دعای حضرت ابراهیم علیه السلام برای روز رستاخیز

حضرت ابراهیم (ع) گناهکار نبود، و مقام نبوتى بلند مرتبه داشت، و خدا او را از گناه منحرف مى ساخت، ولى چون خود را در محضر پروردگارش مى یافت، خویشتن را آکنده از نقص تصور مى کرد، و کارى جز طلب آمرزش نداشت و خواستار پاکى و کمال افزونتر مى شد، و هیچ لغتى میان بنده و پروردگارش در میدان دوستى و شوق شدید بلیغ تر از لغت تذلل و خوارى نمودن و اعتراف به گناه و طلب عفو نیست. پس ابراهیم (ع) گفت: «و لا تخزنی یوم یبعثون؛ و آن روز که (همگان از گورها) برانگیخته مى شوند، مرا خوار مساز.» (شعراء/ 87) خوارى در آن سرا به افتادن در آتش است که مؤمنان مى گویند: «ربنا إنک من تدخل النار فقد أخزیته و ما للظالمین من أنصار؛ پروردگارا! هر کس را که به آتش درآورى، همانا خوارش کرده اى و ستمگران یار و یاورى ندارند.» "لا تخزنى" از ماده "خزى" (بر وزن حزب) به طورى که راغب در مفردات گوید «به معنى "شکست روحى" (و شرمسارى) است که یا از ناحیه خود انسان است که به صورت حیاء مفرط جلوه گر مى شود، و یا از ناحیه دیگرى است که بر انسان تحمیل مى کند.» این تعبیر از ناحیه ابراهیم (ع)، علاوه بر اینکه درس و سرمشقى است براى دیگران، نشانه نهایت احساس مسئولیت و اعتماد بر لطف پروردگار است.
در آیات بعد ترسیم جامعى از چگونگى روز رستاخیز ضمن چندین آیه بیان شده، و مهمترین متاعى که در آن بازار خریدار دارد و همچنین سرنوشت مؤمنان و کافران و گمراهان و لشکر شیطان بازگو شده است، و ظاهر آیات نشان مى دهد که این توصیف و توضیح از کلام ابراهیم (ع) و دنباله آخرین دعاى او است و غالب مفسران نیز چنین گفته اند، هر چند بعضى احتمال داده اند که آیات مورد بحث تماما سخن الهى است که در تعقیب سخنان ابراهیم و براى توضیح و تکمیل آن آمده است ولى این احتمال ضعیف است.
به هر حال نخست مى گوید: «یوم لا ینفع مال و لا بنون؛ روز رستاخیز روزى است که هیچ مال و فرزندى سودى نمى دهد.» (شعراء/ 88) در حقیقت این دو سرمایه مهم زندگى دنیا، اموال و نیروهاى انسانى در آنجا کمترین نتیجه اى براى صاحبانش نخواهد داشت، و به طریق اولى سایر سرمایه هاى این جهان که در رتبه هاى بعد از این دو قرار دارند سودى نخواهد بخشید. بدیهى است منظور در اینجا از مال و فرزندان، مال و فرزندانى نیست که در طریق جلب رضاى خدا به کار گرفته شده باشند، بلکه تکیه روى جنبه هاى مادى مساله است، منظور این است که سرمایه هاى مادى در آن روز مشکلى را حل نمى کند، اما در صورتى که در طریق اطاعت فرمان پروردگار قرار گیرند سرمایه مادى نخواهند بود، رنگ الهى و صبغه الله به خود مى گیرند و "الباقیات الصالحات" محسوب مى شوند. سپس به عنوان استثناء بر این سخن مى افزاید: «إلا من أتى الله بقلب سلیم؛ مگر کسى که به حضور خدا بیاید در حالى که قلب سلیم (سالم از هر گونه شرک و کفر و آلودگى به گناه) داشته باشد.» (شعراء/ 89) و به این ترتیب تنها سرمایه نجاتبخش در قیامت، قلب سلیم است، چه تعبیر جامع و جالبى؟ تعبیرى که هم ایمان خالص و نیت پاک در آن وجود دارد، و هم هر گونه عمل صالح، چرا که چنین قلب پاکى، ثمره اى جز عمل پاک نخواهد داشت، و به تعبیر دیگر همانگونه که قلب و روح انسان در اعمال انسان مؤثر است اعمال او نیز بازتاب وسیعى در قلب و جان دارد و آن را به رنگ خود (خواه رحمانى یا شیطانى) درمى آورند.
سود نداشتن مال و فرزندان در قیامت نتیجه انحلال اجتماع مدنى و بطلان اسباب اعتبارى در آن روز است. پس اینکه بعضى از مفسرین گفته اند: گفتار ابراهیم در جمله "یبعثون" تمام مى شود و از جمله "یوم لا ینفع" تا پانزده آیه بعد جزء کلام خدا است، صحیح نیست. در این جمله سود داشتن مال و فرزندان در روز قیامت به کلى نفى شده، و این بدان جهت است که رابطه مال و فرزندان که در دنیا مناط در یارى و مساعدت طرفینى است، رابطه اى است و همى و خیالى، که تنها در نظام اجتماعى بشر معتبر شمرده مى شود و در خارج از ظرف اجتماع مدنى هیچ اثرى ندارد، (مال که یا کاغذى است به نام اسکناس و یا فلزى است به نام طلا و امثال آن و نیز یک انسان به نام فرزند که موجودى است مستقل، چه ارتباطى به زندگى من که نیز انسانى هستم مستقل مى تواند داشته باشد؟) و روز قیامت که روز انکشاف حقایق و جدا شدن آنها از موهومات است و روزى است که دیگر اسباب و مؤثرات اعتبارى، از سببیت مى افتد، مال به مالیتش و فرزند به عنوان فرزندیش، و خویشاوند به عنوان قرابتش نیز از اعتبار مى افتد، هم چنان که قرآن کریم مى فرماید: «و لقد جئتمونا فرادى کما خلقناکم أول مرة و ترکتم ما خولناکم وراء ظهورکم؛ امروز تک تک نزد ما آمدید، درست همانطور که در بار اول تک تک خلقتان کردیم و به دنیا قدم نهادید و آنچه به شما داده بودیم پشت سر نهادید و آمدید.» (انعام/ 94)
نیز فرموده: «فإذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتساءلون؛ روزى که در صور دمیده شود دیگر انساب و ارتباط خویشاوندى در بینشان نیست و آن روز از احوال یکدیگر نمى پرسند.» (مؤمنون/ 101) پس مراد از سود نداشتن مال و فرزندان در روز قیامت، این است که در قیامت آن طور که در دنیا و در اجتماع بشرى معتبر بود اعتبار ندارد، آرى در دنیا در مجتمع بشرى مال بهترین سبب و وسیله است براى رسیدن به مقاصد زندگى و همچنین فرزندان بهترین وسیله اند براى رسیدن به شوکت و نیرو و غلبه، پس مال و فرزندان، عمده چیزى است که آدمى در دنیا به آن رکون و اعتماد مى کند و دل بدان مى بندد، در نتیجه سود نداشتن این دو در قیامت کنایه مى شود از سود نداشتن هیچ سببى از اسباب اعتبارى و قراردادى دنیا، که در دنیا براى جلب منافع مادى بدان تمسک مى شد، از قبیل علم و صنعت و جمال و امثال آنها. و به عبارت دیگر نفى فایده از مال و فرزندان در آخرت در معناى این است که از بطلان اجتماع مدنى و اسباب اعتبارى و روابط قراردادى آن خبر دهد، هم چنان که در کلام «ما لکم لا تناصرون* بل هم الیوم مستسلمون؛ چرا یکدیگر را یارى نمى کنید آرى ایشان امروز تسلیمند.» (صافات/ 25- 26) بدان اشاره مى فرماید.

وجوه مختلف درباره مفاد و نوع استثناى "إلا من أتى الله بقلب سلیم"
کلمه "سلم" و "سلامت" به معناى دور بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و از سیاق بر مى آید که آن جناب در مقام بیان معناى جامعى است که قیامت را از سایر روزها متمایز کند، و از پروردگار خود درخواست کرده که اولا در روزى که مال و اولاد و سایر آنچه در دنیا سود مى دهد سودى نمى بخشد، او را یارى کند، و بیچاره نسازد، که مقتضاى این مقدمه چینى این است که مطلوب واقعى از جمله "إلا من أتى الله بقلب سلیم" (شعراء/ 89) بیان چیزى باشد که در آن روز نافع است. بنابراین، استثناء منقطع و کلمه "الا" به معناى لیکن است، یعنى در آن روز مال و اولاد سودى نمى دهد ولیکن هر کس با قلب سلیم نزد خدا آید از سلامت قلب سود مى برد. و خلاصه مفاد کلام این مى شود که مدار سعادت در آن روز بر سلامت قلب است، چه اینکه صاحب آن قلب سالم در دنیا مال و فرزندى داشته باشد و یا نداشته باشد.
بعضى از مفسرین استثنا را متصل و مستثنى منه را مفعول "ینفع" و محذوف دانسته و گفته اند که: تقدیر آیه چنین است: "یوم لا ینفع مال و لا بنون احدا الا من اتى الله بقلب سلیم؛ روزى که مال و فرزندان به احدى سود نمى دهد، مگر کسى را که با قلب سلیم نزد خدا آید"، (ولى بنابراین تفسیر مفاد آیه این مى شود که هر کس با قلب سلیم آید مال و اولاد او را سود دهد و حال آنکه آیه نمى خواهد این را برساند). بعضى دیگر گفته اند: استثناى متصل است، چیزى که هست مضافى از آن حذف شده و تقدیرش چنین است: "یوم لا ینفع مال و لا بنون الا مال و بنون من اتى الله؛ روزى که مال و فرزند سودى نمى بخشد، مگر مال و فرزندان کسى که با قلب سلیم آمده باشد". بعضى دیگر گفته اند: مال و بنون در معناى بى نیازى است و استثناء از بى نیازى شده، اما به حذف مضافى از نوع آن و تقدیرش این است: "یوم لا ینفع غنى الا غنا من اتى الله بقلب سلیم؛ روزى که هیچ غنایى سود نمى بخشد، مگر غنا و بى نیازى کسى که با قلب سلیم آمده باشد" و قلب سلیم هم خود نوعى از غنا است، پس استثناى متصل ادعایى است نه حقیقى. بعضى دیگر گفته اند: استثناى منقطع است و در این میان مضافى حذف شده و تقدیر چنین است: "یوم لا ینفع مال و لا بنون الا حال من اتى...؛ روزى که مال و فرزندان سودى نمى دهد مگر حال کسى که...".
از میان این چند قول سه قول اول همانطور که اشاره شد مفاد آیه را مخصوص مى کند به کسانى که مال و اولاد دارند و آنان را دو طائفه مى کند یکى صاحبان مال و اولاد که با قلب سلیم آمده باشند و دوم صاحبان مال و اولادى که با چنین قلبى نیامده باشند و این مال و اولاد تنها به دسته اول سود مى دهد و اما کسانى که در دنیا مال و اولاد نداشته اند، آیه از وضع آنان ساکت است، و حال آنکه مى دانیم سیاق آیه نمى خواهد این را بفرماید، قول چهارم هم کلمه "حال" را تقدیر گرفته که هیچ حاجتى به آن نبوده است. و آیه شریفه از نظر معنا قریب به آیه «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر أملا؛ مال و فرزندان زینت زندگى دنیایند و باقیات الصالحات نزد پروردگار تو ثواب بهترى دارند و سود بیشترى از آنها امید مى رود.» (کهف/ 46) است.
چیزى که هست در آیه مورد بحث نفع را به قلب سلیم نسبت داده، که آن قلبى است که از ننگ ظلم و تاریکى شرک و گناه سالم باشد، هم چنان که در وصف آن روز فرموده: «و عنت الوجوه للحی القیوم و قد خاب من حمل ظلما؛ رویها براى حى قیوم خاضع شد و نومید گشت کسى که ظلمى مرتکب شد.» (طه/ 111) و در آیه چهل و شش کهف نفع و ثواب را به باقیات الصالحات نسبت داده است. بعضى از مفسرین گفته اند: این دو آیه این احتمال را تایید مى کند که استغفار آن جناب براى پدرش، در حقیقت درخواست هدایت او به سوى ایمان است نه طلب مغفرت معمولى، چون محال است مثل ابراهیم کسى براى شخصى که کافر مرده و مى داند که طلب مغفرت سودى به حال او ندارد طلب مغفرت کند، چون چنین طلب مغفرتى شفاعتى است، که به کافران نمى رسد. البته اینکه استثنا را متصل بدانیم (که خود این قائل نیز قائل به آن است) وقتى صحیح مى شود که ابراهیم پسر صلبى آزر باشد، ولى ما در داستان آن جناب در سوره انعام فساد این مطلب را روشن ساخته و گفتیم که آیات بر خلاف آن تصریح دارد.
اما اگر استثناء را منقطع بگیریم، آن وقت جمله "إلا من أتى الله بقلب سلیم"، به ضمیمه آیه «و لا یشفعون إلا لمن ارتضى؛ شفاعت نمى کنند مگر براى کسى که او بپسندد.» (انبیاء/ 28) دلیل بر این مى شود که استغفار آن جناب قبل از مرگ پدر بوده، و این خود روشن است.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏15 صفحه 403

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏15 صفحه 264

  3. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏9 صفحه 69

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/119062