل خویش ما را در سرای ابدی جای داد. در این جا رنجی به ما نمی رسد و در این جا درماندگی به ما دست نمی دهد.» (فاطر/ 34 ـ 35)
بعضی از مفسرین گفته اند: مراد از حزن (که خدا را، به خاطر اینکه ایشان را با بردن در بهشت از آن حزن نجات داده، حمد گفته اند) آن شدائد و مصائب و اندوهی است که اهل بهشت در دنیا داشتند. بعضی دیگر گفته اند: مراد از آن اندوهی است که بعد از رحلت از دنیا و قبل از دخول به بهشت به ایشان احاطه می کند، اندوهی که منشاش ترس از گناهان است. عبدالله عباس گفت: یعنی غم و اندوه دوزخ، عکرمه گفت: حزن و اندوه گناهان و سیئات و خوف رد طاعات. و گفتند: اندوه مرگ. و گفتند: غم آن که ندانستند که اهل بهشتند یا اهل دوزخ. ثمالی گفت: اندوه دنیا، ضحاک گفت: حزن ابلیس و وسوسه او، ذوالنون گفت: حزن قطیعت، کلبی گفت: غمی که در دنیا بود ایشان را از احوال آخرت، و گفتند احوال دنیا و اوجال آن خواست. قاسم گفت: اندوه زوال نعمت و خوف عاقبت.
نصر آبادی گفت: غم تکلیف دنیاوی و دینی از تدابیر احوال خود و سیاست نفس خود. چون از آن برهند گویند: "الحمد لله الذی أذهب عنا الحزن إن ربنا لغفور شکور" خدای ما آمرزنده گناهان است و شاکر طاعت. عبدالله عمر گفت: از رسول (ص) شنیدم که گفت: «لیس علی اهل لا اله الا الله وحشة فی قبورهم و لا محشرهم و لا منشرهم و کأنی انظر باهل لا اله الا الله یخرجون من قبورهم و ینفضون التراب عن وجوههم و یقولون: الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شکور؛ نیست بر اهل لا اله الا الله وحشتی در گورهاشان و نه در محشر و منشرشان، و پنداری که من در اهل لا اله الا الله می نگرم که از گورها برخیزند، خاک از روی می فشانند و می خوانند این آیه: الحمد لله الذی أذهب عنا الحزن
آنها از این موهبت عظیم که نصیبشان شده، و تمام عوامل غم و اندوه به برکت لطف الهی از محیط زندگانیشان دور گشته، و آسمان روحشان از لکه های ابرهای تاریک اندوه پاک شده، خدا را حمد و ستایش می کنند، نه ترسی از عذاب الهی دارند نه وحشتی از مرگ و فنا، نه موجبات ناامنی خاطر فراهم است، و نه آزار بد اندیشان و تحمیلات ناپاکان و جباران و همنشینی بدان و نااهلان. حزن (بر وزن عدم) و حزن (بر وزن مزد) چنان که در بسیاری از کتب لغت و تفسیر آمده هر دو به یک معنی است، و در اصل به معنی ناهمواری زمین است، و از آنجا که غم و اندوه روح انسان را ناهموار و خشن می سازد، این تعبیر در این معنی به کار رفته است. سپس این مؤمنان بهشتی می افزایند: «إن ربنا لغفور شکور؛ پروردگار ما غفور و شکور است.» با وصف غفوریتش اندوه سنگین لغزشها و گناهان را بر طرف ساخته، و با وصف شکوریتش مواهب جاودانی که هرگز سایه شوم غم بر آنها نمی افتد به ما ارزانی داشته. گناهان بسیار ما را غفرانش پوشانده، و اعمال اندک و ناچیز ما را با شکوریتش پاداش فراوان بخشیده.

اندوه چیست؟
اندوه بسته به تعدد ظروف و شرایط متعدد است. نوعی از اندوه نگرانی و اندیشناکی است، مانند این گفته خدای تعالی به مادر موسی (ع): «و لا تخافی و لا تحزنی؛ و مترس و اندوهگین مشو.» (قصص/ 7) و نوعی از اندوه نگرانی از وحشت بزرگ است، چون این گفته خدای تعالی: «لا یحزنهم الفزع الأکبر؛ آن وحشت بزرگ اندوهگینشان نکند.» (انبیاء/ 103) و نوعی از اندوه نگرانی از شکست است، مانند این گفته خدای تعالی: «و لا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون؛ سستی مکنید و اندوهگین مباشید، شما برتری خواهید جست.» (آل عمران/ 139) خدا تمام این غمها را از آنان دور می کند زیرا ایشان بر گناهان خود در دنیا اندوهگین شده اند، و در حدیث آمده است که «به راستی مؤمن در دنیا اندوهگین است.» یعنی از گناه خود نگران است.
هنگامی که دوستان علی بن ابی طالب (ع) وارد بهشت شدند به خداوند عرض می کنند: بار خدایا به ما اذن سجده ی شکر عطا کن. پروردگار متعال در پاسخ می فرماید: من از شما زحمت عبادت را برداشتم و بدن هایتان را راحت کردم. چقدر به بدن هایتان زحمت دادید و به صورت هایتان به خاطر من تعب و رنج وارد ساختید. هم اکنون به جانب سرور و رحمت من آمده اید.
گروهی که معتقدند که پروردگار رب و زمام تدبیر بشر را به عهده دارد و بالاخره به اصول توحید ایمان آورده و بر آن استقامت می نمایند و در قلب آنان ایمان رسوخ نموده و در آن شائبه تزلزل و شک نیست آیه به آنان بشارت و مژده داده که با اطمینان خاطر خواهند بود و هرگز بر آنان بیم و هراسی رخ نخواهد داد و نیز حزن و اندوه به آنان عارض نخواهد شد. زیرا لازم ذاتی ایمان و تحکیم رابطه با پروردگار استقامت روح و اعتماد به آفریدگار خواهد بود: «إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون* أولئک أصحاب الجنة خالدین فیها جزاء بما کانوا یعملون؛ محققا کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست، سپس ایستادگی کردند، بیمی بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد. ایشان اهل بهشتند که به پاداش آنچه انجام می دادند جاودانه در آن می مانند.» (احقاف/ 13ـ 14) در پیش روی خود هیچ خطر محتملی ندارند، و هیچ عقابی حتی احتمالی در انتظارشان نیست، و به همین جهت خوف ندارند. و نیز هیچ مکروه قطعی و محققی ندارند و به همین جهت اندوهی نخواهند داشت، چون همیشه خوف جایی پیدا می شود که پای احتمال خطری در بین باشد، و اندوه وقتی به دل می آید که خطری واقع شده باشد. و حرف "فاء" در کلمه "فلا خوف"، این نکته را می فهماند که در جمله بویی از شرط هست، چون معنای جمله این است: «کسی که بگوید رب ما الله است و استقامت هم بورزد، خوفی ندارد.»
چنین کسانی که در ایمان و عمل ثابت قدم ماندند بر چنین اشخاصی دیگر نه خوفی است که از آینده ترسناک باشند و نه حزنی است که بر گذشته متأسف و محزون گردند شاید مقصود از عدم خوف و حزن نسبت به مؤمنین ثابت قدم خوف و حزن در امور اخروی باشد که آنان در قیامت در جوار قرب الهی قرار گرفته و از فزع اکبر آن روز در امانند در آنجا دیگر آنان را نه خوفی است از عذاب و نه محزونند چون آیه اطلاق دارد شاید نفی خوف و حزن از نیکوکاران اعم باشد که شامل گردد دنیا و آخرت آنان را که چنین اشخاصی در دنیا برای آنان خوفی از آینده نیست زیرا کسی که از خدا ترسید از هیچ چیز نمی ترسد و خود را در حصن (لا اله الا الله) متحصن می بیند و نیز برای آنها حزنی هم نیست زیرا کسی که دل به خدا بست و هدف و آرزوی او رسیدن به لقاء حق تعالی شد دیگر از فقدان چیزی از امور دنیا محزون نمی گردد بلکه داخل کسانی گردیده که درباره او (رضی الله عنهم و رضوا عنه) صادق می آید.
باید دانست که انسان به کمال ایمان و یقین فائز نمی گردد مگر در اثر متانت و استقامت و مجرد اقرار زبانی و تصدیق قلبی در کمال ایمان کافی نیست مؤمن کامل انسانی است که آنچه سد راه او است شکسته و از آن گذر نموده و به مرتبه (عین الیقین) یا (حق الیقین) رسیده و آن وقتی وی را میسر می گردد که با یک اراده متین و استقامت در عمل همراه باشد. آری متانت و استقامت است که کوه های مشکلات که دم به دم در مقابل او رژه می دهند و سد راه وی گردیده اند از جا کنده و زیر پا هموار نموده و راه او را باز می گرداند هر قدر نفس ضعیف باشد در اثر ثبات و مجاهده قوی می گردد. خلاصه تحصیل ایمان کامل منوط به متانت و استقامت و ثبات است که شخص در مقام مجاهده و جهاد با نفس برآید و طریق شیاطین را به بندد تا آنکه راه تردد ملائکه در قلب وی بازگردد و به مقام نفس مطمئنه برسد آن وقت چنین کس را مؤمن کامل گویند و مصداق این آیه می گردد که دیگر برای وی خوف و حزنی نیست.
مزیت و کرامت دیگری که در این آیه راجع به نیکوکاران و کسانی که در ایمان استقامت دارند تذکر می دهد این است که چنین اشخاصی از یاران بهشتند یعنی بهشت نامزد آنان است و همیشه در بهشت متمکن و جاویدانند و بهشت و خلود در آن پاداش اعمال نیکوی آنها است که در دنیا اقرار به وحدانیت خدا نمودند و در ایمان راسخ و پا برجا ماندند و هیچ تزلزلی در یقین و ایمان آنان در حیات دنیا پدید نگردید.
از امام صادق (ع) سؤال شد اگر در بهشت غم و اندوه نیست، کسی که خود در بهشت است ولی فرزند یا پدر یا مادر یا دوست خود را در بهشت نمی یابد شک نمی کند که او در آتش است، چگونه از نعمت بهره ور می شود کسی که می داند دوست او در دوزخ عذاب می شود. امام صادق (ع) در جواب فرمود: اهل علم گفتند اینان (بهشتیان) یاد آنها را فراموش می کنند و بعضی از اهل علم گفتند اینان (بهشتیان) منتظر قدوم آنها هستند و امید دارند که از اصحاب اعراف بوده و بین بهشت و جهنم باشند. بنابراین می توان درباره پسر نوح (ع) مثلا چنین گفت که حق تعالی خاطره ی چنین فرزندی را از آن حضرت محو می کند؛ زیرا خداوند می تواند در قلب و جان انسان نفوذ کند و نسیان را بر او عارض گرداند. در این صورت دیگر جای نگرانی و تأسف نیست.
آنان که در دنیا کارهای ناشایست کرده و بعد با آب توبه خود را شستشو داده و پاک و مطهر شده اند در بهشت کارهای بد خود را که در دنیا مرتکب شدند فراموش می کنند. این بدان جهت است که هیچ گاه شرمنده نشوند؛ زیرا انسان هنگامی که به یاد معصیت می افتد شرمنده می شود، اما لطف و مهربانی خدا اقتضا می کند چنین خاطره هایی به طور کلی به بوته فراموشی سپرده شود. مبادا شرمندگی عبد تائب را در پی داشته باشد.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 صفحه 67

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏18 صفحه 299

  3. ابوالفتوح رازی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 16 صفحه 117

  4. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 330

  5. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 13 صفحه 128

  6. سيدمحمد حسينى همدانى نجفى- انوار درخشان- جلد 15 صفحه 255

  7. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 11 صفحه 62

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/116966