در عصر ما بر اثر انتشار روز افزون اشعار منسوب به عمر خیام، این اشکال به اذهان توده مردم راه یافته است و برخی آن را دستاویز بسیاری از بزهکاریهای خود قرار داده اند. با اینکه مشکل علم ازلی با مشکل اراده ازلی یکی است، و در حقیقت یک اشکال است، به دو بیان تقدیر می شود، و برای پرورش یک هدف، از دو راه استفاده می گردد، در یکی عامل جبر، اراده ازلی خدائی است که انسان را به صورتیک آلت بی اراده درمی آورد، در دیگری ملاک جبر، همان علم تخلف ناپذیر خدا است، که از نظر اشکال کننده، ایجاب می کند که تمام جهان با حوادث خود مطابق نقشه علمی خداوند پدید آیند، تا علم او صفت واقع نمائی را از دست ندهد.
برای روشن شدن این حقیقت بیان دو نکته لازم است.
1- آزادی بشر در اراده و انتخاب هر نوع کاری که می خواهد انجام دهد، مورد احترام و اتفاق همه خردمندان جهان است، حتی آنان که سنگ مجبور بودن بشر را به سینه می زنند و بشر را فاعل جبری مختار نما می دانند، عملا به این اصل احترام می گذارند، خود و دیگران را در قسمتی از کارها فاعل آزاد و صاحب اختیار می دانند و لذا هر موقع از کسی مثلا سخنان توهین آمیز بشنوند، و یا فرزند خود را در انجام وظائف، سست و تنبل مشاهده نمایند، فورا ناراحت شده و اندیشه مجبور بودن توهین کننده یا فرزند را، به دست فراموشی سپرده شروع به داد و فریاد می کنند و متخلف را به کیفر کردار خود می رسانند.
بنابراین باید بپذیریم آن فرد جانی که مثلا با ضربه چاقو، انسانی را از پای درمی آورد، و یا میگساری که جام های شراب را یکی پس از دیگری سر می کشد، با آزادی و اختیار، بدون جبر و فشاری از درون خود خارج، دست به این کارها می زنند، و هیچ با وجدانی نمی تواند بگوید که آدم کشی و میگساری برای این افراد مانند نفس کشیدن و هضم غذا یک امر غیر اختیاری و اجتناب ناپذیر بوده است، و چنان که گفته شد همان افرادی که روی یک سلسله خیالبافی، اصل آزادی اراده را منکر شده اند هنگامی که خود مورد تعدی و ستم قرار می گیرند صددرصد، تغییر موضع داده و از مقامات قضائی درخواست می کنند، که ظالم و متعدی را به کیفر اعمال خود برساند.
2- علم خداوند واقع نما است و سر موئی از واقع تخلف نمی کند ولی باید توجه کرد که علم خداوند به هر چیزی با آن قید و صفتی که در خارج دارد و با آن خصوصیتی که تحقق پذیرفته است، تعلق می گیرد.
توضیح این که: بشر در طول زندگی مبدأ دو نوع کار است یک دسته از کارها را از روی اختیار انجام می دهد و بارزترین ممیز این قسمت از کارها این است که کار روزمره او است. دسته دیگر از کارهای او افعال غیر ارادی و به اصطلاح اضطرای او می باشد مانند گردش خون در رگ ها، و ضربان قلب و فعالیت دستگاه گوارش و.... و ممیز روشن این دسته از کارها این است که فعل غیر اختیاری او است. روی اصل مسلمی که گفته شد که علم خدا واقع نماست، و سر سوزنی از واقع تخلف نمی کند، و هر یک از افعال ما به آن رنگ و خصوصیتی که در خارج دارند، برای خداوند از ازل معلوم بوده است، یعنی خداوند از نخست می دانست که فعل معینی در لحظه خاصی با کمال اختیار و آزادی از ما سر می زند، چنانکه از ازل می دانست که فعل خاصی در ساعت معین از روی اضطرار، از ما صادر می گردد.
با در نظر گرفتن این دو مطلب که اساس پاسخ را تشکیل می دهند، به توضیح پاسخ توجه فرمائید، مطلب اول ثابت نمود که قسمتی از افعال ما فعل ارادی و اختیاری است و ما در انجام و ترک آنها کمال آزادی را داریم. همچنین مطلب دوم اثبات کرد که همانطور که خداوند از اصل کار ما آگاه است هم چنین از خصوصیت و رنگ و وقت آن که اختیاری و یا اضطرای بودن است آگاه و مطلع است. و به عبارت دیگر، فعل ما با آن مشخصات و ممیزاتی که در خارج دارد، برای او معلوم می باشد.
روی این دو اصل درباره افعال اختیاری خود چنین نتیجه می گیریم که خداوند از ازل می دانست که فلان جانی در ساعت معینی از فلان روز، با کمال آزادی و اختیار با ضربه چاقوئی، کسی را از پای درمی آورد. و یک چنین علم پیشین (علم ازلی خدا) هرگز موجب جبر و سلب آزادی از انسان نمی شود، و شخص جنایت کار حق ندارد علم ازلی خدا را بهانه قرار داده، و خود را در انجام جنایت مجبور و مضطر قلمداد نماید، زیرا درست است که خداوند از ازل می دانست که جانی دست به جنایت می زند ولی او نه تنها از اصل عمل آگاه بود، بلکه از این هم آگاه بود که آن شخص این جنایت را از روی اختیار و با کمال آزادی انجام می دهد (دقت کنید). و به عبارت دیگر: آگاهی ازلی خدا، از ضرورت وجود یک پدیده، و همچنین شکل و خصوصیت آن، موجب جبر نمی گردد، زیرا علم او از ازل بر این تعلق گرفته است که هر معلولی از علت خود و از مجرای سبب خویش صادر گردد، و نتیجه آن در انسان این است که علم خدا تعلق گرفته است، که فعل فاعل مرید و مختار، از روی اراده و اختیار صادر گردد، و فعل فاعل مضطر، از روی اضطرار و بدون علم و شعور تحقق پذیرد، یعنی علم خدا بر این تعلق گرفته است که خورشید بدون اختیار و اراده بتابد، ولی انسان از روی اراده و آزادی کارهای خود را انجام دهد.
یک چنین علم و تقدیر قبلی و سرنوشت ازلی که قرآن و احادیث از آن حکایت می کند نه تنها موجب جبر نیست بلکه موکد اختیار و حریت و آزادی است، علم خدا در صورتی واقع نما، و صددرصد مطابق واقع می گردد، که فعل انسان، با کمال آزادی از او صادر شود، اگر همین فعل از روی جبر و اضطرار از او صادر شد، در این صورت علم او خلاف واقع خواهد بود. یک چنین علم نه تنها موجب جبر در انسان نیست بلکه موید و روشنگر آزاد بودن انسان است، زیرا از آنجا که علم خدا از هیچ جهت تخلف پذیر نیست، و از هر نظر واقع نماست، ناچار باید آن شخص، عمل خود را از روی اختیار و آزادی انجام دهد، و اگر فرض کنیم که او در انجام آن کار، مجبور گردد و در انجام آن اختیار و آزادی نداشته باشد، در این صورت علم خدا بر طبق واقع نبوده بلکه جهل خواهد شد و به عبارت دیگر: اگر ما کار خود را اعم از نیک و بد به آزادی انجام دهیم علم خدا مطابق واقع خواهد بود و اگر در کار خود مجبور باشیم در این صورت علم او برخلاف واقع خواهد گشت.