غزوه خندق (حفر خندق)

پیش گویی پیامبر (ص) در مورد ایرانیان:
از ابی ابن عباس ابن سهل از قول پدر بزرگش نقل شده است که گفت: «در روز حفر خندق ما به همراه رسول خدا (ص) بودیم که آن حضرت تیشه ای به دست گرفته و به سنگی زد، ناگهان بانگ بلندی برخاست و حضرت خندید، اطرافیان از رسول الله (ص) پرسیدند: «علت خنده تان چه بود؟ ای رسول خدا (ص)» پیامبر (ص) فرمود: «بر قومی می خندم که ایشان را در حالیکه غل و زنجیر به دست و پایشان است از خاور می آورند و ایشان را به سوی بهشت (یعنی اسلام) می برند در حالیکه خوش نمی دارند»

معجزه ای دیگر:
به هنگام حفر خندق، «سلمان» و «حذیفه» و «نعمان ابن مقرن» و «عمرو ابن عوف» و شش نفر از انصار، در چهل ذراع از مسیر تعیین شده برای حفاری مشغول کار بودند که ناگهان به صخره ای از سنگ آتش زنه، سنگ چخماق) بر می خورند این سنگ آنقدر سخت و بزرگ است که مانع از ادامه کار می شود. سلمان مشکل پیش آمده را به پیامبر (ص) گزراش می دهد، حضرت کنار سنگ آمده و با تیشه ضربه ای به آن می زند که منجر به شکافته شدند سنگ شده و چنان برقی از آن می جهد که تقریبا تمام محیط مدینه را روشن می کند، پس پیامبر (ص) تکبیر گفته و مسلمین نیز صدا به تکبیر بلند می کنند. لحظه ای بعد پیامبر (ص) ضربه دوم را بر سنگ می زند و مجددا جرقه ای آنچنان که گفته شد جهیده و پیامبر (ص) و مسلمین تکبیر می گویند و لحظه ای بعد برای سومین بار این اتفاق تکرار می شود. سلمان که متوجه می شود امر غریبی رخ داده است راجع به آنچه دیده از حضرت سئوال می کند. پیامبر (ص) می فرماید در ضربه ی اول از جرقه تولید شده مدائن کسری و... برایش روشن شده و جبرئیل به او خبر داده است که امتش بر مدائن کسری و... دست یافته و آنجا را تحت حکومت خود در خواهند آورد. در ضربه دوم قصرهای سرخ روم آشکار شده و جبرئیل خبر می دهد که مسلمین بدانجا نیز دست خواهند یافت و در ضربه سوم قصرهای صنعاء به چشم آمده و جبرئیل خبر می دهد که یاران پیامبر (ص) بدانجا نیز حکومت خواهند کرد.

نرم شدن صخره به معجزه پیامبر (ص):
جابر ابن عبدالله انصاری نقل می کند که: به هنگام حفر خندق ناگهان در قسمتی از گودال سنگ محکمی ظاهر شده و کار حفاری را بسیار مشکل ساخت. جریان را به رسول خدا (ص) گزارش دادند، حضرت ظرف آبی طلبیده و مختصری از آب دهان خود را در آن انداخت سپس دعائی بر آب خوانده و آن را بر سنگ پاشید و فرمود: «حالا حفر کنید» به خدا سوگند که آن سنگ مانند خاک نرم شده و مسلمین با بیل و کلنگ به آسانی آنرا کندند.

برکتی که در خرما پیدا شد:
«بشیر ابن سعد» شوهر خواهر «عبدالله ابن رواحه»، از کسانی است که در حفر خندق به همراه مسلمین بوده و ماجرای شگفت انگیزی برای دخترش پیشامد می کند. و اما تفصیل ماجرا: دختر بشیر می گوید: «روزی، مادرم، مقداری خرما در کیسه و دامانم ریخت و گفت: «اینها را برای پدرت بشیر و دائی ات عبدالله ابن رواحه ببر». کیسه را برداشتم و به نزدیکی خندق آمدم؛ در جستجوی پدر و دایی خود به این سو و آن سو می رفتم ناگهان رسول خدا (ص) مرا دیده و فرمود: «دخترکم! نزدیک بیا ببینم چه به همراه داری؟» گفتم: «مقداری خرماست ای رسول خدا (ص) که مادرم برای چاشت پدرم «بشیر ابن سعد» و «دائیم عبدالله ابن رواحه» داده تا به نزدشان ببرم» فرمود: «آنرا نزد من بیاور»...خرماها را در دست رسول خدا (ص) ریختم مقدار آنها بسیار کم بود. حتی به مقداری نبود که دستهای آن حضرت را پر کند. پیامبر (ص) دستور داد پارچه بزرگی بیاورند؛ وقتی پارچه را آوردند، حضرت آن را پهن کرده و خرماها را روی آن ریخت، سپس به مردی که در آنجا ایستاده بود فرمود: «اهل خندق را خبر کن تا همگی برای چاشت حاضر شوند» آن مرد فریادی زد و یکباره تمام کسانی که مشغول حفر خندق بودند دست از کار کشیده و در اطراف آن پارچه ای که پهن شده بود نشستند. همه شروع به خوردن کردند و من کناری ایستاده و در کمال تعجب نگاه می کردم که چطور تمامی حاضرین از خرما تناول کرده و رفتند اما هنوز در آن پارچه خرما مانده بود».


منابع :

  1. سلیمان بن کلاعی- الاکتفاء بمنا تضمنه من مغازی رسول الله (ص)- جلد 2

  2. ابوالقاسم السهيلي- الروض الانف- جلد 3

  3. سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیره النبی الاعظم (ص)- جلد 10 چاپ جدید

  4. حلبی- السیره الحلبیه- جلد 2

  5. ابونعیم اصبهانی- دلائل النبوه- جلد 2

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/118502