علل تجدید شرایع و تجدد آنها

استاد مطهری بیان می کند که: علل تجدید نبوت های تشریعی و تبلیغی و ظهور پیامبران پیاپی و متوقف شدن همه آنها بعد از ظهور خاتم الانبیاء این است که:
اولا بشر قدیم به علت عدم رشد و عدم بلوغ فکری قادر به حفظ کتاب آسمانی خود نبود؛ معمولا کتب آسمانی مورد تحریف و تبدیل قرار می‏ گرفت و یا به کلی از بین می‏ رفت، از این رو لازم می‏شد که این‏ پیام تجدید شود زمان نزول قرآن یعنی چهارده قرن پیش مقارن است با دوره‏ ای که بشریت کودکی خود را پشت سر گذاشته و مواریث علمی و دینی خود را می‏تواند حفظ کند و لهذا در آخرین کتاب مقدس آسمانی یعنی قرآن تحریفی رخ‏ نداده مسلمین از ساعت نزول هر آیه عموما آن را در دل ها و در نوشته ها حفظ می‏ کردند به گونه ای که امکان هر گونه تغییر و تبدیل و تحریف و حذف‏ و اضافه از بین می ‏رفت، لهذا دیگر تحریف و نابودی در کتاب آسمانی رخ‏ نداد و این علت که یکی از علل تجدید نبوت بود منتفی گشت.
ثانیا در دوره های پیش، بشریت به واسطه عدم بلوغ و رشد قادر نبود که‏ یک نقشه کلی برای مسیر خود دریافت کند و با راهنمایی آن نقشه، راه‏ خویش را ادامه دهد، لازم بود مرحله به مرحله و منزل به منزل راهنمایی‏ شود و راهنمایانی همیشه او را همراهی کنند ولی مقارن با دوره رسالت‏ ختمیه و از آن به بعد، این توانایی که نقشه کلی دریافت کند برای بشر پیدا شده است و برنامه دریافت راهنمایی های منزل به منزل و مرحله به‏ مرحله متوقف گشت علت تجدید شریعت ها علاوه بر علت پیشین نابودی یا وقوع‏ تحریف در کتب آسمانی این بود که بشر قادر نبود برنامه کلی و طرح جامع‏ خود را دریافت نماید با پیدایش این امکان و این استعداد، طرح کلی و جامع در اختیار بشر قرار گرفت و این علت تجدید نبوت ها و شرایع نیز منتفی گشت علمای امت متخصصانی هستند که با استفاده از نقشه کلی‏ راهنمایی که اسلام به دست می‏ دهد و با تدوین و تنظیم آیین نامه ها و تاکتیک های موقت، راه را می‏ نمایانند.
ثالثا غالب پیامبران، بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنها پیامبر تبلیغی بوده اند نه تشریعی، پیامبران تشریعی شاید از انگشتان یک دست‏ تجاوز نکنند کار پیامبران تبلیغی، ترویج و تبلیغ و اجرا و تفسیر شریعتی‏ بود که حاکم بر زمان آنها بوده است علمای امت در عصر خاتمیت که عصر علم است، قادرند با معرفت به اصول کلی اسلام و شناخت شرایط زمان و مکان، آن کلیات را با شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی تطبیق دهند و حکم‏ الهی را استخراج و استنباط نمایند نام این عمل "اجتهاد" است علمای‏ شایسته امت اسلامی بسیاری از وظایفی را که پیامبران تبلیغی (انجام‏ می‏ دادند) و قسمتی از وظایف پیامبران تشریعی را (بدون آنکه خود مشرع‏ باشند) با عمل اجتهاد و با وظیفه خاص رهبری امت انجام می‏ دهند، از این‏ رو در عین اینکه نیاز به دین همواره باقی است و بلکه هر چه بشریت به‏ سوی تمدن پیش رود نیاز به دین فزونی می‏ یابد، نیاز به تجدید نبوت و آمدن کتاب آسمانی جدید و پیامبر جدید برای همیشه منتفی گشت و پیامبری‏ پایان یافت.
و در مورد آیه 9 سوره حجر که خداوند می فرماید: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ ما خود این کتاب را فرود آوردیم و هم البته خود نگهبان آن هستیم.» می گوید: در این آیه با قاطعیت کم نظیری از محفوظ ماندن قرآن از تحریف و تغییر و نابودی سخن رفته است. استاد مطهری بر اساس مفاد این آیه می فرماید: یکی از علل تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید تحریف و تبدیل هایی است‏ که در تعلیمات و کتب مقدس پیامبران رخ می‏ داده است و به همین جهت آن‏ کتاب ها و تعلیمات، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست می‏ داده ‏اند. غالبا پیامبران احیا کننده سنن فراموش شده و اصلاح کننده تعلیمات تحریف‏ یافته پیشینیان خود بوده ‏اند. گذشته از انبیایی که صاحب کتاب و شریعت و قانون نبوده و تابع یک‏ پیغمبر صاحب کتاب و شریعت بوده ‏اند، مانند همه پیامبران بعد از ابراهیم تا زمان موسی و همه پیامبران بعد از موسی تا عیسی، پیامبران‏ صاحب قانون و شریعت نیز بیشتر مقررات پیامبر پیشین را تأیید می کرده ‏اند. ظهور پیاپی پیامبران تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگی و نیازمندی‏ بشر به پیام نوین و رهنمایی نوین نیست، بیشتر معلول نابودی ها و تحریف‏ و تبدیل‏ های کتب و تعلیمات آسمانی بوده است. بشر چند هزار سال پیش نسبت به حفظ مواریث علمی و دینی ناتوان بوده‏ است، و از او جز این انتظاری نمی‏توان داشت. آنگاه که بشر می‏رسد به‏ مرحله ‏ای از تکامل که می‏تواند مواریث دینی خود را دست نخورده نگهداری‏ کند، علت عمده تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید منتفی می‏ گردد و شرط لازم (نه شرط کافی) جاوید ماندن یک دین، موجود می‏شود. آیه فوق به منتفی شدن مهمترین علت تجدید نبوت و رسالت از تاریخ نزول‏ قرآن به بعد اشاره می‏کند و در حقیقت، تحقق یکی از ارکان ختم نبوت را اعلام می‏دارد.

تفاوت شریعت ها
تفاوت شریعت ها برای پاسخگویی به آداب و سنن، و فرهنگ و زندگی هر قوم و جامعه ای شکل گرفته و اگر این تغییر، تکاملی باشد، شریعت و منهاج هم به سوی کمال خواهد رفت و در نتیجه، دین و خطوط کلی نیز به صورت دقیق تری عرضه می شود. از این رو دقایق معارف توحیدی قرآن کریم در تورات و انجیل وجود ندارد و معارف بلندی که در کلمات اهل بیت عصمت و طهارت (ع) هست در کلمات وارثان انبیا و حواریون گذشته نبوده است. در طول تاریخ بشریت، هر چه جوامع انسانی از نظر عقلی اوج بیشتری گرفته اند، شریعت نیز هماهنگ با آنان عرضه شده و خطوط کلی و ثابت نیز دقیق تر تبیین شده است. بنابراین یکى از جهات احتیاج به شریعت جدید این است که مقدارى از حقایق شریعت قبلى در دست مردم تحریف شده و به شکل دیگرى در آمده است. در حقیقت یکى از کارهاى هر پیغمبرى احیا و زنده کردن تعلیمات پیغمبر گذشته است یعنى قسمتى از تعلیمات هر پیغمبرى همان تعلیمات پیغمبر پیشین است که در طول تاریخ در دست مردم مسخ شده است و این تقریبا مى شود گفت که لازمه طبیعت بشر است که در هر تعلیمى که از هر معلمى مى گیرد، کم و زیاد مى کند، نقص و اضافه ایجاد مى کند و به عبارت دیگر آن را تحریف مى کند. این مسئله را قرآن کریم قبول دارد، تجارب بشر هم به درستى آن شهادت مى دهد. مثلا خود قرآن کریم که آمد تورات و انجیل را نسخ کرد ولى قسمتى از تعلیمات آنها را احیا و زنده نمود. مثلا همین موضوع ملت ابراهیم، طریقه ابراهیم که در قرآن آمده است. قریش خودشان را تابع ابراهیم حساب مى کردند ولى چیزى که تقریبا باقى نمانده بود، تعلیمات اصلى ابراهیم بود. عوض کرده بودند، دست برده بودند، یک چیز من در آوردى شده بود.
قرآن این طور بیان مى کند: «ما کان صلاتهم عند البیت الا مکاء و تصدیه؛ و نماز ایشان در کنار خانه خدا جز سوت کشیدن و کف زدن نبود پس به سزاى انکارتان عذاب را بچشید.» (انفال/ 35) ابراهیم نماز را واجب کرده بود. نماز او واقعا عبادت بوده است. عبادت یعنى خضوع در نزد پروردگار، تسبیح و تنزیه و تحمید پروردگار. حالا اگر نماز ابراهیم از لحاظ شکل ظاهر فرقى داشته باشد با نماز ما، مهم نیست ولى مسلم نماز ابراهیم نماز بوده است یعنى آنچه که در نماز هست، نوع اذکار، نوع حمدها، نوع ثناها، ستایش ها، خضوع ها، اظهار ذلت ها، تسبیح ها و تقدیس ها در آن بوده است. اینقدر در این عبادت دخل و تصرف کرده بودند که در زمان نزول قرآن نماز را به شکل سوت کشیدن یا کف زدن در آورده بودند. پس یکى از کارهایى که هر پیغمبرى مى کند احیای تعلیمات پیغمبران پیشین است. به همین جهت قرآن راجع به ابراهیم (ع) مى گوید: «ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما؛ ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، حق جو و مسلم بود.» (آل عمران/ 67) یهودی ها مى گفتند همین طریقه اى را که ما داریم و اسمش یهودى گرى است، ابراهیم داشت. نصرانی ها مى گفتند طریقه ابراهیم همین است که ما الان داریم. یعنى اینکه ما داریمف همان است منتها کامل شده است و نسخ کننده طریقه ابراهیم است.
در آیه دیگر مى گوید: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی أوحینا الیک و ما وصینا به‏ ابراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الذین و لا تتفرقوا فیه؛ رای شما از دین همان را تشریع کرد که قبلا به نوح توصیه شده بود؛ به علاوه‏ قسمتی که به تو -ای پیغمبر!- وحی کردیم و آنچه به ابراهیم و موسی و عیسی توصیه شد که دین را بپا دارید و در آن پراکنده نشوید.» (شوری/ 13) آیاتی از قرآن که دلالت می‏ کند دین در همه زمان ها و در همه منطقه‏ ها و در زبان همه پیامبران راستین الهی یک چیز است و اختلاف شرایع از نوع‏ تفاوت نقص و کمال است، فراوان است. «شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا» تشریع کرد براى شما دینى را که در زمان نوح به آن توصیه شده بود «و الذى اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى» این دینى که براى شما توصیه شده است، همانست که به نوح توصیه شده و همانست که به تو وحى شده و همانست که به ابراهیم و موسى و عیسى توصیه شده است: «ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه کبر على المشرکین ما تدعوهم الیه» توصیه شد که همین دین را اقامه بکنید (یعنى دین همان دین است، یک راه است) تشتت پیدا نکردند، مگر بعد از آنکه مى دانستند ولى روى هواپرستى این تفرقه ها را ایجاد کردند. یعنى این رشته هاى مختلف را دست مردم ایجاد کرده است، اگر ساخته هاى مردم را حذف بکنید مى بینید تمام اینها یک دین است، یک ماهیت است، یک طریقت است. غرض این جهت است که یکى از کارهاى انبیاء احیاء اصل دین است که اصل دین از آدم تا خاتم یکى است. البته فروع مختلف است. هر پیغمبرى که مى آید یکى از کارهایش پیرایش است یعنى اضافات و تحریفات بشر را مشخص مى کند.

شرایع مکمل همدیگر
تعلیمات اسلامی برای دین مطلقا نوعیت واحد قائل است و اختلاف شرایع را از نوع اختلافات فرعی می‏ داند نه اختلافات ماهوی و از طرف دیگر می ‏دانیم که دین جز برنامه تکاملی فردی و اجتماعی نیست. از این دو نکته در می بابیم که اساس این تعلیمات بر وحدت نوعی جامعه ‏هاست و اگر جامعه ‏ها انواع متعدد بودند، مقصد کمالی و راه وصول به آن مقصد، متعدد و متکثر بوده و قهرا ماهیت ادیان، مختلف و متعدد است. قرآن کریم با اصرار و ابرام این مطلب را تأکید می‏ کند که دین در همه منطقه‏ ها و جامعه‏ ها و در همه دوره ‏ها و زمان ها یکی بیش نیست. از نظر قرآن، ادیان (به صورت‏ جمع) وجود نداشته، بلکه دین (به صورت مفرد) وجود داشته است. همه‏ پیامبران به یک دین و یک راه و یک مقصد اصلی دعوت می‏ کرده ‏اند: مانند آنچه در سوره شوری، آیه 13 آمده است.
آیاتی از قرآن که دلالت می‏ کند دین در همه زمان ها و در همه منطقه ‏ها و در زبان همه پیامبران راستین الهی یک چیز است و اختلاف شرایع از نوع‏ تفاوت نقص و کمال است، فراوان است. این منطق که دین ماهیتا یکی‏ بیش نیست، بر اساس این جهان‏ بینی از انسان و جامعه انسان است که انسان‏ نوع واحد است نه انواع؛ همچنان که جامعه انسان از آن نظر که یک واقعیت عینی است، نوع واحد است نه انواع. در سراسر قرآن اصرار عجیبی هست که دین، از اول تا آخر جهان، یکی‏ بیش نیست و همه پیامبران بشر را به یک دین دعوت کرده ‏اند. قرآن در همه جا نام این دین را که پیامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت می‏ کرده ‏اند "اسلام" می‏نهد. مقصود این نیست که در همه‏ زمان ها به این نام خوانده می‏شده است، مقصود این است که دین دارای‏ حقیقت و ماهیتی است که بهترین معرف آن، لفظ "اسلام" است. خداوند در سوره بقره آیه 132 درباره یعقوب و فرزندانش می‏ گوید: «و وصی بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا و انتم مسلمون؛ ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود چنین وصیت کردند: خداوند برای شما دین انتخاب کرده است، پس با اسلام بمیرید.»
آیات قرآن در این زمینه زیاد است. پیامبران در پاره ای از قوانین و شرایع با یکدیگر اختلاف‏ داشته ‏اند. قرآن در عین اینکه دین را واحد می‏ داند، اختلاف شرایع و قوانین را در پاره ‏ای مسائل می‏ پذیرد. در سوره مائده آیه 48 می‏ گوید: «لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا؛ برای هر کدام (هر قوم و امت) یک راه ورود و یک طریقه خاص قرار دادیم.» ولی از آنجا که اصول فکری و اصول عملی که پیامبران به آن دعوت‏ می‏ کرده ‏اند یکی بوده و همه آنان مردم را به یک شاهراه و به سوی یک هدف‏ دعوت می ‏کرده ‏اند، اختلاف شرایع و قوانین جزئی در جوهر و ماهیت این راه‏ که نامش در منطق قرآن "اسلام" است تأثیری نداشته است. تفاوت و اختلاف تعلیمات انبیاء با یکدیگر از نوع اختلاف برنامه‏ هایی است که در یک کشور هر چند یک بار به مورد اجرا گذاشته می ‏شود و همه آنها از یک‏ قانون اساسی الهام می‏ گیرد. تعلیمات پیامبران در عین پاره‏ای اختلافات‏ مکمل و متمم یکدیگر بوده است.
در تعبیر قرآن کریم، اسلام منحصر (به‏ دین اسلام) نیست آن طور که در اصطلاح ماست. ما می‏گوییم "ادیان" داریم، یک دین مثلا حضرت نوح (ع) از جانب خدا آورده بود. دین دیگری حضرت ابراهیم‏ آورده بود، دین دیگری حضرت موسی (ع) آورده بود، دین دیگری حضرت عیسی (ع) آورده بود و دین‏ دیگر پیامبر اکرم آورده است. هرگز در قرآن "دین" جمع بسته نشده است. دین یکی بیشتر نیست و آن همان اسلام است «ان الدین عند الله الاسلام؛ همانا دین در نزد خدا فقط اسلام است.» (آل عمران/ 19) دینی که نوح آورد غیر از همان یک چیز نبود، همان است که‏ اسلام نامیده می‏ شود. بعد مردم منحرف می‏شوند، چیزهایی می‏ سازند که‏ آنها دین خدا و اسلام نیست. ابراهیم می ‏آید، ابراهیم همان راهی را می‏رود که نوح رفته. به آنچه را که ابراهیم هم آورده که حقیقت است، نام "دین" و "اسلام" می‏ گوییم. دین حقیقی و آن دینی که‏ همان حقیقت دین است و تکامل یافته همان حقیقت است و بقیه همه‏ انحرافات است این دین است. ما دین خودمان را از این جهت "اسلام" می‏ گوییم که می‏خواهیم بگوییم ادامه حقیقی همان دین حقیقی ‏ای است که از او تا آخر عالم بوده است.
در آیه 27 سوره حدید در مورد پیامبران آمده است: «ثم قفینا علی ءاثارهم برسلنا؛ آنگاه به دنبال آنان پیامبران خود را پی در پی آوردیم.» این رشته لا ینقطع ادامه داشت. کلمه «قفینا» مصدرش "تقفیه" و از ماده "قفا" است "قفا" پشت‏ گردن را می‏ گویند. وقتی که افرادی ردیف و پشت گردن یکدیگر بایستند، مثل یک صف نظامی، چهره هر یک از آنها به پشت گردن دیگری است، کأنه‏ تمام چهره این شخص در پشت گردن آن دیگری قرار گرفته است. قرآن کریم می‏ فرماید که ما پیغمبران خود را یک یک پشت سر یکدیگر قرار دادیم، پیغمبری بعد از پیغمبری و پیغمبری بعد از پیغمبری برای همین‏ رسالت و مأموریت آمد. جمله «ثم قفینا علی اثارهم» متضمن این‏ نکته است که هر پیغمبر بعدی از همان راه رفته است که پیغمبران قبلی‏ رفته ‏اند، یعنی کسی خیال نکند پیغمبران راه های مختلف دارند، راه‏ یکی بوده، از نوح تا خاتم الانبیا راه یکی است. اختلافاتی که در شرایع‏ و قوانین هست که اختلافات در فروع است، به شکلی نیست که راه را دو راه کند. به تعبیری که علامه طباطبائی می‏ فرمایند شاهراه یکی است ولی‏ راه های فرعی که متصل به شاهراه می‏شود احیانا اختلاف پیدا می‏کند. این‏ است که کلمه «علی اثارهم» را می‏فرماید. تعبیر «علی اثارهم» (آمده است): پیغمبران هر کدام آمدند پا جای پای‏ دیگران گذاشتند. وقتی می‏خواهد بگوید از راه آنها رفتند، چون راه همان‏ بوده که جای پاها درست می ‏کرده، می‏گوید پای جای پای دیگران گذاشتند، بر آثار آنها (قدم نهادند)، یعنی از همان راهی که آنها رفته بودند رفتند که این هم اشاره به این است که راه انبیاء یک راه بیشتر نیست، تفاوتی که در راه ها هست از نظر اصل راه نیست، از نظر خصوصیات دیگر است.
علمای دین شناسی و نویسندگان تواریخ مذاهب معمولا تحت عنوان "ادیان" درباره دین بحث می‏کنند. مثلا می ‏گویند دین ابراهیم، دین یهود، دین مسیح و دین‏ اسلام. هر یک از پیامبران صاحب شریعت را آورنده یک دین می ‏دانند. اصطلاح‏ شایع میان مردم نیز همین است. ولی قرآن کریم اصطلاح و طرز بیان ویژه ای دارد که از بینش خاص قرآنی سرچشمه‏ می‏ گیرد. از نظر قرآن، دین خدا از آدم تا خاتم یکی است. همه پیامبران اعم‏ از پیامبران صاحب شریعت و پیامبران غیر صاحب شریعت به یک مکتب‏ دعوت می‏کرده اند. اصول مکتب انبیاء که دین نامیده می‏شود یکی بوده است. تفاوت شرایع آسمانی یکی در یک سلسله مسائل فرعی و شاخه ای بوده که بر حسب مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگی های مردمی که دعوت می‏شده اند متفاوت می‏شده است و همه شکل های متفاوت و اندام های مختلف یک حقیقت و به سوی یک هدف و مقصود بوده است. و دیگر در سطح تعلیمات بوده که پیامبران بعدی به موازات تکامل بشر، در سطح بالاتری تعلیمات خویش را که همه در یک زمینه بوده القاء کرده اند. مثلا میان تعلیمات و معارف اسلام در مورد مبدأ و معاد و جهان، و معارف‏ پیامبران پیشین از نظر سطح مسائل، تفاوت از زمین تا آسمان است، و به‏ تعبیر دیگر، بشر در تعلیمات انبیاء مانند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده ‏اند.
این تکامل دین است نه اختلاف‏ ادیان. قرآن هرگز کلمه "دین" را به صورت جمع (ادیان) نیاورده است‏ از نظر قرآن آنچه وجود داشته است دین بوده نه ادیان. قرآن تصریح می‏کند که پیامبران یک رشته واحدی را تشکیل می‏دهند و پیامبران پیشین مبشر پیامبران پسین بوده اند و پسینیان مؤید و مصدق‏ پیشنیان بوده اند و نیز تصریح می‏کند که از همه پیامبران بر این مطلب که‏ مبشر و مؤید یکدیگر باشند پیمان اکید و شدید گرفته شده است. می‏گوید: «و إذ أخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب وحکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به ولتنصرنه، قال أأقررتم وأخذتم علىٰ ذٰلکم إصریقالوا أقررنا قال فاشهدوا وأنا معکم من الشاهدین؛ یاد کن هنگامی را که خداوند از همه پیامبران پیمان گرفت که آنگاه که‏ به شما کتاب و حکمت دادم و سپس فرستاده ای آمد که آنچه را با شماست‏ تصدیق می‏کند، به او ایمان آورید و او را یاری نمایید. خداوند گفت: آیا اقرار و اعتراف کردید و این بار را به دوش گرفتید؟ همه گفتند: اقرار کردیم. خداوند گفت: پس همه گواه باشید، من نیز از گواهانم.» (آل عمران/ 81). قرآن کریم که دین خدا را از آدم تا خاتم یک جریان پیوسته معرفی می‏کند نه چند تا، یک نام روی آن می‏گذارد و آن "اسلام" است. البته مقصود این نیست که در همه دوره ها دین خدا با این نام خوانده می‏شده است و با این نام در میان مردم معروف بوده است، بلکه مقصود این است که حقیقت‏ دین دارای ماهیتی است که بهترین معرف آن لفظ اسلام است و این است که‏ می‏گوید: دین در نزد خدا اسلام است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- ختم نبوت- صفحه 13-14

  2. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد6- صفحه 131-132 و صفحه 129

  3. مرتضی مطهری- وحی و نبوت- صفحه 38-40

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/19393