ابدیت سرفرازانه انسان

رابطه علم و عمل با وجه الله
علم و عدل، سبب پایداری و بقای انسان است و بقا نیز مختص خداست و غیر او هرچه هست، فانی است. در فرهنگ قرآن کریم، هیچ چیز به جز وجه خدا، ماندنی نیست و تنها چیزی می ماند که پیوند تنگاتنگ و ناگسستنی با خدای سبحان داشته باشد، که: «کل شیء هالک إلا وجهه؛ جز ذات او همه چيز نابودشونده است.» (قصص/ 88) ضمیر در وجهه در صورت رجوع به قریب معنوی (و نه لفظی)، به خدای سبحان باز می گردد که به هر چیز از هر چیز نزدیک تر است و معنا آن می شود که جز وجه خدا همه چیز، نابود شدنی است. اما اگر به مرجع ظاهری و قریب لفظی برگردد، معنای آیه ی مذکور چنین خواهد بود که هر چیزی نابود شدنی است مگر وجه آن چیز؛ زیرا هر چیزی دارای دو جهت است، یکی وجه شخصی و خصوصی آن چیز که غیر از فقر، فقد، زوال و دگرگونی چیز دیگری نیست و جهت دیگر وجه الهی و پیوند ربوبی و ارتباط به مبدأ غنی قوی که از این لحاظ آیت خدا و ثابت خواهد بود و به هر حال در آید، نشانه ی آن بی نشانست و فانی نمی شود.
به هر روی، وجه الله یعنی آن چهره ای که خدای سبحان به سوی شیئی ویژه یا فردی خاص، ارایه کرده و این چهره ی ماندنی و باقی، بر پایه ی علم و عدل است. یعنی هر کس که از سویی خداشناس و وظیفه شناس است و از سوی دیگر به وظیفه شناخته شده خویش عمل می کند، عالم عادلی است که از وجه الله، سهمی دارد و به همان اندازه از بقا بهره مند و به تعبیر قرآن از زمره ی "اولوا بقیة" (هود/ 116) یعنی صاحبان بقاست. بر همین اساس چون خداوند، امام عصر را برای اصلاح همه ی جوامع بشری نگه داشته است، او را "بقیة الله" می نامند. البته همه ی معصومان از پیامبر خدا (ص) تا امام زمان (ع) بقیة الله اند و در عالم حقیقت، همواره باقی و برای تربیت انسان ها پایدارند و از همین رو مصداق بارز و کامل عالمان الهی، هم آنانند که به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) تا نظام هستی برقرار است، آنان نیز باقی اند: "و العلماء باقون ما بقی الدهر". بنابراین آنان پس از مرگ ظاهری نیز زنده اند. اما در مقابل، کسانی هستند که پیش از مرگ هم مرده اند و صاحب همان کلام نورانی، درباره این گروه نیز می فرماید: "و ذلک میت الأحیاء".

ابدیت انسان
اگر آدمی با استفاده از علم الهی به خودشناسی پردازد، با زیبایی های نهفته در درون خویش آشناتر می شود. از میان این زیبایی های نهفته در انسان، عشق به بقا بسیار با اهمیت است و اگر عالمانه بدان پرداخته شود نه تنها به لحاظ نظری می توان حدود این عشق ملکوتی را ترسیم کرد، که از جنبه عملی نیز شایسته ترین شکل بقا را با هدایت قرآن می توان به دست آورد؛ چه اگر عالمان دین، باقی اند تا نظام هستی باقی است، پس همانانند که با سیر علمی و تلاش عملی، بقا را شناخته و به مرزهای آن در همین دنیا دست یافته اند. بر اساس این مقدمه، بحث را این گونه پی می گیریم که انسان از یک سو به دنبال بقا و ماندگاری است و از سوی دیگر این بقا را به شکلی عزیزانه می خواهد. چیزی که نابود شود و بیش از حیات نباتی، سهمی از زندگی نداشته باشد، هرگز مطلوب آدمی نیست و زندگانی با ذلت را نیز نه تنها نمی خواهد، بلکه مرگ را بر آن ترجیح می دهد. پس انسان، هم حیات و بقا را می خواهد و هم عزت و سربلندی. یعنی بشر همواره در پی بقای عزیزانه است.
تربیت الهی در قرآن، هم بقای انسان را تضمین می کند و هم عزت او را تأمین می نماید و راه حیات عزیزانه را برای بشر هموار می سازد. از سویی به انسان می فهماند که او بسان درخت نیست که پس از یک دوره حیات گیاهی به هیزم و سپس خاکستر، تبدیل شود و بر این پندار که پس از مرگ، صالح و مفسد، پرهیزگار و تبهکار همگی یکسان اند، خط بطلان می کشد: «أم نجعل الذین امنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الأرض أم نجعل المتقین کالفجار؛ يا [مگر] كسانى را كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏ اند چون مفسدان در زمين مى‏ گردانيم يا پرهيزگاران را چون پليدكاران قرار مى ‏دهيم.» (ص/ 28)
با همین ادبیات الهی، همسانی مسلم و مجرم را مردود می خواند و می فرماید: «أفنجعل المسلمین کالمجرمین؛ پس آيا فرمانبرداران را چون بدكاران قرار خواهيم داد.» (قلم/ 35) همچنین به آرزوی دست نایافتنی دوزخیان اشاره می کند که به فرشته مأمور جهنم می گویند از خدای خود، مرگ و رهایی از عذاب را برای ما تقاضا کن و پاسخ می شنوند که شما همواره ماندنی هستید: «و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک قال إنکم ماکثون؛ فرياد كشند اى مالك [بگو] پروردگارت جان ما را بستاند پاسخ دهد شما ماندگاريد.» (زخرف/ 77) و پیش از این نیز قرآن کریم در همین سوره به بقای مجرمان در عذاب جهنم، تصریح فرموده بود که: «إن المجرمین فی عذاب جهنم خالدون؛ بى‏ گمان مجرمان در عذاب جهنم ماندگارند.» (زخرف/ 74) و شاید از همین روست که دوزخیان، تقاضای مرگ را به کناری نهاده و تخفیف یک روزه عذاب را طلب می کنند: «و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب؛ و كسانى كه در آتشند به نگهبانان جهنم مى‏ گويند پروردگارتان را بخوانيد تا يك روز از اين عذاب را به ما تخفيف دهد.» (غافر/ 49)
اما کسانی که دعوت پیامبران را ستمکارانه رد کردند، ثمره ی ظلم خویش را می بینند و بدون هیچ تخفیفی همواره در عذاب، باقی خواهند بود: «لایفتر عنهم وهم فیه مبلسون؛ [عذاب] از آنان تخفيف نمى‏ يابد و آنها در آنجا نوميدند.» (زخرف/ 75) تعبیراتی چون «ثم لایموت فیها و لا یحیی؛ آنگاه نه در آن مى‏ ميرد و نه زندگانى مى ‏يابد.» (اعلی/ 13) نیز اشاره به ابدیت انسان دارد و در روایات نیز آمده است که روز قیامت، مرگ را می میرانند و مرگ مرگ، چیزی جز ابدیت، بی مرگی و بقای همیشگی انسان و مانند او نیست و این ابدیت نیز هم بهشتیان را در بر می گیرد و هم دوزخیان را. امام باقر (ع) در حدیثی مفصل، می فرمایند: «پس از وارد شدن بهشتیان به بهشت و دوزخیان به جهنم، مرگ را در هیئت یک قوچ بزرگ به میان بهشت و جهنم می آورند و اهل این دو خانه ی ابدی را فرا می خوانند و به آنان می گویند: آیا این موجود را می شناسید؟ این همان مرگی است که در دنیا همواره از او می هراسیدید. در این حال، ساکنان بهشت عرضه می دارند: خداوند! او را بر ما وارد مفرما. اما اهل جهنم از خدا می خواهند که مرگ را بر آنان، داخل نماید. در این هنگام، مرگ را بسان گوسفندی سر می برند و ندا می رسد: یقین بدانید که از این پس مرگی در کارنیست. با اعلام بقای بی انتهای بهشتی و جهنمی، هر دو گروه را حالتی پدید می آید که اگر مرگی می بود، همگان می مردند. اما آن گروه از فرط فرح و شادی و این گروه از شدت فزع و اندوه.»
پس قرآن کریم از یک سو حیات ابدی را برای انسان، تبیین می کند و با کلام صریح خود، جای هیچ گونه تردیدی در این زمینه، باقی نمی گذارد. از سوی دیگر به تلاش خستگی ناپذیر پیامبران برای تحصیل عزت و ابدیت شرافتمندانه ی انسان، اشاره کرده و راه تحصیل عزت را نیز بیان می فرماید. در این باره نخست باید توجه کرد که خداوند، خود را مالک ملک خوانده و تصریح فرموده است که آن را به هر کس بخواهد، می بخشد و از هر کس بخواهد، می ستاند: «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء؛ بگو بار خدايا تويى كه فرمانفرمايى هر آن كس را كه خواهى فرمانروايى بخشى و از هر كه خواهى فرمانروايى را باز ستانى و هر كه را خواهى عزت بخشى و هر كه را خواهى خوار گردانى.» (آل عمران/ 26)
خدای سبحان هم ملک و فرمانرواست و هم مالک و صاحب اختیار. "ملکیت اعتباری" بر اشیا (مانند خانه و باغ) و سمت ها (مانند مدیریت و ریاست) و نیز "ملکیت حقیقی" همچون اختیار انسان نسبت به چشم و گوش و دیگر اعضای خویش، همگی از آن خداست و آنها را به هر کس بخواهد می بخشد و از هر کس اراده کند، باز می گیرد. از این رو نه تنها مالکیت بر اشیا و سمت های مختلف را از این و آن سلب می کند بلکه تسلط انسان بر اعضای خود را نیز برمی دارد و فراوان اند کسانی که به هنگام مرگ، اجازه ی بستن چشم و دهان خود را نیز نمی یابند و با چشمی گشوده و دهانی باز، می میرند و همین معنا را قرآن کریم چنین بیان کرده است که: «أمن یملک السمع و الأبصار؛ كيست كه حاكم بر گوشها و ديدگان است.» (یونس/ 31)
بنابراین همه چیز از آن خداست و به هر کس بخواهد، می بخشد. پس ابدیت و بقا یعنی حیات آخرت نیز در اختیار خدا و از آن اوست و این دنیای فانی در برابر آن ابدیت غیر زمان دار و مقیاس ناپذیر، تنها ابزاری موقت و بسیار ناچیز است. حال باید دید که آن ابدیت شرافتمندانه و بقای عزیزانه، سهم چه کسانی است و خدای سبحان آن را به چه گروهی تملیک می نماید. قرآن کریم در این باره می فرماید: آخرت و ابدیت را از آن کسانی قرار می دهیم که در دنیا نه به دنبال برتری جویی اند و نه در پی فساد و تبهکاری: «تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لایریدون علوا فی الأرض و لا فسادا؛ آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى‏ دهيم كه در زمين خواستار برترى و فساد نيستند.» (قصص/ 83) و سپس می فرماید که سرانجام هستی از آن پرهیزگاران است: «و العاقبة للمتقین» (قصص/ 83)
نکته: ممکن است به ذهن آید که اگر آخرت، از آن چنین انسان های الهی است، پس جهنم نیز که بخشی از آخرت است، ملک آن هاست و مالک جهنم و صاحب عذاب شدن، ارزشی برای آنان نخواهد داشت. پاسخ آن است که اگرچه بهشت و جهنم، بخش های دوگانه ی آخرت است، اما اطلاق کلمه ی آخرت، منصرف به بخش کمالی یعنی بهشت و نعمت های ملکوتی آن است و از این رو قرآن، آخرت را خیر مطلق می خواند و می فرماید: «و الاخرة خیر و أبقی؛ با آنكه [جهان] آخرت نيكوتر و پايدارتر است.» (اعلی/ 17)
پس با این که آخرت، مشتمل بر پاداش و کیفر است، اما کیفر را نمی توان آخرت دانست. بلکه آن آخر دوام است، که: «ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا؛ آنان جز مانند ستوران نيستند بلكه گمراه‏ترند.» (فرقان/ 44) پس مقصد اصلی، بهشت است و در این مسیر، چه بسا کسانی با سوء اختیار، از راه مستقیم، فاصله بگیرند و از آن سقوط کنند. چنان که اگر در بزرگراهی راننده ای خود را به دره های این سو یا آن سو پرتاب کند و نابود شود، هرگز نمی توان سقوط و نابودی را نهایت و مقصد آن بزرگراه دانست.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 14 صفحه 255

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/117053