تهمت شاعری قریش به رسول اکرم

قریش براى پراکنده ساختن مردم از اطراف پیامبر اسلام (ص) تهمتهایی را به او مى بستند، گاه کاهنش مى خواندند، و گاه مجنون، و عجب اینکه به تضاد این دو وصف نیز واقف نبودند، زیرا کاهنان افراد هوشیارى بودند، بر خلاف مجنون، و جمع این دو افترا در سوره طور آیه 29 شاید اشاره به همین پراکنده گویى آنها باشد. شعر و شاعری یکی از دیگر اتهاماتی است که قرآن به آن پرداخته که آن نیز با صفات گذشته در تضاد است و مى فرماید: «أم یقولون شاعر نتربص به ریب المنون؛ بلکه می گویند او شاعری است که در انتظار حوادث مرگ زایی برای او هستیم.» (طور/ 30)
تا او زنده است اشعارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مى کند، کمى صبر کنید تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش، همچون طومار عمرش، پیچیده شود، و در طاق نسیان قرار گیرد، آن روز ما راحت خواهیم شد!
به هر حال آنها به این دل خوش مى کردند که حوادثى پیش آید و طومار عمر پیامبر (ص) در هم پیچیده شود، و آنها به گمان خود از این مشکل بزرگى که دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهایى یابند. قرآن با یک جمله پر معنى و تهدید آمیز به این کوردلان معاند پاسخ مى دهد و مى فرماید: "بگو انتظار بکشید که من هم با شما انتظار مى کشم"! «قل تربصوا فإنی معکم من المتربصین؛ بگو منتظر باشيد كه من [نيز] با شما از منتظرانم.» (طور/ 31)
قرآن در نقد اتهامات شعر و شاعری را که براى پیامبر اسلام (ص) مطرح مى کردند پاسخ دندان شکن و آموزنده به آن مى دهد می فرماید: «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له؛ ما به او تعلیم شعر ندادیم و شایسته او نیست که شاعر باشد.» (یس/ 69)
چرا پیامبر (ص) را به چنین موضوعى متهم مى کردند در حالى که او هرگز شعر نسروده بود؟
این به خاطر آن بود که جاذبه و نفوذ قرآن در دلها براى همه کس محسوس بود، و زیبائیهاى لفظ و معنا و فصاحت و بلاغت آن قابل انکار نبود، حتى خود مشرکان چنان مجذوب آهنگ و بیان قرآن مى شدند که گاه شبانه به طور مخفیانه به نزدیکى منزلگاه پیامبر (ص) مى آمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند. چه بسیار کسانى که با شنیدن چند آیه از قرآن شیفته و دلباخته آن شدند، و در همان مجلس اسلام را پذیرفتند و به آغوش قرآن پناه بردند. اینجا بود که براى توجیه این پدیده بزرگ، و اغفال مردم از این وحى آسمانى، زمزمه شعر و شاعرى پیامبر (ص) را در همه جا سر دادند، که این خود اعترافى بود ضمنى به نفوذ فوق العاده قرآن! اما چرا شایسته پیامبر (ص) نیست که شاعر باشد به خاطر اینکه خط "وحى" از خط "شعر" کاملا جدا است، زیرا:
1- معمولا سرچشمه شعر تخیل و پندار است، شاعر بیشتر بر بال و پر خیال سوار مى شود و پرواز مى کند، در حالى که وحى از مبدأ هستى سرچشمه مى گیرد و بر محور واقعیتها مى گردد.
2- شعر از عواطف متغیر انسانى مى جوشد، و دائما در حال دگرگونى است، در حالى که وحى بیانگر حقایق ثابت آسمانى مى باشد.
3- لطف شعر در بسیارى از مواد در اغراق گوئیها و مبالغه هاى آن است، تا آنجا که گفته اند: «احسن الشعر اکذبه؛ بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است.» در حالى که در وحى جز صداقت چیزى نیست.
4- شاعر در بسیارى از موارد به خاطر زیبائیهاى لفظ ناچار است خود را تسلیم الفاظ کند و دنباله رو آن باشد، و چه بسا حقائقى که در این میان پایمال گردد.
5- سرانجام به تعبیر زیباى یکى از مفسران "شعر" مجموعه شوقهایى است که از زمین به آسمان پرواز مى کند، اما "وحى" مجموعه حقائقى است که از آسمان به زمین نازل مى گردد، و این دو خط کاملا متفاوت است! باز در اینجا لازم است براى شاعرانى که در خط اهداف مقدسى گام بر مى دارند و از عوارض نامطلوب شعر خود را بر کنار مى سازند حساب جداگانه اى باز کنیم، و ارزش مقام و هنر آنها را فراموش نکنیم، ولى به هر حال طبیعت غالب شعر آن است که گفته شد.
به همین دلیل قرآن مجید در آخر سوره "شعراء" مى گوید: «و الشعراء یتبعهم الغاوون؛ شعراء کسانى هستند که گمراهان از آنها پیروى مى کنند!» (شعراء/ 224)
سپس در یک عبارت کوتاه و پر معنى به ذکر دلیل آن پرداخته چنین مى گوید: «أ لم تر أنهم فی کل واد یهیمون* و أنهم یقولون ما لا یفعلون؛ آیا ندیدى که آنها در هر وادى سرگردانند (همواره غرق پندارها و تشبیهات شاعرانه خویش هستند، تسلیم امواج هیجانات و جهشهاى خیالند) و علاوه نمى بینى که سخنانى مى گویند که عمل نمى کنند.» (شعراء/ 225- 226)
البته در پایان همان آیات نیز شاعران با ایمان و صالح را که هنرشان در مسیر اهدافشان است استثناء مى کند و به آنها ارج مى نهد و حسابشان را از دیگران جدا مى سازد. ولى به هر حال پیامبر نمى تواند شاعر باشد، و هنگامى که مى گوید: خدا به او تعلیم شعر نداده، مفهومش این است که از شعر بر کنار است، چرا که همه تعلیمات به ذات پاک خدا بر مى گردد.
جالب اینکه در تواریخ و روایات کرارا نقل شده که هر وقت پیامبر اسلام (ص) مى خواست به شعرى تمثل جوید، و آن را شاهد سخن قرار دهد، آن را در هم مى شکست تا بهانه اى به دست دشمن نیفتد، چنان که روزى پیامبر (ص) مى خواست این شعر معروف عرب را بخواند: «ستبدى لک الایام ما کنت جاهلا و یاتیک بالاخبار من لم تزود؛ به زودى ایام حقایقى را براى تو آشکار مى کند که از آن آگاه نبودى و اخبارى را کسانى براى تو مى آورند که زاد و توشه اى براى آنها تهیه ندیده اى.»
پیامبر (ص) به هنگامى که مى خواست شعر فوق را بخواند فرمود «یاتیک من لم تزود بالاخبار» و جمله را پس و پیش فرمود. قرآن در برابر نفى شعر از پیامبر (ص) اضافه مى کند: «إن هو إلا ذکر و قرآن مبین؛ این آیات چیزى جز وسیله بیدارى و قرآن آشکار نیست.» (یس/ 69)

 


منابع :

  1. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 130

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏22 صفحه 444 و جلد ‏18 صفحه 438

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/19987