دیگر حوادث سال نهم

مرگ ابراهیم فرزند رسول خدا (ص):
در جریان نامه ای که پیامبر (ص) برای «مقوقس» پادشاه مصر نوشت، آمده است که این پادشاه پاسخ نامه آن حضرت را با کمال احترام نوشت و با هدایایی برای حضرت فرستاد که از جمله آن هدایا کنیزکی به نام «ماریه» بود. خدای تعالی از این کنیز فرزند پسری به رسول خدا (ص) عطا فرمود که نامش را ابراهیم گذارد و ابراهیم تنها فرزندی بود که خدای تعالی از غیر خدیجه به آن حضرت عطا کرده بود ولی به تقدیر الهی در سال نهم، پس از آنکه هیجده ماه از عمر ابراهیم گذشته بود مرگش فرا رسید و از دنیا رفت. (ناگفته نماند که برخی از مورخین فوت ابراهیم را در سال دهم هجری دانسته اند).
مرگ ابراهیم رسول خدا (ص) را سخت داغدار کرد و حضرت در فقدان او گریست و این چند جمله را که امام صادق (ع) از آن حضرت روایت کرده است، در مرگ ابراهیم بر زبان آورد:
«تدمع العین و یحزن القلب و لا نقول ما یسخط الرب،و انا بک یا ابراهیم لمحزونون».
(چشم گریان، و دل محزون و اندوهناک است ولی سخنی که موجب خشم پروردگار گردد بر زبان جاری نخواهم ساخت، اما بدان ای ابراهیم که ما در فقدان و مرگ تو اندوهناک و محزون هستیم) و چون برخی به آن حضرت اعتراض کردند که ای رسول خدا مگر تو ما را از گریه نهی نکردی؟ فرمود: نه، من نگفتم در مرگ عزیزانتان گریه نکنید، زیرا گریه نشانه ترحم و مهربانی است و کسی که دلش به حال دیگران نسوزد و مهر و محبت نداشته باشد مورد رحمت الهی قرار نخواهد گرفت. آنچه من گفته ام این است که در سوک و فقدان عزیزان خود فریاد نزنید و صورت خود را مخراشید و گریبان چاک نزنید و از سخنانی که نشانه اعتراض و نارضایتی از خداست خودداری کنید. به هر ترتیب رسول خدا(ص)دستور داد تا ابراهیم را غسل داده حنوط و کفن کنند سپس جنازه او را برداشته به قبرستان بقیع آوردند و در جایی که اکنون به نام «قبر ابراهیم» معروف است دفن کردند. در تواریخ آمده است: در آن روز که ابراهیم از دنیا رفت خورشید گرفت ودر این حال مردم مدینه گفتند: خورشید به خاطر مرگ ابراهیم گرفته است! رسول خدا (ص) برای رفع این اشتباه و مبارزه با این موهومات و خرافات به منبر رفت و خطاب به مردم فرمود: «ایها الناس ان الشمس و القمر آیتان من آیات الله یجریان بأمره، مطیعان له، لا ینکسف لموت احد و لا لحیاته، فاذا انکسفا أو احدهما صلوا.» (ای مردم همانا خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های قدرت حق تعالی هستند که تحت اراده و فرمان او هستند و برای مرگ و حیات کسی نمی گیرند و هر زمان دیدید آن دو یا یکی از آنها گرفت نماز بگزارید.) و بدین ترتیب این موهوم و خرافه را از ذهن آنها بیرون برد با اینکه در ظاهر این سخن به نفع آن حضرت بود و اگر یک مرد سیاسی به معنای روز و دنیاطلبی بود می توانست از این اندیشه موهوم به نفع خود بهره برداری کند و آیندگان نیز هر گونه می خواهند قضاوت کنند! چنانکه رفتار مردان سیاست به معنای روز و منطق آنها چنین است. ضمنا در داستان مرگ ابراهیم فرزند رسول خدا برخی گفتند ابراهیم فرزند جریج بوده و به اصطلاح با این گفتار ناهنجار و تهمت زشت می خواستند به خیال خود دو کار کرده باشند، یکی با متهم جلوه دادن آن زن پاکدامن توجه رسول خدا را از او قطع کنند و دیگر آنکه رسول خدا را دلداری دهند. ولی خدای تعالی به وسیله آیات افک مشت محکمی به دهان آنها زد و پاسخ یاوه سرایی آنها را داد.

فوت ام کلثوم ربیبه رسول الله:
از حوادث سال نهم هجرت فوت ام کلثوم ربیبه رسول خدا (ص) بوده است. ام کلثوم با عقبه پسر ابولهب ازدواج کرده بود، و هنوز به خانه او نرفته بود که سوره تبت یدا ابی لهب و... نازل گردید، ابولهب به اوگفت: پسر من نیستی اگر زنت را طلاق ندهی. او ام کلثوم را طلاق داد، وی در مکه بود، بعد به مدینه هجرت کرد، در سال سوم هجرت در ماه ربیع الاول بعد از فوت رقیه با عثمان ازدواج نمود (بنابر مشهور) و در شعبان سال نهم وفات یافت، اسماء بنت عمیس و صفیه بنت عبدالمطلب و ام عطیه او را غسل دادند، البته برخی از مورخین تاریخ فوت ام کلثوم را شعبان سال هفتم دانسته اند و بعضی دیگر سال سوم را نقل کرده اند.

مرگ نجاشی پادشاه حبشه:
در سال نهم هجرت در ماه رجب اصحمه پادشاه حبشه از دنیا رفت، او همان است که به مهاجرین مسلمان پناه داده بود، خودش نیز پس ‍ از نامه رسول خدا (ص) و دعوت به اسلام، اسلام آورده بود.حضرت به مصلای مدینه تشریف برد و با مسلمانان بر او از دور نماز میت خواند.

مرگ عبدالله ابی رئیس منافقین:
بعد از مراجعت آن حضرت از تبوک در اواخر شوال عبدالله بن ابی رئیس منافقان مریض شد، بیست روز در بستر بود که در ذوالقعده به جهنم واصل شد. با مرگ او پیامبر (ص) و مسلمانان از شر توطئه ها و نیرنگ های او که برای ضربه زدن به اسلام تلاش می کرد، راحت شدند. برخی آورده اند که بعداز مرگ او پیامبر (ص) در مراسم تدفینش شرکت کرد و بر جنازه او نماز گزارد، اما مرحوم علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان به بررسی این موضوع می پردازند و آن را اشتباه و ضعیف میدانند برای توضیحات بیشتر می توانید به تفسیر المیزان جلد 9 ذیل آیه 84 سوره توبه مراجعه نمایید.

جریان لعان میان مردی و زنش
مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار از المنتقی نقل کرده که در سال نهم هجرت رسول خدا حکم لعان را میان مردی به نام عمویر و زنش خوله اجرا کرد.
علی بن ابراهیم قمی از اعلان قرن سه و چهار در تفسیر خویش نقل کرده: علت نزول آیات والذین یرمون ازواجهم ولم یکن لهم شهداء الا انفسهم فشهادة احدهم اربع شهادات بالله انه لمن الصادقین... آن بود که: عویمربن ساعده عجلانی وقتى رسول خدا (ص) از جنگ تبوک برگشت به محضر ایشان آمده و گفت: یا رسول الله شریک بن سحماء با زن من زنا کرده و از او باردار است. حضرت از وی روگردانید تا اینکه او چهار بار این سخن را تکرار کرد. حضرت به منزل خویش آمد و آیه لعان نازل گردید. پس از نماز عصر، حضرت به عویمر فرمود: زنت را در اینجا حاضر کن؛ درباره شما آیه نازل شده است عویمر پیش زنش آمد و گفت: باید نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله حاضر شویم. زن که در میان قوم خویش محترم بود، با عده ای به مسجد آمد. رسول خدا صلی الله علیه وآله به عویمر فرمود: به طرف منبر رفته و با یکدیگر ملاعنه کنید. عویمر گفت: چه کنم؟ فرمود: برو پیش و بگو: خدا را شاهد می گیرم که در نسبت زنا به زنم راست می گویم. او جلو رفت و آن طور گفت، حضرت فرمود: تکرار کن. تکرار کرد، فرمود: باز تکرار کن. تا چهار بار تکرار کرد، بعد فرمود: در دفعه پنجم بگو: لعنت خدا بر من اگر دروغگو باشم او چنان گفت؛حضرت فرمود: اگر دروغ گفته باشی لعنت خدا بر تو حتمی است بعد فرمود: کنار برو. آنگاه به زنش فرمود: تو هم مثل شوهرت شهادت می دهی و گرنه حد خدا را بر تو جاری خواهم کرد. زن نگاه به قوم خویش انداخت و گفت: در این شامگاه اینها را رو سیاه نخواهم کرد. به طرف منبر رفت و گفت: خدا را شاهد می گیرم که عویمر در این نسبت که به من می دهد دروغگوست. حضرت فرمود: تکرار کن او تا چهار بار تکرار کرد، فرمود: در دفعه پنجم خودت را لعنت کن، اگر شوهرت راستگو باشد، زن در نوبت پنجم گفت غضب خدا بر من باد اگر چنانچه عویمر در نسبتى که به من داده از راستگویان باشد، حضرت فرمود: واى بر تو! این نفرین مستجاب است! اگر دروغگو باشى تو را مى گیرد.
پس رسول خدا (ص) به شوهرش فرمود: برو که دیگر تا ابد این زن بر تو حلال نیست، گفت پس آن مالى که من به او داده ام چه مى شود؟ حضرت فرمودند. اگر تو در این نسبت که به او دادى دروغگو باشى که آن مال از خود این زن نیز از تو دورتر شده است، و اگر راست گفته باشى آن مال مهریه این زن است.


منابع :

  1. سيد محمد حسين طباطبائي- تفسیر المیزان

  2. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان فی تفسیر القرآن

  3. سید علی اکبر قرشی- از هجرت تا رحلت

  4. محمد بن یوسف الصالحی الشامی- سبل الهدی والرشاد

  5. احمد صابری همدانی- محمد و زمامداران

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/119358