شکل شناسی قهرمانان در هفت خوان اسفندیار (مابعدالطبیعه)

به دلیل آمیزش اسطوره و واقعیت در شاهنامه، بر این باوریم که نخست باید قهرمانان را به دو گروه بزرگ طبیعی و مابعدالطبیعی یا به تعبیر دیگر زمینی و آسمانی بخش کرد و سپس طبقه بندی را تا آن جا که ممکن است در مورد هر دو گروه دنبال گرفت.

قهرمانان مابعدالطبیعی در شاهنامه

قهرمانان مابعدالطبیعی، آن دسته از قهرمانان شاهنامه را شامل می شود که نقش آنان در روند داستان ها طبیعی نمی نماید و منطق مألوف را برنمی تابند. این قهرمانان یا اهورایی هستند یا اهریمنی یا کالبد انسانی دارند یا در هیئت جانوران و گیاهان و پدیده های بی جان طبیعت حاضر می شوند. قهرمانان مابعدالطبیعی هفت خوان اسفندیار عبارتند از:
1ــ اژدها از جانوران اهریمنی شاهنامه است که بر پایه ی توصیفات فردوسی از تیره ی ماران است. منتها بسیار نیرومندتر و زهرآگین و خطرناکتر از همه مارانی که می شناسیم. این جانور دمی گرم و سوزان دارد چنان که گویی آتش از کام وی بیرون می زند؛ دارای توانی مابعدالطبیعی و کشتن آن از کردارهای با اهمیت پهلوانان است.
ز جای اندر آمد چو کوه سیاه *** تو گفتی که تاریک شد چرخ و ماه
دو چشمش دو خورشید تابان ز خون *** همی آتش آمد ز کامش برون
2ــ سیمرغ: سیمرغ در شاهنامه موجودی است با گوهری دوگانه، گاهی اهورایی و گاهی اهریمنی، در این داستان، سیمرغ پرنده ای است اهریمنی چرا که به جنگ با شاهزاده ی رویین تن می آید و در راه او ایجاد سد می کند، پرنده ای است عظیم الجثه که گرگسار او را چنین توجیه می کند: «مرغی که فرمانروای کوه است و دانایان آن را سیمرغ می خوانند؛ همچون کوهی پرنده و پیکارجوی است که نهنگ را از دریا و پلنگ و پیل را نیز از خشکی برمی آورد و از این برداشتن او را هیچ رنجی نمی رسد. چون او به آسمان برود و پر بگستراند، دیگر زمین هیچ توان و خورشید نیز هیچ فری نخواهد داشت.»
3ــ زن جادوگر: از انسان های اهریمنی به شمار می آید؛ او می تواند بیابان را همچون دریا و دریا را همچون بیابان کند، جادوهایی که در مقابل اسفندیار انجام می دهد عبارتند از:
الف ــ صورت زشت روی و بدآیین خود را با جادو بسان دیبای چین می سازد و به هیئت ترکی خوب روی با موهای مشکین درمی آورد.
ب ــ خود را به شکل شیر در می آورد.
ج ــ در انتها به هیئت اصلی خود، به شکل پیرزن سال خورده و فرتوت با روی سیاه و مویی به سپیدی برف ظاهر می شود.
د ــ پس از مرگش، ناگهان باد و گرد سیاه همه جا را فرا می گیرد و روی خورشید و ماه را می پوشاند.

قهرمانان طبیعی داستانهای شاهنامه

قهرمانان طبیعی شاهنامه را به دو گروه می توان تقسیم کرد: 1ــ جانوران 2ــ مردمان
1ــ جانوران: در شاهنامه گاهی جانوران طبیعی در داستان ها، نقش هایی را بر عهده می گیرند. در این داستان، اسفندیار با حیواناتی چون شیر و گرگ درمی آویزد. این حیوانات هراس آفرین بسیار عظیم الجثه هستند به گونه ای که عظمت جثه ی آن ها، آدمی را به حیرت وامی دارد:
بمانند زان کارگردان شگفت *** سپر یکسر اندیشه اندر گرفت
که این گرگ خوانیم گر پیل مست *** که جاوید باد این دل و تیغ و دست
اما از نظر خصوصیات رفتاری از خصلت های یک حیوان وحشی برخوردار هستند، حیواناتی فاقد شعور، کردار و درنده خوی.
2ــ مردمان: مردمان را در شاهنامه با در نظر گفتن عامل جنسیت و پایگاه طبقاتی به چهار گروه، بخش می کنند:
الف ــ مردمان درباری و وابسته به دستگاه حکومت
ب ــ زنان درباری و وابسته به دستگاه حکومت
ج ــ مردمان عادی
د ــ زنان عادی
در داستان هفت خوان اسفندیار شخصیت ها در سه قالب نخست عینیت می یابند.

شاهان مرتبط با داستان هفت خوان اسفندیار

الف ــ گشتاسپ: گشتاسب پدر اسفندیار است که در متون پهلوی از وی به دلیل گسترش دین بهی به نیکی یاد شده است اما در شاهنامه او یکی از منفورترین شاهان است. اوست که با دور شدن نابخردانه و نا به هنگام خویش از پایتخت، موجبات تاختن کهرم تورانی به بلخ و کشته شدن پدر پیر خویش، لهراسب و همه ی پرستندگان آتشگاه پایتخت را فراهم می آورد؛ با آن که اسفندیار، تورانیان را از ایران می تاراند، با اصرار او را دوباره به جنگ می فرستد و باعث جنگی دیگر میان ایران و توران می گردد. در این داستان گشتاسپ دوبار نمودار می شود؛ یک بار در آغاز داستان که با چهره ی درمانده و شکست خورده از پسر خود تقاضا می کند تا دخترانش را از اسارت ارجاسپ برهاند و بار دوم در پایان داستان، پس از پیروزی های اسفندیار در ظاهر نامه ای هویدا می گردد؛ نامه ای که مهتری برای کهتر خود می نویسد و در آن پسر را پندهای بزرگوارانه و خردمندانه می دهد که با توجه به شخصیت گشتاسپ در کل شاهنامه، نمی توان در حسن نیت او شک نکرد.
ب ــ ارجاسپ: پس از افراسیاب بزرگترین پادشاه داستانی توران است که آخرین دشمن خطرناک ایران نیز شمرده می شود. قسمت بزرگی از شاهنامه به جنگ های او با گشتاسپ و اسفندیار تخصیص دارد. او با کشتن لهراسپ و پسران گشتاسپ ضربه ی محکمی بر پیکره ی پادشاهی گشتاسپ می زند و با اسارت بردن دختران، گشتاسپ را دردمند و حقیر می سازد و با گشتاسپ آن می کند که دیگر برای او پای پایداری باقی نمی ماند چنان که مجبور می شود از پسر مغضوب کرده ی خود، اسفندیار، طلب یاری کند. اما چنین پادشاه قدرتمندی در برابر اسفندیار، نابخردی بسیار به خرج می دهد. ارجاسپ به راحتی به افسون اسفندیار گرفتار می آید و او را نزد خود جای می دهد. از هدایا و تمجیدهای یک بازرگان آن چنان سرخوش می شود که خود را به همراه نام آورترین سردارانش به دست میگساری های آن بازرگان می سپارد. اما او مرد نبرد است و از کارزار هراسی ندارد. با اولین خبر از لشگرکشی اسفندیار خود را آماده ی جنگ می کند. با اسفندیار به مقابله برمی خیزد و در پیکار تن به تن با او آنقدر پافشاری می کند تا از پا در می آید.

شاهزادگان مرتبط با داستان هفت خوان اسفندیار

الف ــ اسفندیار: بزرگترین پهلوان کیانی شاهنامه، اسفندیار، پسر گشتاسپ است که در عهد خود پس از رستم هماورد و نظیری نداشت. مانند رستم کارهای بزرگی به دست او برآمده که مهمترین آن ها منکوب کردن ارجاسپ تورانی، کشتن او، گذشتن از هفت خوان و گشودن رویین دژ است. اسفندیار در شاهنامه دو رو دارد، از یک سو قهرمان ملی بزرگی است که شر تورانیان را به هنگامی که رستم از جنگ برکنار بود، از ایران دور کرد و از سوی دیگر قهرمان دینی نام آوری است که توانست دین زرتشت را در ایران و کشورهای بیرون از ایران رواج دهد. شجاعت، جوانمردی و اطاعت از پادشاه از صفات بارز اسفندیار است. اما بارزترین صفت او در این داستان کینه ور بودن اوست.او حتی پس از بیعت مجدد با گشتاسپ و اعتراف به آن که خواهان بزرگی و عظمت پادشاه است، هنوز از دست گشتاسپ دل چرکین است. فردوسی از این کینه ی او قبل از آغاز هفت خوان چنین یاد می کند:
چنین گفت کو چون بیامد به بلخ *** زبان و روان پر ز گفتار تلخ
هنگامی که با وضعیت تأسف بار خواهران روبرو می شود و از شناخته شدن خود در نزد خواهران اطمینان می یابد، بلافاصله از پدر انتقاد می کند و در نزد خواهران از او گله می کند:
کسی را که دختر بود آبکش *** پسر در غم و باب در خواب خوش
پدر آسمان باد و مادر زمین *** نخوانم برین روزگار آفرین
در نامه ی خود پس از پیروزی نیز حاضر نمی شود مراتب کهتری را نسبت به پادشاه ابراز کند. اسفندیار آن چنان از تورانیان کینه به دل دارد که حتی به بازرگانان ساده دلی که صادقانه به پرسش های او پاسخ می دهند، رحم نمی کند و بدون هیچ تأملی آنان را می کشد. اوج این دل چرکینی در هنگامی که تورانیان شکست خورده از او زنهار می خواهند، نمود پیدا می کند. اسفندیار بر خلاف صفت جوانمردی که همواره برای او ذکر کرده اند، تورانیان تسلیم شده را از دم تیغ می گذراند، اموال آنان را غارت می کند و علاوه بر اسرای دیگر، مادر و خواهران ارچاسپ را نیز با خواری به بند می کشد. اگر نتوان این رفتار را جزو رسومات جنگی آن زمان قلمداد کرد، باید گفت که رفتار اسفندیار در این خصوص از اصول جوانمردی به دور بوده است. از دیگر صفات ناپسند اسفندیار در این داستان، عدم وفاداری او نسبت به قول است. او به گرگسار در ازای راهنمایی صادقانه اش وعده می دهد:
از آن پس بدو گفت کای تیره بخت *** رسانم تو را من به تاج و به تخت
گر ایدونک هر چت بپرسیم راست *** بگویی همه شهر ترکان تراست
چو پیروز گردم سپارم تو را *** به خورشید تابان برآرم تو را
نیازارم آن را که پیوند توست *** هم آن را که پیوند فرزند توست
اما در نهایت پس از پشت سر گذاشتن خوان ها، بر خلاف وعده ی خویش او را هلاک می کند. درست است که اسفندیار به عدم وفاداری گرگسار پی برده بود اما موجبات این نارضایتی را خود فراهم آورده است، چنان که در خوان ششم، پس از آن که رفتار خود را با گرگسار تغییر می دهد، گرگسار دوباره صادقانه با او همکاری می کند. اما اسفندیار به دلیل کینه ی خود نسبت به گرگسار، او را آن چنان تحریک می کند، که گرگسار برمی آشوبد و دست به مقابله می زند و اسفندیار حتی بدون آن که به او فرصت دفاع بدهد، او را می کشد. اسفندیار در این داستان از شخصیتی زیرک برخوردار است، او نقش های جنگی خود را چنان خردمندانه پیش می برد که داستان با تمامی نمادهای اسطوره ای، چهره ی واقعی و حقیقت نما به خود می گیرد و حوادث داستان کاملا جدی و واقعی جلوه گر می شوند. در کنار تمام زیرکی ها گاهی نیز اسفندیار از خرد و منطق به کلی دور می شود.اما آن چه که چهره ی اسفندیار را در میان پهلوانان و شاهزادگان شاخص می گرداند، پاک دلی او و ایمان وی نسبت به خداوند و نیز از خودگذشتگی های او در برابر سپاهیان و ایران است. او در هیچ یک از خوان ها حاضر نمی شود که قبل از خود، سپاهیان را به میدان بفرستد و آن چنان از جان آنان بیمناک است که خطاب به پشوتن می گوید:
بدو گفت لشگر به آیین بدار *** همی پیچم از گفته ی گرگسار
منم پیشرو گر به من بد رسد *** بدین کهتران بد نیاید سزد
و این احتیاط در همه ی خوان ها تکرار می شود. وجهه ی بارز شخصیت اسفندیار شجاعت اوست، بدون شک شجاعت، پایداری و زیرکی اسفندیار عوامل پیروزی در این مجموعه از جنگهایی بود که در نهایت برای ایران سربلندی و برتری را به ارمغان آورد. در آخر می توان گفت که اسفندیار در این داستان همان قهرمان حماسی است که از غرایز خویش الهام می گیرد، او با آن که یک ابرقهرمان است اما انسان کامل نیست. اصلا انسان حماسی، انسانی است در مرز میان خامی و پختگی، در این اثر بزرگ هیچ انسانی را سراغ نداریم که از نقص مبرا باشد.
ب ــ پشوتن: او یکی از چهار پسر گشتاسپ است. پشوتن در شاهنامه همواره چون جوانی هوشیار و عاقل توصیف شده است:
پشوتن یکی مرد بیدار بود *** سپه را ز دشمن نگه دار بود
پشوتن شاهزاده ای است که همواره در هیئت مشاور، کنار اسفندیار قرار می گیرد. وی تنها شخص مورد اعتماد اسفندیار است، اسفندیار نقشه های خود را با او در میان می گذارد و در غیاب خویش او را جانشین خود می سازد.
ج ــ نوش آذر: در بندهشن از اسفندیار سه پسر نام برده اند اما در شاهنامه چهار پسر به اسفندیار نسبت داده شده است. نوش آذر در این داستان، یکی از سرداران سپاه اسفندیار است. در اولین رویارویی دو سپاه، نوش آذر به میدان آمده و حریف می طلبد، طرخان، برترین سردار سپاه کهرم، برای مبارزه پیش می رود؛ دو سردار با هم درمی آویزند و در نهایت نوش آذر، طرخان را با شمشیر به دو نیم می کند، کشته شدن طرخان به دست نوش آذر ضربه ی محکمی به روحیه ی سپاه توران وارد می کند، به گونه ای که کهرم پس از کشته شدن طرخان به پیش ارجاسپ می رود و او را از عاقبت کار بیم می دهد.
د ــ کهرم: کهرم به روایت فردوسی پسر ارجاسپ بود. وی همچنین کسی است که لهراسپ به وسیله ی او به قتل می رسد و پس از به میدان آمدن اسفندیار به همراه دیگر تورانیان عقب نشینی می کند. در هفت خوان به همراه ارجاسپ در خوان هفتم ظاهر می شود. چگونگی توصیف حالات روحی او قبل از مبارزاتش به گونه ای وصف می شود که شکست وی در همه ی میدان ها را پیشاپیش به خواننده وعده می دهد. قبل از اولین رویارویی با سپاه ایران، ارجاسپ او را برای اطلاع از چگونگی سپاه ایران می فرستند:
سرافراز کهرم سوی دژ برفت *** گریزان و لشکر همه راند تفت
هنگامی که اسفندیار برای تضعیف روحیه ی تورانیان به نگهبانان آموزش می دهد که به تناوب مرگ ارجاسپ را توسط اسفندیار جار بزنند، عملی شدن این نقشه با چگونگی توصیف حال کهرم در هنگام شنیدن این خبر نشان داده می شود:
دل کهرم از پاسبان تنگ شد *** بپیچید و رویش پر آژنگ شد
به لشکر چنین گفت کز خواب شاه *** دل من پر از رنج شد، جان تباه
کنون بی گمان باز باید شدن *** ندانم کزین پس چه شاید بدن
کهرم خود می داند که تاب مقاومت با اسفندیار را ندارد، با این حال با اسفندیار درمی آمیزد:
چو کهرم بر باره ی دژ رسید *** پس لشکر ایرانیان را بدید
چنین گفت که اکنون به جز رزم کار *** چه ماندست با گرد اسفندیار
او ابتدا توسط اسفندیار اسیر و دست بسته و خفیف شده به همراه برادرش اندریمان به دار آویخته می شود، که چنین مرگی نشان از تسلط کامل اسفندیار بر اوست.
و ــ اندریمان: برادر ارجاسپ است. در شاهنامه نام این پهلوان تا درجه ای دور از اصل است و باید وندریمان باشد که به اندریمان و اندیرمال مبدل شده و در ظاهر نشانه ی این تحریف ضرورت شعری بوده است. نیز از او به عنوان برادر کهرم، یعنی پسر ارجاسپ نام برده شده است.


منابع :

  1. سعید حمیدیان- درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی- چاپ اول- نشر مرکز- تهران- 1372

  2. قدمعلی سرّامی- از رنگ گل تا رنج خار- چاپ اول- شرکت انتشارات علمی و فرهنگی- 1368

  3. ذبیح اله صفا- حماسه سرایی در ایران- چاپ ششم- امیرکبیر- تهران- 1379

  4. فردوسی- شاهنامه- بر اساس نسخه معتبر چاپ مسکو- چاپ دوم- سخن گستر- مشهد- 1378

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/117647