مجرمان سیاهرو در دوزخ

هنگام که صحنه قیامت گسترده شود کرات آسمان از یکدیگر پراکنده شده براى اینکه قیامت برپا شود و فرشتگان از آسمان نازل شوند آنگاه آسمان مانند گل سرخ درخشنده خواهد بود مانند روغن ذوب و گداخته شده. آن موقع بیان اجراى عقوبت بر بیگانگان از جن و بشر است. اما از نظر اینکه سیرت کفر و عناد آنان آشکار است و چیزى از آنها پنهان نیست بدین جهت سؤال مورد ندارد و عقوبت آنان به موقع اجراء گذارده خواهد شد و منافات ندارد که در مراحل و عقبات دیگر صحنه قیامت مقدمتا از هر یک از آنان سؤال شود. در قرآن می فرماید که: «فیومئذ لا یسئل عن ذنبه إنس و لا جان؛ در آن روز هیچ کس از انس و جن از گناهش پرسش نمى شود.» (الرحمن/ 39) چرا سؤال نمى کنند؟ براى اینکه همه چیز در آن روز آشکار است، یوم البروز است، و در چهره انسانها همه چیز خوانده مى شود.
ممکن است تصور شود که این آیه با آیاتى که تصریح و تاکید بر مساله سؤال از بندگان در قیامت مى کند تضاد دارد، مانند آیه 24 سوره ی صافات «و قفوهم انهم مسئولون؛ آنها را متوقف سازید که باید از آنها سؤال شود.» و آیه 92- 93 سوره حجر «فو ربک لنسئلنهم أجمعین* عما کانوا یعملون؛ به پروردگارت سوگند که از همه آنها سؤال مى کنیم از کارهایى که انجام مى دادند.» ولى با توجه به یک نکته این مشکل حل مى شود و آن اینکه قیامت یک روز بسیار طولانى است، و انسان از مواقف و گذرگاه هاى متعددى باید بگذرد و در هر صحنه و موقفى باید مدتى بایستد، طبق بعضى از روایات این مواقف پنجاه موقف است، در بعضى از این مواقف مطلقا سؤالى نمى شود، بلکه "رنگ رخساره خبر مى دهد از سر درون". و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مى شود و اعضاى بدن به شهادت برمى خیزند. (یس/ 65) در بعضى از انسانها دقیقا پرسش مى شود (مانند آیه مورد بحث و دو آیه اى که در بالا اشاره کردیم). و در بعضى دیگر انسانها به جدال و دفاع و مخاصمه برمى خیزند (نحل/ 111) خلاصه هر صحنه اى شرایطى دارد و هر صحنه از صحنه دیگر خوفناک تر است. و باز در تعقیب آن همگان را مخاطب ساخته مى گوید: «فبأی آلاء ربکما تکذبان؛ کدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید؟!» (الرحمن/ 40)
آرى. هیچ کس در وقت خود هرگز جرأت تکذیب ندارد، بلکه همگان با خضوعى مطلق نسبت به حق خاضع مى شوند: «فتول عنهم یوم یدع الداع إلى شی ء نکر* خشعا أبصارهم یخرجون من الأجداث کأنهم جراد منتشر* مهطعین إلى الداع یقول الکافرون هذا یوم عسر؛ پس از ایشان روى گردان در آن روز که خواننده مى خواند به چیزى زشت و ناپسند با چشمان فرو افتاده و خاشع از گورها چنان بیرون مى آیند که گویى ملخهاى پراکنده اند کافران که با شتاب به سوى خواننده روانند، مى گویند که این روزى سخت است.» (قمر/ 6- 8) و حتى یک نفر جرأت سخن گفتن ندارد، مگر پس از آن که اجازه اى از خدا رسیده باشد: «یوم یأت لا تکلم نفس إلا بإذنه فمنهم شقی و سعید؛ چون آن روز بیاید، هیچ کس سخن نمى گوید مگر به اذن او، پس بعضى از ایشان بدبختند و بعضى نیکبخت.» (هود/ 105) پس چگونه یک نفر مى تواند در آن روز تکذیب پروردگار خویش کند؟! آرى، گاه عذاب ایشان در دنیا به تأخیر مى افتد و فرصتى براى تکذیب به دست مى آورند و براى توجیه کردن کارهاى زشت خود و پوشاندن گناهانشان. اما در روز قیامت او سبحانه و تعالى از هر سو بر ایشان محیط است.
محاکم دادگسترى در دنیا براى شناختن مجرم است، اما در آخرت هدفى دیگر دارد، و آن اثبات عملى دادگرى خدا براى خلق است، پس معنى «لا یسئل» آن نمى شود که آنان محاکمه نمى شوند، چه خداوند مى گوید: «و لو ترى إذ وقفوا على ربهم قال أ لیس هذا بالحق قالوا بلى و ربنا قال فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون؛ و کاش مى دیدى آن زمان را که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده اند و او به آنان مى گوید که: آیا این بر حق نیست، و آنان مى گویند: آرى بر حق است، و پروردگارمان مى گوید: پس بچشید چیزى را که به آن کفر مى ورزیدید.» (انعام/ 30) و گفت: «احشروا الذین ظلموا و أزواجهم و ما کانوا یعبدون* من دون الله فاهدوهم إلى صراط الجحیم* و قفوهم إنهم مسؤلون؛ و گرد آورید کسانى را که ستم کردند با همسرانشان و با آنچه مى پرستیدند جز خدا، و سپس آنان را به راه دوزخ رهبرى کنید و بازداشتشان کنید که باید در معرض پرسش قرار گیرند.» (صافات/ 22- 24) درباره گناهانشان باید از آنان سؤال شود که آیا از طرف ایشان بوده است یا نه... چه آنان در نزد خدا شناخته اند. ولى این بازداشتن براى پرسش از ایشان نیست، بلکه پرسش براى شکنجه دادن و سرزنش کردن آنان است. بنا بر این شایسته نیست که ما خود را در پس دیوارهاى بهانه و توجیه پنهان کنیم، چون فرصتى براى بیان آنها نداریم تا قبول شود یا رد.
نیز گفته اند که بعضى از مجرمان که پیشوایان جریمه و کفر و فرو رفته در انحرافند، حتى در معرض سؤال هم قرار نمى گیرند، و فرمان مى رسد که آنان را یکسره به جهنم ببرند و به عذاب برسانند، و براى خوار کردن و اهانت به ایشان و معذب داشتن آنان حتى پرسشى هم از ایشان نمى کنند.
رسول خدا (ص) گفت: «خداى عز و جل به حساب همه خلق مى رسد مگر کسى که شرک ورزیده باشد که مورد محاسبه واقع نمى شود و او را به فرمان خدا به آتش مى اندازند.» (بحارالانوار/ ج 7، ص 260) و گفت: «شش کس بدون رسیدگى به حسابشان وارد آتش مى شوند، و از این جمله اند فرمانروایان به ستم.» (میزان الحکمة/ ج 2، ص 419 به نقل از کنزالعمال)، و امام صادق (ع) گفت: «سه کس را خدا بدون حساب داخل آتش مى کند، امام و پیشواى ستمگر، بازرگان دروغگو، و پیر مرد زناکار.» (بحارالانوار/ ج 75، ص 337)
پرسشى که پیش مى آید این است: مجرمان چگونه در قیامت شناخته مى شوند؟ خدا با علمش که بر هر چیز احاطه دارد، و از نامه هاى اعمالشان آنان را مى شناسد، و سپس روز قیامت روز آشکار شدن بزرگ حقایق است، پس آن کس که اموال یتیم را به باطل مى خورد، در شکم خود آتشى را مى خورد، و این حقیقت در روز قیامت براى همه مردم آشکار مى شود و همگان او را چنان مى بینند که آتشى در درون او افروخته شده است.
هر کس که به انجام دادن جرم و گناهى مى پردازد (از هر گونه که باشد) اثرى از آن بر شخصیت او باقى مى ماند، ولى این اثر در دنیا بر مردمان پوشیده است، اما در قیامت که پوشیده ها آشکار مى شود، بر همگان آشکار مى شود و چیزى از آن پنهان نمى ماند، پس ناگهان او را به حالتى مى بینند که چهره اش همچون شب تاریک سیاه شده است، و در مقابل مؤمنان با چهره هاى سفید آشکار مى شوند: «یسعى نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم؛ مى دود نورشان پیش روى ایشان و در طرف راستشان.» (حدید/ 12) «یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فأما الذین اسودت وجوههم أ کفرتم بعد إیمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون؛ روزى که چهره هایى سفید شود و چهره هایى سیاه، پس (به) کسانى که چهره هاشان سیاه شده است (گویند:) چرا پس از ایمان آوردن کافر شدید، پس به سبب کفرى که ورزیدید، عذاب را بچشید.» (آل عمران/ 106) که این عاقبت کفر است.
به صورت علمى ثابت شده است که جریمه اثر خود را بر مجرم باقى مى گذارد، همچون درنگ کردن بیش از اندازه در پاسخ دادن به پرسشها و نامربوط جواب دادن و نظایر اینها که معرف آن حالت روانى است که از ارتکاب جرم و سپس درباره آن به بیهوده سخن گفتن مى انجامد، و شاید با پیشرفت علم این امکان نیز فراهم آید که از روى آثار مادى پیدا شده بر روى شخصیت، همچون وجود رنگهایى در صورت که با چشم غیر مجهز دیده نمى شود، مجرم را شناسایى کنند. این حقیقتى واقعى در دنیا و آخرت است، ولى فرق میان آنها در این است که ما در دنیا نمى توانیم آن آثار را با وضوح کافى مشاهده کنیم، در صورتى که در آخرت پرده از روى آنها برداشته مى شود و با چشم خود آنها را مشاهده مى کنیم، و حتى در دنیا نیز اگر علم ما تکامل پیدا کند و به یقین برسد، بسیارى از حقایق غیبى بر ما آشکار خواهد شد.
آرى در آن روز سؤال نمى شود، بلکه «یعرف المجرمون بسیماهم؛ مجرمان با قیافه هایشان شناخته مى شوند.» (الرحمن/ 41) گروهى داراى چهره هاى بشاش نورانى و درخشانند که بیانگر ایمان و عمل صالح آنهاست، و گروهى دیگر صورتهایى سیاه و تاریک و زشت و عبوس دارند که نشانه کفر و گناه آنهاست، چنان که در آیات 38 تا 41 سوره عبس مى خوانیم: «وجوه یومئذ مسفرة* ضاحکة مستبشرة* و وجوه یومئذ علیها غبرة* ترهقها قترة: در آن روز چهره هایى درخشان و نورانیند، و چهره هایى تاریک، که سیاهى مخصوصى آن را پوشانیده.»
سپس مى افزاید: «فیؤخذ بالنواصی و الأقدام؛ آن گاه آنها را با موهاى پیش سر، و پاهایشان مى گیرند، و به دوزخ مى افکنند.» (الرحمن/ 41) "نواحى" جمع "ناحیه" چنان که راغب در مفردات مى گوید: «در اصل به معنى موهاى پیش سر و از ماده ی "نصا" (بر وزن نصر) به معنى اتصال و پیوستگى است، و "اخذ به ناصیه" به معنى گرفتن موى پیش سر است، و گاه کنایه از غلبه کامل بر چیزى مى آید. "اقدام" جمع "قدم" به معنى پاها است.» گرفتن مجرمان با موى پیش سر، و پاها، ممکن است به معنى حقیقى آن باشد که ماموران عذاب این دو را مى گیرند و آنها را از زمین برداشته، با نهایت ذلت به دوزخ مى افکنند، و یا کنایه از نهایت ضعف و ناتوانى آنها در چنگال ماموران عذاب الهى است، که این گروه را با خوارى تمام به دوزخ مى برند، و چه صحنه دردناک و وحشتناکى است آن صحنه؟
باز از آنجا که یادآورى این مسائل در زمینه معاد هشدار و لطفى است به همگان مى افزاید: «فبأی آلاء ربکما تکذبان؛ کدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید؟!» (الرحمن/ 42) در آیه بعد مى فرماید: «هذه جهنم التی یکذب بها المجرمون؛ این همان دوزخى است که مجرمان پیوسته آن را انکار مى کنند.» (الرحمن/ 43) در اینکه مخاطبین حاضران در محشرند و این سخن در قیامت به آنها گفته مى شود؟ و یا مخاطب شخص پیامبر (ص) مى باشد، و در دنیا به او گفته شده است؟ مفسران تفسیرهاى مختلفى دارند، ولى قرائنى در آیه وجود دارد که معنى دوم را تقویت مى کند زیرا تعبیر به فعل مضارع (یکذب) و استفاده از جمله غائب با عنوان "مجرمون" بیانگر این است که خداوند به پیامبرش (ص) مى گوید: این اوصاف دوزخى است که همواره مجرمان در این دنیا آن را انکار مى کنند، و یا اینکه مخاطب همه انس و جن هستند که به آنها هشدار مى دهد جهنمى که مجرمان آن را انکار مى کنند داراى چنین اوصافى است که مى شنوید، باید به هوش باشید، عاقبت کارتان به آنجا نرسد.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏23 صفحه 155

  2. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 16 صفحه 97

  3. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏14 صفحه 346

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/117405