نکاتی در امور حقیقی و اعتباری حیات انسان

از امور بسیار مهم در ساحت حیات انسانی، لزوم توجه به صفات، آثار و نتایج حقیقی در برابر مسائل اعتباری و غیر حقیقی است؛ زیرا اگر این دو بخش در هم آمیزد و حقایق هستی انسان از اعتباریات آن تفکیک نشود، حیات آدمی دستخوش تحولاتی ناروا و همه فرصت ها و موقعیت ها و دارایی های حقیقی انسان، هزینه امور غیر حقیقی، ناپایدار و فانی می گردد و این به معنای وجود پایدار بدون هزینه بقاست که ره آوردی جز فقر ابدی نخواهد داشت. از این رو، باید به این مطلب پرداخت و بر اساس رهنمودهای قرآن کریم مرز حقایق و اعتباریات را در حیات حقیقی انسان ترسیم کرد؛ اما پیش از ورود به بحث باید نکاتی را به عنوان مبادی، مورد لحاظ و دقت قرار داد.

نکات ملحوظ در امور حقیقی و اعتباری
نکته اول: موجودات جهان امکان در کمال بالفعل یا بالقوه و نیز در امکان تکامل و عدم امکان آن متفاوتند و می توان آن ها را به سه بخش تقسیم کرد: نخست، موجوداتی که به سرحد تجرد تام عقلی رسیده اند و هیچ گونه قوه و استعدادی در آن ها نیست؛ یعنی هر چه باید داشته باشند، همه را بالفعل دارند و آغاز و انجامشان همسان است و بر اساس «وما منا إلا له مقام معلوم» (صافات/ 146)، تکامل و امکان یا ضرورت استکمال در آن ها مطرح نیست. بخش دوم از ممکنات، موجود مادی ناقص است که همه کمال های متصور خود را هرگز بالفعل ندارد و چون موجودی این گونه همچون جماد، نبات و حیوان، کامل بالفعل نیست، اصل تکامل و امکان یا ضرورت آن درباره اش مطرح است؛ اما با این حال، نیازی به قانون مدون بر اساس امور اعتباری مصطلح در فن حکمت و کلام، برای این قسم نیست؛ زیرا در حریم تکاملی آن مانند پرورش معدن، بالندگی گیاه و فربهی حیوان، اصلا مجالی برای امور اعتباری وجود ندارد و تمام اضلاع سه گانه آغاز، انجام و صراط رابط بین مبدأ و منتهای آن را امور حقیقی تشکیل می دهد؛ از این رو، هم علل اولی در پیدایش چنین موجوداتی و هم کارهای آن ها که وابسته به آن علل حقیقی است و هم آثار مترتب بر افعال و حرکات آن ها همگی از امور حقیقی است. سومین بخش از موجودات جهان امکان، موجودی است ملفق از مجرد و ماده؛ همچون انسان که برخی از کمال ها را دارا و بسیاری از آن ها را در طلیعه پیدایش فاقد است؛ از این رو، اصل تکامل و امکان بلکه ضرورت آن برای وی کاملا مطرح است؛ زیرا ترکیبی از روح مجرد و بدن مادی است و با این که استکمالش ممکن است، در طلیعه آفرینش همه کمال های متصور خود را بالفعل ندارد.
نکته دوم: چون انسان دارای حیثیت اجتماعی است، بدون جامعه نمی تواند زندگی کند و زندگی اجتماعی وی نیز بدون قانون مدون، میسور نیست و این قانون را امور اعتباری تشکیل می دهد؛ زیرا عنوان حسن و قبح، عدل و ظلم، صدق و کذب، امانت و خیانت، بیع، اجاره، صلح و دیگر مسایل فقهی و حقوقی، همه از سنخ امور اعتباری است که بیرون از اعتبار، مصداق عینی ندارد؛ چنان که برخی از همین امور با اختلاف اقلیم و نژاد و زبان و زمان دگرگون می شود؛ پس جامعه انسانی به امور اعتباری قانون مند نیاز دارد و مهم ترین عامل رابط میان مبدأ و منتهای انسان، همین قوانین اعتباری است که بدون آن، نه زندگی اجتماعی انسان میسر است و نه تکامل وی متصور. این امور اعتباری از هر دو سوی آغاز و انجام، به یک سلسله امور تکوینی و حقیقی تکیه می کند؛ هیچ امر اعتباری بدون پشتوانه تکوینی و حقیقی هرگز اعتبار و تدوین نخواهد شد؛ چنان که هیچ امر اعتباری بدون پی آمد امر تکوینی و حقیقی، نبوده و نیست. اساسی ترین راه برای تدوین صحیح امور اعتباری که رابط بین آغاز تکوینی و انجام تکوینی است، همانا ملاحظه توحید خدا و اسمای حسنای او در مبدأ و مراعات مرجعیت خدا و صفات علیای او در منتهاست؛ یعنی قانونی که از خدا و به سوی خداست، یک سلسله امور اعتباری معقول و معتبر است که هم پشتوانه برهانی دارد و هم پی آمد دلپذیر و این قانون را می توان با عقل برهانی، نه قیاس فقهی و استقرای ناقص، و نیز نقل معتبر قرآنی و روایی استنباط کرد. سقوط از این قانون اساسی، همان هبوط در امور اعتباری زائف آفل فائل است که مبدأ اولی آن را شهوت یا غضب بر عهده دارد و مآل و مرجع نهایی آن نیز جهنم سوزان خواهد بود. همه قوانین، مقررات و آیین نامه های مخالف با عقل قطعی و نقل معتبر (شرع) تکیه گاه تکوینی و حقیقی آن ها نیروی شهوت یا غضب و همچنین اندیشه خیالی یا وهمی است که همگی امور تکوینی و حقیقی است و اگر از موهومات و متخیلات به امور اعتباری یاد می شود، نه بدین معناست که این امور با صرف اعتبار معتبر به دست می آیند و تکیه گاه حقیقی ندارند؛ بلکه اعتباری بودن آن ها به لحاظ نسبت سنجی با اندیشه عقل نظری و مراعات انگیزه عقل عملی است. پس تمام مبادی اولی کارهای انسان امور تکوینی و حقیقی است؛ چنان که همه نتایج ثانوی اعمال وی امور تکوینی و حقیقی خواهد بود؛ زیرا عقاب های برزخ و دوزخ، همگی از امور عینی و حقیقی است که بر اعمال روا و ناروای اعتباری انسان مترتب است. بحث پیرامون کیفیت ارتباط امور اعتباری با امور حقیقی به لحاظ آغاز و انجام و نحوه ارتباط یک امر غیر حقیقی با دو امر حقیقی، از رسالت این رساله و از حوزه این گفتار و نوشتار، بیرون و بر عهده فن حکمت و کلام است که با استعانت از مصطلحات و استمداد از مبادی تصوری و تصدیقی خاص آن می توان به حل مطلب پرداخت.
نکته سوم: آنچه در این بحث تفسیری مطرح است و صبغه تربیتی و انسان سازی دارد و متکی بر اصول موضوعه و پیش فرض های ثابت و مقبول و مورد تصدیق و امضای قرآن کریم و سنت معصومان (ع) است، این است که چگونه می توان امور عادی و جاری بشر را با آنکه تکیه گاه، آغاز و انجامشان حقیقی است، به عنوان امور غیر حقیقی یا اعتباری تلقی کرد یا (برای نمونه) از دو نحوه تلاش و مسابقه انسان که یکی به سوی فضایل الهی انسانی و دیگری به سمت مال و منال دنیایی است، چگونه می توان اولی را امری حقیقی دانست و دومی را اعتباری؟ مثلا قرآن کریم مؤمنان را به فضیلت هایی چون انفاق در حال گشایش و تنگ دستی، فرو بردن خشم، گذشت از خطاهای دیگران و... تشویق و سرعت گرفتن به سوی آن ها را ترغیب کرده است و حاصل آن را بهشتی می خواند که عرض آن به پهنای آسمان ها و زمین است؛ «وسارعوا إلی مغفرة من ربکم وجنة عرضها السموات والأرض أعدت للمتقین» (آل عمران/ 133)، و روشن است که چنین بهشتی از حقیقی ترین امور تکوینی است؛ اما سرعت گرفتن آدمی به سوی کفر و نیز مخالفت و مقابله با رسول خدا (ص) را از اموری می داند که هیچ حظ و بهره ای به دنبال ندارد و تنها وبال آن که عذاب بزرگ الهی است، دامنگیر انسان کافر خواهد شد؛ «و لایحزنک الذین یسرعون فی الکفر إنهم لن یضروا الله شیئا یرید الله ألا یجعل لهم حظا فی الاخرة ولهم عذاب عظیم» (آل عمران/ 176)
در این آیات، دو نحوه سرعت مطرح است و با آنکه تکیه گاه هر دو امور حقیقی است، اما ره آورد یکی بهشت گسترده خداست و دیگری، بدون ره آوردی شیرین و ماندنی بلکه با زاد راهی گدازنده و سوزان (جهنم) همراه است؛ پس اولی از حقیقت و ثبات برخوردار است؛ ولی دومی ناثابت و فاقد حقیقت و حقانیت است. بنابراین، برخی از اعمال رایج بشری یک سلسله اعتباریاتی است که از مبدأ وهم و خیال رها می گردد یا از شهوت سرکش و غضب آبق صادر می شود و مانند غلام گریز پایی است که از مولای عقل نظر و عمل می گریزد یا مانند حیوان جموح و چموش و لگدزنی است که به رتق عدل و فتق ظلم، به فتح قبیح و غلق حسن و به بسط خیانت و قبض امانت سرگرم است و بالاخره، سگ را گشوده و سنگ را بسته می دارد. چنین امور اعتباری، گرچه همانند اعتباریات معقول و مقبول در دو حاشیه آغاز و انجام خود به امور تکوینی مرتبط است و از امور حقیقی ناشی شده و نیز به آن ها منتهی می شود، لیکن چون پایان قیراندود و جهنم سوزان و ویل و ثبور و سقوط را به همراه دارد، از آن ها به امور اعتباری یاد می شود؛ وگرنه تمام لهوها و بازیگری ها و بازیچه ها و همه افسانه بافی ها و اسطوره سازی ها، افزون بر مبدأ حقیقی، دارای منتهای حقیقی نیز هست. مبدأ حقیقی آن ها به لحاظ ادراک، عبارت از خیال و وهم است و به لحاظ تحریک، شهوت و غضب است. منتهای حقیقی آن ها نیز چیزی جز برزخ و دوزخ و شواظ و نحاس گداخته نخواهد بود و سعی رهبران الهی و کوشش عقل و وحی بر این است که راه رهایی از اعتباری ملفوف به وهم و دوزخ و محفوف به خیال و وبال مشخص شود و ادله عقلی و علایم سود و زیان در این وادی وسیع، تبیین گردد.
با توجه به این نکات سه گانه، سر بعضی از تعبیرهای قرآن کریم درباره دنیا و زینت های آن آشکار می گردد؛ گاهی در قرآن، سخن از این است که زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی چیزی نیست و برای تقوا پیشگان، آخرت و انتخاب آن نیکوتر است؛ «وما الحیوة الدنیا إلا لعب ولهو و للدار الاخرة خیر للذین یتقون أفلا تعقلون» (انعام/ 32). گاهی نیز این معنا را با اسم اشاره نسبت به دنیا محسوس تر بیان و حیات حقیقی را منحصر به جهان آخرت می نماید؛ «وما هذه الحیوة الدنیا إلا لهو ولعب و إن الدار الاخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون» (عنکبوت/ 64). زمانی نیز حصر را در جانب حیات دنیا مطرح کرده، می فرماید: چیزی جز لعب و لهو، حقیقت دنیا را تشکیل نمی دهد؛ «إنما الحیوة الدنیا لعب و لهو» (محمد/ 36)، سرانجام نیز اندیشه و عقل انسان ها را خطاب کرده، می فرماید: بدانید که زندگی دنیا چیزی جز بازیچه، سرگرمی، آرایش بدون آرامش، فخر فروشی و گردآوری اموال و اولاد نیست؛ «اعلموا أنما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم وتکاثر فی الأمول والاولد» (حدید/ 20)، سپس گردش امور دنیایی را چنان تصویر سازی می کند که در پایان، هیچ چیزی بر جا نمی ماند؛ زیرا یک فرایند طبیعی را برای مثال یاد می کند که در پی بارش باران، کشتگاه را پوششی شگفت آور از سبزه می پوشاند؛ سپس این سبزه زار به زردی می گراید و سرانجام، خار و خاشاک می شود؛ «کمثل غیث أعجب الکفار نباته ثم یهیج فتریه مصفرا ثم یکون حطما» (حدید/ 20)، و هم از این رو در آخر، دنیا را کالایی فریبنده می خواند؛ «و ما الحیوة الدنیا إلا متع الغرور» (حدید/ 20)
تنها با دقت در یک کلمه مشترک میان آیات گذشته (لعب) می توان به راز بی ارزشی و فریبندگی و ماهیت سراب گونه دنیا پی برد؛ زیرا این کلمه از «لعاب» به معنای رطوبت دهان گرفته می شود و این آب اندک، جز مرطوب ساختن فضای دهن هنری ندارد و هرگز انسان تشنه را سیراب نمی سازد. دنیا نیز سرابی است که تشنه را همواره به دنبال خویش می کشد تا بکشد؛ زیرا جز بر تشنگی او نمی افزاید و غیر از دوری از حیات حقیقی، چیزی به ارمغان نمی آورد و دوری از حیات حقیقی نیز فاصله گرفتن با مبدأ حیات، یعنی خدای سبحان و توحید و ربوبیت و دیگر صفات علیای اوست و هر که به این ورطه دچار شود، به تعبیر قرآن کریم در شک و تردید خویش به لعب و بازیگری و سرگرمی گرفتار آمده است؛ «لا إله إلا هو یحی ویمیت ربکم و رب ءابائکم الاولین ٭ بل هم فی شک یلعبون» (دخان/ 8ـ9). پس با این نگرش ویژه، امور متقابلی همچون عدل و ظلم، جمال و وبال، حیات باقی حقیقی و زندگی اعتباری فانی و... را نگریست و نخستین این دسته از امور را حقیقی و دومین آن ها را اعتباری دانست. هرچند هر دو از آن جهت که در قلمرو ماده سیال و منطقه طبیعت قرار دارند فانی خواهند بود، اما نتیجه شیرین یکی در معاد به صورت بهشت برین ظهور می کند و ثمره تلخ دیگری در قیامت به شکل دوزخ گدازنده در می آید و عناصر متعدد یکی به هم پیوسته است و اجزای فراوان دیگری از هم گسیخته. برای نمونه، انسان در مدت زندگی طبیعی خود، مقداری بیدار است و مقداری خواب؛ ولی عناصر بیداری مدت عمر او به هم پیوسته و نتیجه شیرین آن علم، فن آوری، عمل صالح و سرانجام، نام نیک است و اجزای خواب مدت عمر وی از هم گسیخته و بی ارتباط و ثمره تلخ آن اتلاف عمر، بی خبری، تنبلی و فرسودگی است؛ از این رو، در برخی تعبیرها از مردم دنیا زده به خفتگانی یاد شده است که هنگام مرگ بیدار می شوند: «الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا».
رسول گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (ص) که سنت و سیرت و سریرت او بر مدار وحی و عقل، نظم و نضد یافته است، چون دنیا را به خوبی می شناسد، آن را به روشنی نیز تصویر می کند که در این جا به سه نمونه از سخنان آن حضرت (ص) در باره دنیا اشاره می شود:
1. «الدنیا دار من لادار له و مال من لامال له ولها یجمع من لا عقل له»؛ «کسی که از جهت فرهنگی گرفتار فقر و به لحاظ عقل ناب و خردورزی تهیدست است، به سراغ زباله دنیا می رود و به جمع آوری آن می پردازد.»
2. «من زهد فی الدنیا علمه الله بلا تعلم وجعله بصیرا»؛ «پاداش بی رغبتی در زباله هوا و پلیدی هوس و جزای بی اعتنایی به لهو و لعب و جایزه رهایی از تفاخر و تزین و تکاثر، این است که انسان سالک صالح، لیاقت شاگردی خدای سبحان را به دست می آورد و از علم الهی بهره می برد و خداوند او را بینا می کند و از صاحب نظر بودن به صاحب بصر شدن ارتقایش می بخشد.»
3. «ما مثلی و مثل الدنیا إلاکراکب قال فی ظل شجرة فی یوم حار ثم راح وترکها»؛ «قضیه من و دنیا داستان انسان مسافر و سواری است که چند لحظه از مرکب پیاده شد و زیر سایه درختی در روز گرمی قیلوله نمود و پس از استراحتی کوتاه، آن محل را ترک کرد و به سفر خود ادامه داد.»
تبصره: شناخت موجود حقیقی و امر اعتباری و معرفت معیار هر یک و تمییز آن ها از یک دیگر در موارد اختلاط، از دانش های بسیار ظریف و ژرفی است که درباره آن می توان گفت: «أدق من الشعر»؛ «از موی باریک، نازک تر است» و از هر موجود ریزی نسبت به باصره، مخفی تر. انتخاب موجود حقیقی و پرهیز از امر اعتباری و ترجیح حقیقت بر اعتبار و گرایش به پایدار و گریز از ناپایدار و سرانجام، تقدیم آخرت بر دنیا در موارد حساس و صعب العبور و عقبه کئود، از مصادیق بارز «أحد من السیف» است؛ یعنی از رفتن روی لبه شمشیر تیز دردناک تر است؛ زیرا تیزی آن از شمشیر بیشتر است. رهبران معصوم (ع) به خوبی دنیا را شناختند و به آسانی آن را نظیر «عفطه عنز» (آب بینی بز) و مانند «عراق خنزیر» (استخوان خوک) در دست مجذوم به دور انداختند و با فرمان «غری غیری» آن را برای همیشه از بارگاه منیع ولایت و خلافت الهی منع کردند؛ چنان که رسول گرامی (ص) نیز قبلا چنان کرده و چنین گفته بود: «لو تعلمون من الدنیا ما أعلم لاستراحت أنفسکم منها»؛ «اگر دنیا را به درستی چون من می شناختید، از اندوه و فتنه و شرور آن و از مکر و نیرنگ و غرور آن آسوده می شدید و جانتان از این همه گرفتاری راحت می شد». امیرمؤمنان (ع) فرمود: «أنا کاب الدنیا لوجهها وقادرها بقدرها وناظرها بعینها»؛ «من باطن و ظاهر دنیا و هندسه و ارزش و اندازه آن را با زیر و رو کردن دنیا از یک سو و نگاه از منظر خود او به او از سوی دیگر شناختم و بدین رو معرفتم از دنیا، شناخت اکتناهی است و از عمق حماقت کسی که به آن مبتلاست، آگاهم و آن را با طلاق سه گانه از حریم حرم خود طرد کردم.»
گفتنی است: آنچه در ثنایای بحث به عنوان فرق بین امور حقیقی و اعتباری بیان شد، به منزله مبدأ تصوری و تصدیقی مطلب است تا روشن شود که منظور از امور اعتباری در این موارد، قرارداد صرف و اعتبار محض و فاقد پشتوانه تکوینی نیست.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی جلد 15- صفحه 99

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/117071