نتایج شوم اعمال انسان

عمل جوارحى و افعال اختیارى بشر محصول و رشد روح و ثمره روان انسان است و حرکتى است که روح به کمک جوارح خود به سوى مقصدى که در نظر گرفته رهسپار مى گردد. حرکت و فعل اختیارى گرچه به صورت مستند به جوارح است ولى در سیرت حرکت مستند به روح و روان است و آنچه را که فاقد است واجد شود و آن را بیابد و نقص خود را ترمیم نموده کامل گردد. بر این اساس عمل اختیارى نیک و یا بد، پسندیده و یا ناپسند، پدیده و محصول و رشد روان فاعل مختار است و چون عمل از آن سرچشمه گرفته بدان نیز باز خواهد گشت، یعنى محصولى است که سبب تقویت و رشد روح و ثبات صورت علمى و استقرار اخلاقى آن مى شود، هر عمل اختیارى نیک و یا بد لازم ذاتى و لاینفک فاعل مختار است و از شئون و جودى و از او انفکاک پذیر نیست. همچنانکه انقلاب و یا انکارپذیر نخواهد بود با اینکه فعل اختیارى بشر لازم ذاتى و شأن وجودى فاعل مختار است و صورت کمال و اکتسابى او است، منافات ندارد که بر حسب نظام اسباب و علل طبیعى فعل اختیارى شخصى و یا اشخاصى مورد استفاده دیگران قرار گیرد و وسیله تماس افراد و اجتماع به یکدیگر گردد.
خداوند به پیامبر (ص) دستور مى دهد: «قل للذین کفروا إن ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف؛ به افرادى که کافر شده اند بگو: اگر از مخالفت و لجاجت و طغیان و سرکشى بازایستند و به سوى آئین حق باز گردند گذشته آنها بخشوده خواهد شد.» (انفال/ 38) این آیه از آیاتی است که درباره ی پیوند کردار انسان با پدیده های ناپسند و شوم مطرح می شود.
خردمندانه نیست که به هرچه به زمان کهن مربوط مى شود مهر ارتجاع و افسانه و خرافه بزنیم، آن سان که برخى از نادانان چنین مى کنند. در روزگاران کهن بحثها و نظرها و قوانین اجتماعى وجود داشته و بر ماست که از آنها براى زمان حال سود جوییم. یکى از آنها سنت پیروزى حق است و شکست کفر و گمراهى. کافران باید به تاریخ باز گردند تا این سنت الهى را نیک بنگرند و از آن عبرت گیرند. بالاخره سود و زیان افعال اختیارى افراد مردم به سود و زیان دیگران باشد و در زندگى آنان تأثیر به سزائى داشته باشد بلکه نظام اجتماع و نیازهاى بیشمار بشر افعال اختیارى را از جمله اسباب و علل طبیعى قرار می دهد، ناگزیر زندگى بشر بر آن استوار خواهد بود و پیوسته هر فردى و هر اجتماعى در پرتو افعال اختیارى و محصول کوشش سایر افراد مى توانند به زندگى خود ادامه دهند، ولى در عالم آخرت از نظر اینکه عالم اسباب نیست، افعال اختیارى هر فردى که محصول حرکت و رشد روح او است، در آخرت به صورت روانى فاعل ظهور خواهد نمود و سود و زیان و سیرت زیبا و زشت آنها نیز به فاعل مختار هر یک از آنها اختصاص داشته و به دیگران هیچگونه ارتباط نخواهد داشت.
از این آیه استفاده مى شود که با قبول اسلام گذشته هرچه باشد مورد عفو قرار مى گیرد و این همان چیزى است که در روایات اسلامى به عنوان یک قانون کلى آمده است گاهى به عبارت «الاسلام یجب ماقبله؛ اسلام ماقبل خود را مى پوشاند.» و یا به تعبیر دیگر که از طرق اهل سنت از پیامبر نقل شده «ان الاسلام یهدم ما کان قبله، و ان الهجرة تهدم ما کان قبلها و ان الحج یهدم ما کان قبله؛ اسلام آنچه را که قبل از آن است از میان مى برد، و هجرت کردن نیز قبل خود را از میان مى برد، و حج خانه خدا ماقبل خود را محو مى کند.» منظور این است اعمال و کارهاى خلاف و حتى ترک فرائض و واجبات که قبل از اسلام انجام گرفته به خاطر پذیرش اسلام از میان خواهد رفت و این قانون عطف به گذشته نمى شود لذا در کتب فقه اسلامى مى خوانیم بر شخصى که مسلمان مى شود حتى قضاء عبادات گذشته لازم نیست.
حقیقت «انتهاء» ندامت و تصمیم به ترک و توبه است، و توبه چون واقعیت پیدا کند زمینه را براى مغفرت آماده خواهد کرد. و چون زمینه براى مغفرت و رحمت پیدا شد هرگز از جانب خداوند متعال که دریاى بیکران رحمت است کوچکترین اباء و خوددارى از احسان و بذل رحمت نخواهد بود. ولى اگر در مرتبه دیگر، به برنامه خلاف و عصیان خود برگردند، و تنبه و ندامتى پیدا نکنند: جریانهایى که براى گذشتگان واقع شده است، دامنگیر آنها نیز خواهد شد. آرى مجازات مجرمین از لوازم بسط عدل و اجراى حق باشد.
سپس اضافه مى کند اما اگر از روش نادرست خود باز نایستند «و إن یعودوا فقد مضت سنت الأولین؛ و به اعمال سابق باز گردند سنت خداوند در پیشینیان درباره آنها انجام مى شود.» (انفال/ 38) منظور از این سنت همان سرنوشتى است که دشمنان حق در برابر انبیاء، و حتى خود مشرکان مکه در برابر پیامبر در جنگ بدر به آن گرفتار شدند، در سوره غافر آیه 51 مى خوانیم: «إنا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا و یوم یقوم الأشهاد؛ ما رسولان خود و مؤمنان را در زندگى دنیا و روز رستاخیز که گواهان بر مى خیزند یارى مى کنیم.» همچنین در سوره اسراء آیه 77، پس از ذکر در هم پیچیده شدن زندگى دشمنان اسلام مى خوانیم: «سنة من قد أرسلنا قبلک من رسلنا و لا تجد لسنتنا تحویلا؛ این سنت ما درباره پیامبران پیشین است و این سنت هرگز دگرگون نمى شود.»
در آیه ای دیگر می فرماید که: «ثم أرسلنا رسلنا تترا؛ ما سپس رسولان خود را یکى بعد از دیگرى فرستادیم.» (مؤمنون/ 44) این معلمان آسمانى یکى پس از دیگرى مى آمدند و مى رفتند، ولى اقوام سرکش هم چنان بر کفر و انکار خود باقى بودند، به طورى که «کل ما جاء أمة رسولها کذبوه؛ هر زمان رسولى براى هدایت امتى مى آمد او را تکذیب مى کردند.» (مؤمنون/ 44) هنگامى که این کفر و تکذیب از حد گذشت و به قدر کافى اتمام حجت شد «فأتبعنا بعضهم بعضا؛ ما این امتهاى سرکش را یکى بعد از دیگرى هلاک نمودیم و از صفحه روزگار محوشان کردیم.» آن چنان نابود شدند که تنها گفتگویى از آنها در میان مردم باقى ماند آرى «و جعلناهم أحادیث؛ ما آنها را احادیثى قرار دادیم.» (مؤمنون/ 44) اشاره به اینکه گاه امتى منقرض مى شود اما نفرات و آثار چشمگیرى از آنها در گوشه و کنار به صورت پراکنده باقى مى ماند، ولى گاه چنان نابود مى شود که جز اسمى از آنها بر صفحات تاریخ یا در گفتگوهاى مردم باقى نمى ماند و این امتهاى سرکش و طغیانگر از دسته دوم بودند و در پایان آیه، همچون آیات پیشین مى گوید: «فبعدا لقوم لا یؤمنون؛ دور باد از رحمت خدا قومى که ایمان نمى آورند.» (مؤمنون/ 44)
این قصه اجمالى است که از داستانهاى انبیاء و امتهاى ایشان انتزاع و خلاصه گیرى شده انبیاى مابین نوح و موسى و امتهاى آنان. خداى تعالى مى فرماید: سپس بعد از آن امت که با صیحه هلاک شدند، و بعد از امت نوح بودند، امتهاى دیگرى خلق کردیم، و پیامبران خود را یکى پس از دیگرى به سویشان گسیل داشتیم، به طورى که اگر یکى مى رفت یکى دیگر جایش را مى گرفت، ولى هر پیغمبرى که از قومى به سوى آن قوم مبعوث مى شد تکذیبش مى کردند، ما هم ایشان را یکى پس از دیگرى به عذاب خود گرفته، آنها را به صورت سرگذشت در آوردیم، یعنى بعد از آنکه انسانهایى زنده و خارجى بودند، معدومشان کردیم، و تنها قصه اى از ایشان باقى گذاشتیم، پس دور باشند مردمى که ایمان نمى آورند.
این آیات دلالت مى کند بر اینکه یکى از سنت هاى خداى تعالى این بوده که همواره امتى را بعد از امت دیگر انشاء و ایجاد نموده، و به سوى حق هدایتشان کند، و به این منظور رسولانى پى در پى بفرستد که این سنت امتحان و ابتلاى او است. سنتى هم که امتها داشته اند این بوده که پیغمبران را یکى پس از دیگرى تکذیب مى کرده اند. سنت دوم خدا این است که تکذیب کنندگان را یکى پس از دیگران هلاک کند، و این سنت مجازات او است. و اینکه فرموده: «و جعلناهم أحادیث» بلیغ ترین بیان در رساندن تسلط قهر الهى بر دشمنان حق و تکذیب کنندگان دعوت حق است، چون مى رساند که این قهر آن چنان آنها را از بین مى برد که نه عینى از ایشان باقى مى گذارد، و نه اثرى، و نه نامى و نه نشانى، تنها داستانى باقى گذاشته که مایه عبرت دیگران باشد.
آرى این سرنوشتهاى دردناک نتیجه بى ایمانى آنها بود، و به همین دلیل مخصوص آنها نیست، هر گروه بى ایمان و سرکش و ستمگر خواه ناخواه به چنین سرنوشتى گرفتار مى شود، چنان نابود مى گردد که تنها نامى از او در صفحات تاریخ و گفتگوها باقى مى ماند. آنها نه تنها در این دنیا دور از رحمت خدا بودند که در سراى دیگر نیز از رحمت الهى دورند، چرا که تعبیر آیه، مطلق است و همه را شامل مى شود.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏7 صفحه 165

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏14 صفحه 245

  3. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 15 صفحه 45

  4. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏4 صفحه 51

  5. میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏9 صفحه 343

  6. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 10 صفحه 23

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/117361