تبدیل چند خدا به یک خدا

یکی از مسائل مشکل در جاهلیت، تبدیل پرستش خدایان متعدد، به یک خدا بود، و علت پیچیدگی این بود که تصور می کردند خدا، بخشی از کارهای خود را مانند مغفرت و شفاعت به آنها واگذار کرده است، در این صورت پرستش خدای یگانه بدون پرستش وسائط سودی نمی بخشید. گاهی به خاطر دور بودن خدای یگانه از قلمرو حس، به دنبال معبودی بودند که در قلمرو حس قرار گیرد، و اگر خود او را مشاهده نکنند لااقل صورت محسوسی برای او از چوب و فلز و سنگ بیندیشند و آن را در قالب مجسمه بریزند. شکی نیست که مجموعه های «لات» و «عزی» و «هبل» و کلیه ی بتهای چوبی و سنگی و فلزی، رمز و صورت خیالی اله هایی بودند که در ورای این جهان قرار داشتند و چون خود آنها را نمی دیدند، از قدرت خیال خلاق خود کمک می گرفتند و صورتهای پنداری برای آنها می اندیشیدند و به تناسب آن، مجسمه هایی برای آنها می ساختند.
لذا آنگاه که پیامبر رو به قریش کرد و چنین گفت: «یا معشر قریش یا معشر العرب أدعوکم الی عباده الله و خلع الانداد و الاصنام و ادعوکم الی شهاده أن لا اله الا الله؛ ای قریشیان، ای جامعه ی عرب! من شما را به پرستش خدا و ترک پرستش بتان دعوت می کنم.» در این موقع گفتند: «ندع ثلاث مائه و ستین الها و نعبد الها واحدا؛ سیصد و شصت بت را رها کنیم و یک خدا را بپرستیم!؟» قرآن این حادثه را که سیره نویسان به صورت گسترده نوشته اند، چنین بیان می کند: «و عجبوا أن جاءهم منذر منهم و قال الکافرون هاذا ساحر کذاب* أ جعل الالهة إلاها واحدا إن هاذا لشى ء عجاب؛ و تعجب کردند از این که بیم دهنده اى از خودشان به سراغ آنها آمده است، و کافران گفتند: این ساحرى بس دروغ پرداز است. آیا او همه خدایان را یک خدا قرار داده است؟ این واقعا چیز عجیبى است.» (ص/ 4- 5) گاه غرور و خودخواهى و مطلق نگرى و فساد محیط آن چنان بینش و قضاوت انسان را تغییر مى دهد که از واقعیتهاى روشن تعجب مى کند در حالى که به خرافات و پندارهاى واهى سخت پاى بند است.
این سبک مغزان فکر مى کردند هر قدر تعداد معبودهاى آنها بیشتر شود قدرت و اعتبار نفوذ آنها بیشتر خواهد بود، و به همین دلیل خداى یکتا چیز کمى به نظر آنها مى رسید، در حالى که مى دانیم اشیاء متعدد از نظر فلسفى همیشه محدودند، و وجود نامحدود یکى بیشتر نیست، به همین دلیل تمام مطالعات در خداشناسى به خط "توحید" منتهى مى شود. سرکردگان آنها هنگامى که از مراجعه به ابوطالب و میانجیگرى او مایوس و ناامید شدند از نزد او بیرون آمدند، و گفتند: «بروید و خدایانتان را محکم بچسبید، و ایستادگى و استقامت به خرج دهید که هدف محمد (ص) این است که جامعه ما را به فساد و تباهى کشد و نعمتهاى خدا را به خاطر پشت کردن به بتها از ما قطع کند و خود بر ما ریاست نماید!» «و انطلق الملأ منهم أن امشوا و اصبروا على آلهتکم إن هذا لشی ء یراد؛ و بزرگانشان روان شدند [و گفتند] برويد و بر خدايان خود ايستادگى نماييد كه اين امر قطعا هدف [ما]ست.» (ص/ 6) "انطلق" از ماده "انطلاق" به معنى بیرون رفتن با سرعت و توام با رها ساختن کار قبلى است، و در اینجا اشاره به رها ساختن مجلس ابو طالب با قهر و خشم است.
"ملا" اشاره به اشراف و سرشناسان قریش است که به سراغ ابوطالب آمدند که بعد از بیرون آمدن از آن مجلس به یکدیگر و یا به پیروان خود مى گفتند دست از بتها برندارید و معبودهایتان را محکم بچسبید. جمله "لشی ء یراد" مفهومش این است که "این مساله چیزى است خواسته شده" و چون جمله سربسته اى است مفسران تفسیرهاى بسیارى براى آن ذکر کرده اند، از جمله: بعضى گفته اند: اشاره به دعوت پیامبر گرامى اسلام است و منظور این است که این دعوت توطئه اى است که هدفش مائیم، ظاهرى دارد دعوت به سوى الله و باطنى که حکومت کردن بر ما و سیادت و ریاست بر عرب است، و اینها همه بهانه اى است براى این مطلب، شما مردم بروید و محکم بر آئین خود بایستید، و تحلیل در باره این توطئه را به ما سران قوم واگذارید!
این چیزى است که سردمداران باطل همیشه براى خاموش کردن صداى رهروان راه حق مطرح مى کردند، آن را توطئه مى نامیدند، توطئه اى که باید سیاستمداران آن را به دقت تحلیل کرده، و براى مبارزه با آن برنامه تنظیم کنند، و اما توده مردم باید بى اعتنا از کنار آن بگذرند، و به آنچه در دست دارند سخت بچسبند! نظیر این سخن در داستان نوح نیز آمده است که اشراف و سرجنبانها به توده مردم گفتند: «ما هذا إلا بشر مثلکم یرید أن یتفضل علیکم؛ این مرد فقط انسانى مثل شما است که مى خواهد بر شما تقدم جوید.» (مؤمنون/ 24) بعضى دیگر در تفسیر این جمله گفته اند: منظور این است شما بت پرستان محکم در مورد خدایانتان استقامت کنید، این همان چیزى است که از شما خواسته شده است.
بعضى نیز گفته اند: منظور این است محمد (ص) هدفش مائیم، او مى خواهد جامعه ما را به فساد بکشد و ما به خدایانمان پشت کنیم، در نتیجه نعمت ها از ما قطع شود، و عذاب بر ما نازل گردد! بعضى نیز احتمال داده اند: منظور این است که محمد ص از کار خود دست بردار نیست، تصمیمى است گرفته شده، و اراده اى است تخلف ناپذیر، بنا بر این مذاکره کردن با او بیهوده است، بروید و عقائدتان را محکم نگهدارید. و بالآخره احتمال داده شده که منظور آنها این بوده که این مصیبتى است براى ما پیش آمده، و به هر حال باید بسازیم و بسوزیم و آئین خود را محکم نگهداریم. البته با توجه به کلى بودن مفهوم این جمله غالب این تفسیرها ممکن است در آن جمع باشد هر چند معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد. به هر حال سران بت پرستان مى خواستند با این سخن، روحیه متزلزل پیروان خود را تقویت کنند، و از سقوط هر چه بیشتر اعتقاداتشان جلوگیرى به عمل آورند اما چه تلاش بیهوده اى؟!


منابع :

  1. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 142

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏19 صفحه 216

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/19978