با مقایسه اندیشه های ما قبل اسلام در قلمرو کشورهای اسلامی میتوان فهمید که اسلام چه جهش عظیمی در اندیشه ها در جهت عمق و وسعت و لطف و رقت به وجود آورده است، اسلام از مردمی که بت یا انسان و یا آتش را میپرستیدند و بر اثر کوتاهی اندیشه مجسمه های ساخته دست خود را معبود خود قرار میدادند و یا خدای لایزال را در حد پدر یک انسان تنزل میدادند و احیانا پدر و پسر را یکی میدانستند و یا رسما اهورامزدا را مجسم میدانستند و مجسمه اش را همه جا نصب میکردند، مردمی ساخت که مجردترین معانی و رقیقترین اندیشه ها و لطیفترین افکار و عالیترین تصورات را در مغز خود جای دادند.
چطور شد که یک مرتبه اندیشه ها عوض شد، منطقها تغییر کرد، افکار اوج گرفت، احساسات رقت یافت و متعالی شد و ارزشها دگرگون گشت؟ سبعه معلقه و نهج البلاغه دو نسل متوالی هستند، هر دو نسل نمونه فصاحت و بلاغت اند، اما از نظر محتوی تفاوت از زمین تا آسمان است. در آن یکی هر چه هست وصف اسب است و نیزه و شتر و شبیخون و چشم و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد، و در این یکی عالیترین مفاهیم انسانی.