قرآن می فرماید: اگر مردم شهرها ایمان آورده تقوا پیشه سازند ما درهای برکت آسمان و زمین را بر آنان می گشاییم. با این وجود می بینیم چه بسا کافران بیشتر از مؤمنان از نعمت های الهی برخوردارند. پاسخ آن است که مال غیر از برکت است. هر مالی برکت نیست. برکت در مسیر سعادت قرار می گیرد، نه هر مال. از این رو قرآن می فرماید: «و لا یحسبن الذین کفروا أنما نملی لهم خیر لأنفسهم إنما نملی لهم لیزدادوا إثما و لهم عذاب مهین؛ مبادا کافران گمان کنند مهلت ما به سود آنان است و برای آنان خیری در پیش دارد. ما به آنان مهلت می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند و سرانجام عذابی دردناک و خوارکننده در پیش دارند.» (آل عمران/ 178) این آیه به آنها اخطار می کند که هرگز نباید آنها امکاناتى را که خدا در اختیارشان گذاشته و پیروزى هایى که گاهگاه نصیبشان می شود و آزادى عملى که دارند دلیل بر این بگیرند که افرادى صالح و درستکار هستند و یا نشانه اى از خشنودى خدا نسبت به خودشان فکر کنند.
توضیح اینکه از آیات قرآن مجید استفاده می شود که خداوند افراد گنهکار را در صورتى که زیاد آلوده گناه نشده باشند به وسیله زنگهاى بیدار باش و عکس العمل هاى اعمالشان، و یا گاهى به وسیله مجازاتهاى متناسب با اعمالى که از آنها سرزده است، بیدار مى سازد و به راه حق بازمى گرداند.
اینها کسانى هستند که هنوز شایستگى هدایت را دارند و مشمول لطف خداوند مى باشند و در حقیقت مجازات و ناراحتیهاى آنها، نعمتى براى آنها محسوب مى شود. چنان که در قرآن مى خوانیم: «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت أیدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون؛ در خشکى ها و دریاها، فساد و تباهى بر اثر اعمال مردم، ظاهر شد تا خداوند نتیجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند، شاید که ایشان برگردند.» (روم/ 41) ولى آنها که در گناه و عصیان، غرق شوند و طغیان و نافرمانى را به مرحله نهایى برسانند، خداوند آنها را به حال خود وامى گذارد و به اصطلاح به آنها میدان می دهد تا پشتشان از بار گناه سنگین شود و استحقاق حد اکثر مجازات را پیدا کنند. اینها کسانى هستند که تمام پل ها را در پشت سر خود ویران کرده اند، و راهى براى بازگشت نگذاشته اند و پرده حیا و شرم را دریده و لیاقت و شایستگى هدایت الهى را کاملا از دست داده اند. آیه فوق، این معنى را تاکید کرده مى فرماید: گمان نکنند آنهایى که کافر شدند، مهلتى که به ایشان می دهیم براى آنها خوب است بلکه مهلت می دهیم تا به گناه و طغیان خود بیفزایند و براى آنان عذاب خوار کننده است.
در خطبه اى که بانوى شجاع اسلام زینب کبرى (ع) در شام در برابر حکومت خودکامه جبار، ایراد کرد، استدلال به این آیه را در برابر یزید طغیانگر که از مصادیق روشن گنهکار غیر قابل بازگشت بود، مى خوانیم، آنجا که مى فرماید: «تو امروز شادى مى کنى و چنین مى پندارى که چون فراخناى جهان را بر ما تنگ کرده اى و کرانه هاى آسمان را بر ما بسته اى و ما را همچون اسیران از این دیار به آن دیار میبرى، نشانه قدرت تو است، و یا در پیشگاه خدا قدرت و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نیست؟! اشتباه می کنى این فرصت و آزادى را خداوند به خاطر این به تو داده تا پشتت از بار گناه، سنگین گردد و عذاب دردناک در انتظار تو است. به خدا سوگند، اگر مسیر حوادث زندگى، مرا همچون زن اسیر، در پاى تخت تو آورد، تصور نکنى که در نظر من کمترین شخصیت و ارزش دارى، من تو را کوچک و پست و درخور هر گونه تحقیر و ملامت و توبیخ مى شمرم. هر کار از دستت ساخته است انجام ده، به خدا سوگند هرگز نور ما را خاموش نتوانى ساخت و وحى جاودانه و آئین حق ما را محو نخواهى کرد، تو نابود می شوى و این اختر تابناک هم چنان خواهد درخشید.»
آیه ی فوق، به این سؤال که در ذهن بسیارى وجود دارد، پاسخ می گوید که چرا جمعى از ستمگران و افراد گنهکار و آلوده این همه غرق نعمتند و مجازات نمى بینند. قرآن می گوید: اینها افراد غیر قابل اصلاحى هستند که طبق سنت آفرینش و اصل آزادى اراده و اختیار به حال خود واگذار شده اند، تا به آخرین مرحله سقوط برسند و مستحق حداکثر مجازات شوند. به علاوه از بعضى از آیات قرآن، استفاده مى شود که خداوند گاهى به اینگونه افراد، نعمت فراوانى می دهد و هنگامى که غرق لذت پیروزى و سرور شدند ناگهان همه چیز را از آنان می گیرد، تا حداکثر شکنجه را در زندگى همین دنیا ببینند زیرا جدا شدن از چنین زندگى مرفهى، بسیار ناراحت کننده است چنان که مى خوانیم: «فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم أبواب کل شی ء حتى إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتة فإذا هم مبلسون؛ هنگامى که پندهایى را که به آنها داده شده بود، فراموش کردند درهاى هر خیرى بروى آنان گشودیم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بودیم از آنها بازگرفتیم، لذا فوق العاده ناراحت و غمگین شدند.» (انعام/ 44) در حقیقت اینگونه اشخاص، همانند کسى هستند که از درختى، ظالمانه بالا می روند، هر قدر بالاتر می رود خوشحالتر می شود تا آن هنگام که به قله درخت می رسد، ناگهان طوفانى می وزد و از آن بالا چنان سقوط مى کند که تمام استخوانهاى او در هم مى شکند.
قرآن در آیه ی دیگر به پاسخ این شبهه پرداخته می فرماید: «لایغرنک تقلب الذین کفروا فی البلاد* متاع قلیل ثم مأویهم جهنم و بئس المهاد؛ تحولات گوناگون کافران تو را نفریبد و غمگین مباش چون ببینی کافران، شهرها و مناطقی را در تصرف و سلطه خود دارند. دنیا متاعی اندک است و پس از این جهان، جایگاه آنان جهنم است و چه بد آرامگاهی است.» (آل عمران/ 196- 197)
این آیه در حقیقت اشاره به دو نکته می کند: نخست، اینکه بسیارى از پیروزیهاى طغیانگران و ستمکاران ابعاد محدودى دارد، همانطور که محرومیتها و ناراحتیهاى بسیارى از افراد با ایمان نیز محدود است، نمونه زنده این موضوع را در وضع مسلمانان آغاز اسلام و دشمنان آنها می توانیم مشاهده کنیم، حکومت اسلام چون در آن زمان به شکل نهالى نوخاسته بود، و از طرف دشمنان نیرومندى که همچون طوفان بر او مى تاختند تهدید مى شد بسیار پر و بال بسته بود به خصوص اینکه مهاجرت مسلمانان مکه آنها را که در اقلیت بودند، به کلى از هستى ساقط کرده بود، و این وضع، مخصوص آنها نبود، بلکه تمام طرفداران یک انقلاب بنیادى و روحانى در یک جامعه فاسد، یک دوران محرومیت شدید در پیش خواهند داشت. ولى مى دانیم که این وضع زیاد طولانى نشد، حکومت اسلام ریشه هاى محکمى پیدا کرد و شاخه هاى آن نیرومند و قوى شد، سیل ثروت به کشور اسلام سرازیر شد و دشمنان سرسخت که در ناز و نعمت بودند به خاک سیاه نشستند، این همان چیزى است که با جمله "متاع قلیل" در آیه به آن اشاره شده است.
دیگر اینکه موفقیت هاى مادى جمعى از افراد بى ایمان بر اثر این است که در جمع آورى ثروت هیچ گونه قید و شرطى براى خود قائل نیستند، و از هر طریقى خواه مشروع یا نامشروع و حتى با مکیدن خون بى نوایان براى خود ثروت اندوزى میکنند، در حالى که مؤمنان براى رعایت اصول حق و عدالت محدودیتهایى دارند و باید هم داشته باشند، بنا بر این نمى توان حال این دو را با هم مقایسه کرد، اینها احساس مسئولیت میکنند در حالى که آنها هیچگونه مسئولیتى براى خود احساس نمى کنند، و از آنجا که عالم، عالم اختیار و آزادى اراده است، خداوند هر دو دسته را آزاد گذاشته تا سرانجام، هر یک به نتیجه اعمال خود برسند. و این همان است که در آیه فوق به آن اشاره شده "ثم مأواهم جهنم و بئس المهاد"
یکى دیگر از علل پیشرفت بعضى از افراد بى ایمان و عقب ماندگى جمعى از مؤمنان این است که دسته اول در عین نداشتن ایمان گاهى نقاط قوتى دارند که در پرتو آن پیروزى هاى چشمگیرى به دست مى آورند، و دسته دوم در عین داشتن ایمان نقاط ضعفى دارند که همان موجب عقب افتادگى آنان می شود. مثلا: افرادى را مى شناسیم که در عین بیگانگى از خدا در کارهاى زندگى جدى، مصمم و داراى پشتکار و استقامت و هماهنگى با یکدیگر و آگاهى از وضع زمان هستند.این افراد، در زندگى مادى مسلما پیروزى هایى به دست مى آورند، و در حقیقت یک سلسله از برنامه هاى اصیل دینى را بدون استناد به دین پیاده مى کنند. در مقابل افرادى هستند که پایبند به عقائد مذهبى هستند، ولى بسیارى از دستورات عملى آن را فراموش کرده اند آنها افرادى بى حال، کم شهامت، فاقد استقامت و پشتکار و کاملا پراکنده و از هم جدا می باشند، مسلما آنها در زندگى مواجه با شکست هاى پى در پى می شوند.
ولى این شکست ها نه به خاطر ایمان آنهاست، بلکه به خاطر نقاط ضعفى است که دارند، آنها گاهى چنین تصور می کنند که تنها با خواندن نماز و گرفتن روزه باید در همه کارها پیروز شوند در حالى که دین یک سلسله برنامه هاى عملى براى پیشرفت در زندگى آورده که فراموش کردن آنها با شکست و ناکامى همراه است. خلاصه هر یک از این دو دسته داراى نقاط ضعف و نقاط قوتى هستند، که هر کدام از اینها آثارى دارد منتهى هنگام محاسبه گاهى این آثار به یکدیگر اشتباه می شوند. مثلا فرد بى ایمانى داراى جدیت و پشتکار است، چون بى ایمان است آرامش دل و جان و هدف عالى انسانى و عواطف پاک مردمى ندارد، اما چون جدى و با استقامت است در زندگى مادى پیش می رود. در اینجا بعضى سؤال می کنند که چرا این فرد بى ایمان در زندگى پیروز شده؟ مثل اینکه خیال می کنند عامل پیروزى چیز دیگرى بوده است. این موضوع، هم درباره یک فرد صادق است، و هم می توان آن را در سطح یک کشور نیز پیاده کرد. ضمنا عوامل سه گانه اى که براى پیروزى افراد بى ایمان و شکست بعضى از افراد با ایمان گفته شد، همه در یک جا صدق نمی کند بلکه هر کدام مخصوص به موردى است.
قرآن درباره نعمت مال و فرزند تبهکاران نیز می فرماید: «فلا تعجبک أموالهم و لا أولادهم إنما یرید الله لیعذبهم بها فی الحیوة الدنیا و تزهق أنفسهم و هم کافرون؛ اموال و فرزندان آنان شما را ای مؤمنان به شگفتی وا ندارد؛ خداوند می خواهد با این وسیله آنان را عذاب کند و جان آنان در حالی گرفته و از بین می رود که آنان کافرند.» (توبه/ 55) پس مبادا بپندارید که اینها وسیله رفاه و آسایش آن ها است. خداى تعالى در این آیه پیغمبر گرامى اش را از اینکه شیفته اموال و اولاد منافقین گردد نهى مى کند. البته از سیاق آیه برمى آید که مقصود شیفتگى در برابر کثرت اولاد و اموال ایشان است، آن گاه این معنا را چنین تعلیل مى کند که این اموال و اولاد که قهرا انسان را به خود مشغول مى کند نعمتى نیست که مایه سعادت آنان گردد، بلکه نقمتى است که ایشان را به شقاوت مى کشاند، چون خداوندى که این نعمت ها را به ایشان داده، مقصودش این بوده که ایشان را در زندگى دنیا عذاب نموده جان آنان را در حال کفر بگیرد.
آرى، زندگى که هر موجود زنده اى آن را براى خود سعادت و راحت مى شمارد، وقتى مایه سعادت، و در آن راحتى و بهجت و سرور است که بر مجراى حقیقى اش جریان داشته باشد، یعنى آدمى به آثار واقعى آن که همانا علم نافع و عمل صالح است رسیده باشد، و به غیر آنچه خیر او و سودش در آن است اشتغال نورزد، این است آن حیاتى که مرگ در آن نیست، و همین است آن راحتى که آمیخته با تعب و رنج نمى گردد، و این است آن لذتى که تلخى و الم در آن راه ندارد، و چنین زندگى جز در تحت ولایت خدا میسر نمى شود: «ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ آگاه باشید که اولیاء خدا نه ترسى بر آنان است و نه اندوهى مى بینند.» (یونس/ 62) و اما کسى که به دنیا مشغول شده، زینت هاى دنیوى و مادى او را مجذوب کرده، اموال و فرزندان او را شیفته، آمال و آرزوهاى کاذب، او را فریب داده و شیطان از خود بى خبرش کرده باشد، او در تناقض هاى قواى بدنى و تزاحم هایى که بر سر لذائذ مادى درگیر مى شود، قرار گرفته، و با همان چیزهایى که آنها را مایه سعادت خود خیال مى کرد به شدیدترین عذابها دچار مى شود.
آرى، این خود حقیقتى است که همه به چشم خود مى بینیم که هر چه دنیا بیشتر به کسى روى بیاورد و از فراوانى مال و اولاد بیشتر برخوردار شود، به همان اندازه از موقف عبودیت دورتر و به هلاکت و عذابهاى روحى نزدیک تر مى شود، و همواره در میان لذائذ مادى و شکنجه هاى روحى غوطه مى خورد. و آن چیزى که این طائفه غفلت زده خوشى و فراخى اش مى خوانند در حقیقت تنگى و ناگوارى است، هم چنان که قرآن کریم فرموده: «من أعرض عن ذکری فإن له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیامة أعمى* قال رب لم حشرتنی أعمى و قد کنت بصیرا* قال کذلک أتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسى؛ و هر که از یاد من اعراض کند برایش معیشت تنگى خواهد بود و ما او را در روز قیامت کور محشور مى کنیم، (در آن روز) مى گوید پروردگارا چرا کور محشورم کردى با اینکه در دنیا بینا بودم؟ مى فرماید: همین طورى که آیات ما برایت مى آمد و تو از یاد مى بردى امروز هم تو، فراموش شدى.» (طه/ 124- 126) پس نتیجه اعراض آدمى از ذکر پروردگار خود این است که به رو در منجلاب دنیا فرو رود، و آن را سعادت زندگى و راحت نفس و لذت روح خود پندارد، و با همین خیال فاسد در گرداب فتنه ها و محنت هایى که مى بیند غوطه ور گشته، زیر و بالا رود، و سرانجام هم به خاطر خروج از رسم عبودیت به پروردگار خود کافر شود.
در آیه دیگر می فرماید: ما به تدریج و با مهلت آنان را به نابودی نزدیک می سازیم، بدون آن که بفهمند و اگر ما به آنان مهلت می دهیم مکر و کید حساب شده در آن نهفته است: «و الذین کذبوا بایاتنا سنستدرجهم من حیث لایعلمون* و أملی لهم إن کیدی متین؛ و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند به تدريج از جايى كه نمىدانند گريبانشان را خواهيم گرفت. و به آنان مهلت مى دهم كه تدبير من استوار است.»