تقسیمات پیرامون موضوع دین

تقسیماتى كه درباره موضوع دین انجام شده است، عبارتند از:


الف: دین حق و دین باطل

متداول‏ترین و رایج‏ترین تقسیمات دین، تفكیك بین دین حق و دین باطل است كه به تعبیرى، تفكیكى برون دینى‏ است. چنانچه مجموعه دین را با ملاك و معیار حق و باطل‏ مورد سنجش و ارزیابى قرار دهیم، تقسیم فوق به دست مى‏ آید. سخن از ماهیت و چیستى حق و باطل و مبانى و دیدگاه‏هاى مطرح در این باب را باید در محل خود دنبال كرد، ولى مسلما چگونگى تعریف مفهوم دین از یك سو و تفسیر حقانیت‏ به تطابق با واقع، هماهنگى درونى، تناسبات بیرونى، هماهنگى جامع درون و بیرون و یا هر مبناى دیگرى تاثیر خود را در تعاریف گوناگون میگذارد. پاره ‏اى از این تعاریف که روشن كننده این مطلب می باشد، عبارتند از:

آیت الله محمدتقى مصباح یزدی می فرماید: «ادیان موجود در میان انسان‏ها به حق و باطل تقسیم می‏شوند. دین حق عبارت است از: آیینى كه داراى عقاید درست و مطابق با واقع است و رفتارهایى را مورد توصیه و تاكید قرار دهد كه از ضمانت كافى براى صحت و اعتبار برخوردار باشد».

آیت الله جوادی آملی می فرماید: «معناى اصطلاحى دین، مجموعه عقائد، اخلاق، قوانین و مقرراتى است كه براى اداره امور جامعه انسانى و پرورش انسان‏ها باشد. گاهى همه این مجموعه، حق و گاهى همه آن، باطل و زمانى مخلوطى از حق و باطل است. اگر مجموعه حق باشد آن را دین حق و در غیر این صورت، آن را دین باطل و یا التقاطى از حق و باطل مینامند. پس دینى كه مجموع حق و باطل باشد دینى باطل است؛ زیرا مجموع خارج و داخل، خارج میباشد». وی پس از توضیح میزان حق بودن دین در هماهنگى قوانین و مقررات آن با نیاز واقعى جامعه و مطابقت‏ با سرشت و سیر جوهرى انسان و اینكه تقنین چنین قانونى تنها از ذات اقدس اله برمى‏ آید چنین نتیجه‏ گیرى میكند: «با این مقدمه دانسته می‏شود، دین حق دینى است كه عقاید، اخلاق، قوانین و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دین باطل دینى است كه از ناحیه غیر خداوند تنظیم و مقرر شده باشد».

سید قطب نیز میگوید: «دین به معناى راه است و دین ‏الحق در قرآن (همان دین خدا) راهى است كه تنها راه راستین و بیخطر باشد. دین حق راه هدایت است و راه طبیعت و فطرت». واضح است كه در این تعاریف حقانیت‏ در ذات و جوهر ماهیت دین‏ اخذ نشده است، بلكه این مساله به صورت قید خاصى بر تعریف عام اضافه می‏گردد كه در واقع، به نحوى تعریفى ذهنى و تجریدى محض است، وگرنه در عالم واقع و در مقام تحقق، مجموعه عقاید و اخلاق و قوانین به صورت كلى و مجرد از قیود و وجوه تمایزشان وجود ندارند؛ زیرا به هر حال، این نظام‏هاى عقیدتى، عملى و پرورشى یا داراى وصف حقانیت‏ اند و یا بطلان.

اما با دقتى دوباره در تعریف نهایى از دین روشن می‏شود كه در واقع صفت‏ حقانیت در ذات و ماهیت دین آمده است، همان‏گونه كه چنین تفسیرى به واقعیت نیز نزدیك‏تر می‏نماید. علامه طباطبائى نیز در تفسیر شریف المیزان، ذیل آیه مباركه «و لا یدینون دین الحق؛ و متدين به دين حق نمی‏گردند‏» (توبه/ 29) كلام قابل توجهى دارند: «اضافه كردن دین بر كلمه حق، اضافه موصوف بر صفت نیست تا معنایش آن دینى باشد كه حق است، بلكه اضافه حقیقیه است و مراد به آن دینى است كه منسوب به حق است و نسبتش به حق این است كه حق اقتضا میكند انسان آن دین را داشته باشد و انسان را به پیروى از آن دین وادار می‏سازد... دلیل این معنى نكته ‏اى است كه از آیه «فاقم وجهك للدین حنیفا؛ پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن» (روم/ 30) و آیه «ان الدین عندالله الاسلام‏؛ در حقيقت دين نزد خدا همان اسلام است» (آل عمران/ 19) و سایر آیاتى كه در این مقوله نازل شده استفاده می‏شود».


ب: اصول و فروع دین

در هر حال، با یك نظر اجمالى (یعنى بدون اظهار نظر پیرامون حقیقت اصول و فروع‏ و اینكه آیا فقط عقیده و نظر زیربناى محورى و اصلى است ‏یا خیر) میتوان بخش نخست را اصول و پایه دین و بخش دوم را (مجموعا) از فروع دین تلقى نمود.
تقسیم دیگرى كه می‏توان آن را نوعى تقسیم «درون دینى‏» نامید و در كتب معارف اسلامى رواج دارد، تمایز بین اصول و فروع دین است. هر دینى دست كم، از دو بخش تشكیل می‏گردد:
1- عقیده یا عقایدى كه حكم پایه و اساس و ریشه آن را دارد.
2-دستورات عملى كه متناسب با آن پایه یا پایه‏ هاى عقیدتى و برخاسته از آنها باشد. بنابراین، كاملا بجاست كه بخش عقاید در هر دینى اصول و بخش احكام عملى فروع آن دین نامیده شود، چنان‏كه دانشمندان اسلامى این دو اصطلاح را در مورد عقاید و احكام اسلامى به كار برده ‏اند. باید اشاره نمود كه این نوع تعاریف، كه مشابه آن در سایر كتب نیز به چشم میخورد، بر اساس یك نظام فكرى و فلسفى خاص پى ‏ریزى می‏شود؛ یعنى در سیستم فكرى كه بعد اندیشه و عقیده انسان زیربنا و ریشه سایر قواى بشرى معرفى میگردد، اصول دین نیز متناسب با آن تفسیر خواهد شد. البته سخن از ارزش‏گذارى و تقدم و تاخر قواى انسانى بحثى دامنه ‏دار است كه باید در مباحث فلسفه و معرفت‏شناسى در جستجوى آن بود.
بنابراین، چنانچه اركان دین را شامل دو بخش «نظام هست‏ها» و «نظام بایدها» بدانیم نخستین قسم آن برابر با نظام فكرى و عقیدتى دین است و میتوان از آن با عنوان حكمت نظرى‏ یاد كرد. قسم دوم نیز دستورات و بایدهاى دینى، اعم از بایدهاى نظرى و فكرى در محدوده اندیشه‏ هاى انسانى و بایدهاى ارزشى و پرورشى در قلمرو خلقیات و روحیات نفسانى انسان و نیز بایدهاى عملى و فعلى (تكلیفى) است. به همین جهت این بخش را میتوان شامل سه قسمت (احكام عملى، احكام اخلاقى و احكام عقیدتى) دانست.


منابع :

  1. سيد حسين حسينى- مقاله دين در بستر ديدگاه‏ها

  2. محمدتقى مصباح- آموزش عقايد- ج‏ 1 صفحه 29-28

  3. محمود رجبى- اصول ايدئولوژى اسلامى

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/19401