عبادات و اعمال وارده در روز عید غدیر (زیادت پاداش)

رد حلی نظریه ابن کثیر در مورد حدیث روزه عید غدیر
ما اصل مسلمی در دست نداریم که به اتکاء آن زیادتی پاداش عبادات واجبه را بر ثواب مستحبات لازم بشماریم، بلکه امثال احادیثی که در رد نقضی ذکر شد ما را به امکان عکس و حتی وقوع آن راهنمائی می نماید، و احادیث وارده در مورد سایر اعمال (مستحبه) جز روزه که در شرع مورد ترغیب قرار گرفته این معنی را تأیید و تاکید می نماید، مضافا بر این، اصولا پاداش و ثواب در مقابل حقایق اعمال و مقتضیات طبیعی آن قرار دارد، نه در برابر عنوانهای عارض بر آن از قبیل وجوب و استحباب که بر حسب مصالح مقرون بدان اعمال مقرر می شود. بنابراین امتناعی نیست که در طبیعت یک عمل مستحب، در ماهیت های گوناگون یا در ماهیتهای متحد بر حسب مناسبات همزمان به آن عمل چیزی باشد که موجب افزایش ثواب و پاداش گردد. و در این مقام این نکته قابل تذکر است که: مترتب شدن ثواب و پاداش بر یک عمل منحصرا به نسبت و مقدار کشف آن عمل از حقیقت ایمان و جایگزین بودن آن است در نفس، و آنچه که شکی در آن نیست اینست که به جا آوردن اعمال (مستحبه) اضافه بر آنچه از واجبات بر عهده بنده است و یا دوری و اجتناب از مکروهات علاوه بر ترک امور محرم و ناروا بیشتر از ثبات و استقامت انسان در به جا آوردن امر (مولی) کشف کننده و دال بر امتثال او و خضوع و فروتنی در برابر او و ابراز علاقه و محبت نسبت به اوست و به همین امر ایمان کامل (و استوار) می شود، و پیوسته بنده تقرب می جوید به مولای خود (به وسیله اعمال مستحبه) تا بدان حد که او را دوست بدارد، چنانکه در حدیثی که بخاری در جلد 9 صحیح خود ص 214 از ابی هریره روایت نموده مذکور است که رسول خدا (ص) فرمود: «همانا خدای عز و جل فرماید: ما یزال عبدی یتقرب الی بالنوافل حتی احبه، فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها الحدیث؛ پیوسته بنده من به سبب نافله ها به من نزدیکی می جوید تا او را دوست بدارم، پس وقتی که او را دوست داشتم، خواهم بود گوش او که با آن بشنود و چشم او که با او ببیند و دست او که با او قبضه کند و پای او که با او راه رود.»
بلکه ممکن است گفته شود: بر حسب نوامیس عدالت (الهی) لزومی ندارد که اجر و پاداش اضافی براتیان به وظیفه واجب و ترک عمل حرام مترتب شود، جز همان عطایا و مواهبی که بنده از آن برخوردار و بهره مند است، از قبیل نعمت زندگی و خرد و عافیت و استفاده از نیروی حیات و آمادگی برای عمل و نجات یافتن از آتش در آخرت، حتی اینکه تمام اعمال صالحه بنده در مقابل این همه مواهب و عطایای الهیه و نعمت های بی منتهای او بسی کوچک و ناچیز است و این همه عنایات عالیه پروردگار نیست مگر تفضل او به بنده خود.
همین حقیقت است که از آیات متعدده کتاب عزیز (قرآن) استفاده می شود، نظیر این کلام خدای متعال: «إن المتقین فی مقام أمین* فی جنات و عیون* یلبسون من سندس و إستبرق متقابلین* کذلک و زوجناهم بحور عین* یدعون فیها بکل فاکهة آمنین* لا یذوقون فیها الموت إلا الموتة الأولی و وقاهم عذاب الجحیم فضلا من ربک* ذلک هو الفوز العظیم؛ مسلما پرهیزکاران در جایگاه امنی خواهند بود. در میان بوستان ها و چشمه سارها، لباس هایی از حریر نازک و دیبای ضخیم می پوشند در حالی که برابر هم می نشینند. [آری سرانجام کار پرهیزکاران] چنین است، و حورالعین را به همسری آنان درآوریم، در آنجا هرگونه میوه ای را که بخواهند می طلبند و می خورند، در حالی که [از هر جهت] ایمن و آسوده خاطرند. در آنجا مرگ را نمی چشند، مرگ آنان همان مرگی بود که در دنیا چشیدند، و خدا آنان را از عذاب دوزخ مصون می دارد. [این ] فضل و احسانی است از سوی پروردگار تو، [و] این همان کامیابی بزرگ است. پس جز این نیست که ما [فهم] قرآن را با زبان تو [که زبانی فصیح و گویاست] آسان ساختیم تا آنان متذکر و هوشیار شوند. [ولی اگر متذکر و هوشیار نشدند] پس به انتظار باش که مسلما آنان هم منتظرند [که سرانجام کار چه خواهد شد؟ سرانجام نصرت و پیروزی خدا برای تو و عذاب دنیا و آخرت برای آنان است.]» (دخان/ 51- 59) پس تمام آنچه در آنجا از پاداشها و ثواب هست جز این نیست که همه بفضل و احسان خدای سبحانه و تعالی است.
فخر رازی در جلد 7 تفسیرش در ص 459 گوید: «اصحاب ما به این آیه استدلال نمودند بر اینکه بهره مندی از ثواب و پاداش از طرف ذات اقدس الهی بر سبیل تفضل است نه از راه استحقاق، زیرا خدای تعالی چون اقسام ثواب (و پاداش) اهل تقوی را تعداد فرمود، بیان کرد که تمام آنها بر سبیل فضل و احسان از جانب او برای آنان حاصل می شود و سپس فرمود: "ذلک هو الفوز العظیم" یعنی: این رستگاری بزرگی است، و (نیز) اصحاب ما باین آیه استدلال نموده اند بر اینکه تفضل (و احسان) از حیث درجه بالاتر است از ثواب و پاداش استحقاقی، چه خداوند متعال آن را توصیف فرموده به اینکه فضلی است از جانب خداوند، و سپس فضل را توصیف فرموده به اینکه رستگاری بزرگی است، و باز دلیل بر این مطلب اینست که: پادشاه بزرگ وقتیکه پاداش و اجرت اجیر را عطا نمود و سپس شخص دیگری را خلعتی بخشید، این خلعت (به طبیعت حال) بالاتر از آن اجرت و پاداش است.»
ابن کثیر خودش هم در جلد 4 تفسیرش در ص 147 گفته: «در روایت صحیح از رسول خدا (ص) رسیده که فرمود: عمل کنید و عمل خود را استوار سازید و از راه خلوص و صدق آن را انجام دهید و بدانید که عمل هیچ کس هرگز او را داخل بهشت نمی کند، عرض کردند: درباره خود شما هم چنین است، یا رسول الله؟ فرمود آری مگر اینکه رحمت و فضل خدا مرا فرا گیرد. تمام شد.»
و در اختیار و وسع تو (خواننده عزیز) است که این معنی را از روایت صحیحی که بخاری در «صحیح» خود جلد 4 ص 264 از رسول خدا (ص) آورده درک کنید که فرمود: «حق خداوند بر بندگان اینست که او را پرستش کنند و چیزی را در پرستش او شریک و انباز نیاورند و حق بندگان بر خدا اینست که موحدین را شکنجه و عذاب نفرماید.» و تو (خواننده گرامی) به خوبی آگاه هستی به اینکه: این مقدار از حق ثابت بر خداوند برای بندگان همانا بنا به تقریر عقل سلیم است، و اما زاید بر آن از نعمتهای (الهی) که پیغمبر (ص) از بیان آن سکوت فرموده نیست مگر فضل و احسان از جانب مولی (پروردگار) سبحان. و در روش و کار دولت ها با افراد کارمندان مشاهده می کنید که در مقابل انجام تکالیف و خیانت نکردن در آن پاداش و اجر آنها جز همان حقوق مقرر و رتبه های قانونی نیست، و چنانچه یکی از آنها به ترفیع مقامی یا رتبه زیادی اضافه بر استحقاق نایل گردد، به سبب خدمت اضافی، زاید بر وظایف مقرره بر او است و کسی در میان مردم نیست که این روش را بر حکومت ها خورده گیری نماید و بدبین شود، و این حالت عینا بین بردگان و موالی آنها برقرار و معمول است و این روش از امور ثابت و پایداری است که در نفوس تمام افراد بشر موجود است، جز اینکه ذات اقدس خداوند سبحان به فضل دایم و پیوسته خود جهانیان را در برابر تکالیف واجبه وظایفشان پاداشها و اجرهای فراوان عطا می فرماید.

سخنی از امام سجاد (ع) در مورد قربات (عبادات و اعمال وارده) در روز غدیر
در اینجا کلمه قدسیه ایست از سرور و مولای ما زین العابدین، امام منزه علی بن الحسین (ع) که از ذکر آن در اینجا نباید خودداری کرد و آن فرمایش آن جناب است در ضمن دعائی که در مقام اعتراف به تقصیر و نارسائی از ادای شکر در صحیفه شریفه آن جناب وارد شده: «اللهم ان أحدا لا یبلغ من شکرک غایة الا حصل علیه من احسانک ما یلزمه شکرا و لا یبلغ مبلغا من طاعتک و ان اجتهد الا کان مقصرا دون استحقاقک بفضلک فأشکر عبادک عاجز عن شکرک و اعبدهم مقصر عن طاعتک، لا یجب لاحد ان تغفر له باستحقاقه، و لا ان ترضی عنه باستیجابه، فمن غفرت له فبطولک و من رضیت عنه فبضلک، تشکر یسیر ما شکرت به، و تثبیت علی قلیل ما تطاع فیه، حتی کان شکر عبادک الذی اوجبت علیه ثوابهم و اعظمت عنه جزائهم امر ملکوا استطاعة الامتناع منه دونک فکافیتهم، ا و لم یکن سببه بیدک فجازیتهم، بل ملکت یا الهی امرهم، قبل ان یملکوا عبادتک، و اعددت ثوابهم قبل ان یفیضوا فی طاعتک، و ذلک ان سنتک الافضال، و عادتک الاحسان، و سبیلک العفو، فکل البریة معترفة بانک غیر ظالم لمن عاقبت، و شاهدة بانک متفضل علی من عافیت، و کل مقر علی نفسه بالتقصیر عما استوجبت، فلولا ان الشیطان یختدعهم عن طاعتک، ما عصاک عاص، و لولا أنه صور لهم الباطل فی مثال الحق، ما ضل عن طریقک ضال، فسبحانک ما ابین کرمک فی معاملة من اطاعک او عصاک، تشکر للمطیع ما انت تولیته له، و تملی للعاصی فیما تملک معاجلته فیه اعطیت کلا منهما ما لم یجب له، و تفضلت علی کل منهما بما یقصر عمله عنه، و لو کافأت المطیع علی ما انت تولیته لاوشک ان یفقد ثوابک، و ان تزول عنه نعمتک، و لکنک بکرمک جازیته علی المدة القصیرة الفانیة بالمدة الطویلة الخالدة، و علی الغایة الزائلة بالغایة المدیدة الباقیة، ثم لم تسمه القصاص فیما أکل من رزقک، الذی یقوی به علی طاعتک، و لم تحمله علی المناقشات فی الآلات التی تسبب باستعمالها إلی مغفرتک و لو فعلت ذلک به لذهب بجمیع ما کدح له، و جملة ما سعی فیه، جزاء للصغری من ایادیک و مننک، و لبقی رهینا بین یدیک بسائر نعمک. فمتی کان یستحق شیئا من ثوابک لا متی؛
بار خدایا، کسی شکر و سپاس تو را (در قبال موهبتی) به انجام نمی رساند مگر شکر و سپاس دیگری در قبال احسان بر او واجب آید، و کسی در راه طاعت و بندگی تو هر قدر کوشش کند به جائی نمی رسد جز آنکه قصور و نارسائی او از اداء حق فضل تو آشکار گردد، بنابراین، شاکرترین بندگان تو از ادای حق شکرت عاجز و کوشاترین آنها از ادای حق بندگیت قاصر است. کسی از روی استحقاق نه درخور آمرزش تو است و نه شایسته رضای تو، پس هر کس را آمرزیدی به مقتضای کرم تو است و از هر کس راضی شدی به موجب فضل و عنایت تو است. کمترین شکر و سپاس بنده ات را می ستائی و ناچیزترین طاعت را پاداش دهی گوئی شکر بندگانت را که مستوجب پاداش داشته ای و در برابرش اجری بزرگ قرار داده ای از اموری بوده که در خودداری از آن در برابرت مختار و توانا بوده اند که به پاداش آن را تلافی فرموده ای یا تو خود سبب آن نبوده ای که در قبالش اجری فراوان آماده داشته ای نه چنین است، بلکه ای معبود من تو خود قیام به امر آنان نموده ای قبل از آنکه به طاعت تو قیام کنند و پاداش آنها را آماده فرموده پیش از آنکه بر بندگیت گردن نهند، زیرا شیوه تو فضل و کرم و عادت تو اعانت و احسان و رویه تو عفو بر بندگان است.
آری تمامی خلق معترفند که: هر که را عقاب کنی بر او ستمی نرفته و همه گواهند که هر که از او دفع بلا کنی به او تفضل فرموده و جمله اقرار دارند که در انجام آنچه تو مستوجبی مقصرند، اگر شیطان آنها را فریب نمی داد و از اطاعت تو باز نمی داشت کسی مرتکب گناه و تمرد نمی شد و اگر باطل را به صورت حق در نظرشان جلوه گر نمی ساخت، کسی از راه بندگی تو گمراه نمی گشت! تو منزهی، چقدر کرم و احسان تو در حق مطیع و عاصی نمایان است؟! مطیع را مورد نوازش قرار می دهی در امری که خود او را به انجام آن توانا ساختی و عاصی را مهلت می دهی در حالی که قادری در عقاب او شتاب کنی؟ به هر دو گروه (مطیع و عاصی) عنایتی فرموده ای که استحقاق آن را نداشته اند، و تفضلی نموده ای که عمل آنها در برابرش نارسا و کوتاهست. اگر مطیع را بر حسب قدرتی که خودت به او داده ای پاداش می دادی جای این بود که از پاداش تو محروم ماند و نعمت تو از او روی به زوال نهد، ولی تو در برابر طاعت ناچیز او در زمان کوتاه کمی، پاداش بسیار و پایان ناپذیر به او عطا فرمودی و در قبال مدت نزدیک ناپایدار با مدت دراز پایدار مأجور ساختی.
سپس در خوردن از آن روزی که می توانست به وسیله آن بر طاعت تو نیرو گیرد قصاص روا نداشتی و در به کار بردن از آن آلات که می توانست به واسطه آن به عفو و مغفرت تو راه یابد خورده گیری در حساب به جا نیاوردی وگرنه همه مجاهدات او در مقابل به جا آوردن تو کوچکترین مواهب و عطایای تو ارزش نمی داشت و همچنان در گرو سائر عنایات و الطاف تو می ماند در این صورت کی استحقاق کمترین پاداش تو را داشت نه، کی؟»
در روز غدیر، نمازی وارد است که ابوالنضر عیاشی، و صابونی مصری درباره آن کتابی جداگانه تألیف نموده اند درباره آن نماز و دعاهائی که در آن روز وارد است به تألیفاتی که بدین منظور تهیه و جمع آوری شده مراجعه فرمائید.


منابع :

  1. علامه امینی- الغدیر- جلد 2 صفحه 400 به نقل از؛

  2. امام بخاری- صحیح بخارى- جلد 9 صفحه 214، جلد 4 صفحه 264

  3. احمد بن حسین بیهقی- الاسماء و الصفات- صفحه 416

  4. ذهبى- المیزان- جلد 1 صفحه 301

  5. فخر رازى- تفسیر کبیر- جلد 7 صفحه 459

  6. ابن کثیر- تفسیر- جلد 4 صفحه 147

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/118192