تحقیق و بررسی در این پدیده از دیرترین زمان ها تاکنون ادامه دارد. شناخت این نیرو یا پدیده به علت نداشتن یک نمود فیزیکی معین مانند سایر نمود های طبیعی که برای ما قابل لمس بوده، دانشمندان علوم انسانی را به اختلاف نظر وادار ساخته است. و این خود یک اصل است که هر حقیقت هر اندازه دارای نمود محدود تر و یکنواخت تر بوده باشد، شناخت آن حقیقت آسان تر و قاطعانه خواهد بود. و بدیهی است که وجدان حقیقی، دارای ابعاد و قوا و فعالیت های متنوع می باشد. به همین علت است که تاکنون تعریفات مختلفی درباره وجدان گفته شده است. ما مجموع تعریفاتی که درباره وجدان شده است را به دو قسمت مهم تقسیم می کنیم:
1- تعریف عمومی
2- تعریف خصوصی
1- تعریفات عمومی
تعریفاتی هستند که جنبه کلی و عمومی داشته و نمود مشخصی را بیان نمی کنند نمونه ای ازاین گروه به قرار ذیل است:
1- وجدان عبارت است از آگاهی به «من» یا آگاهی به «شخصیت». این تعریف تقریبا مدلول مستقیم "کونسیانس" و "کانشنس" در مغرب زمین می باشد. اصطلاح عالی این پدیده در فلسفه و علم النفس اسلام «علم حضوری (خود آگاهی)» نامیده می شود. این تعریف چنین می گوید: که انسان در حال اعتدال روانی می تواند «من» یا «شخصیت» خود را برای خود بر نهد، به این معنا که انسان می تواند خود را درک کند. این بر نهادن و درک در موقع اختلالات روانی مخصوصا در تجهیز شخصیت دگرگون گشته و در نتیجه شخصیت فرد برای خود مبهم جلوه می کند و به جهت تجزیه شخصیت نمی تواند از خودآگاهی صحیح برخوردار بوده باشد و یا این که شخصیت های متعدد را در موقعیت های مختلف برای خود مطرح می کند.
یک مثال ساده برای چنین حالت دگرگونی روانی این است که فرض کنیم یک تابلو که مرکب از خطوط و اشکال و رنگ های گوناگون بوده و در عین حال با نظر به مجموع آن ها یک منظره واحد را تشکیل می دهد. اگر اختلالی در قوه باصره داشته باشیم و خطوط و اشکال و رنگ ها را درهم و برهم ببینیم آن تابلو وحدت مجموعی خود را برای ما از دست خواهد داد. همچنین اگر تماشای همین تابلو گاهی در تاریکی و گاهی در روشنی و گاهی در حالت حرکت و گاهی در حالت سکون برای مطرح بوده باشد. این تعریف بر وجدان -چنان که گفتیم- همان «علم حضوری (خود آگاهی)» است که در علم روانپزشکی و روانکاوی بسیار با اهمیت تلقی می گردد، با این حال غربی ها تحقیق زیاد در درونشناسی و خودآگاهی را به جهت خطری که دارد تشویق نمی کنند.
2- گفته شده است که دریافت «شخصیت» و هر گونه پدیده و فعالیتی که در درون انسانی انجام می گیرد اگر به طور خودآگاه بوده باشد انسان در این حالت از فعالیت وجدانی بهره مند است. شما گاهی فکر می کنید، گاهی در عالم تخیل فرو می روید، اگر چنین حالتی برای مورد توجه هم بوده باشد به این معنی که بدانید که فعلا در حال تفکر هستید یا در تخیل فرو رفته اید؛ شما در این حالت از فعالیت وجدان «آگاهی بدان چه که در مغز شما می گذرد» نیز برخوردار هستید. این تعریف عمومی تر از تعریف فوق است، زیرا در این تعریف به اضافه آگاهی به شخصیت، سایر پدیده ها که مورد آگاهی «علم حضوری» هستند؛ نیز می توان به عنوان موضوع فعالیت وجدانی مطرح بوده باشند. "کانت" در مقدمه کتاب "نقادی عقل خالص" (The Critiqe Of Pur Reason) وجدان را مطابق تعریف دوم بیان می کند و همین را "گراندلاروس" (چاپ 1964، ص 404) یکی از معانی وجدان می شمارد.
3- عمومی ترین تعریفات که درباره وجدان گفته شده این است که هر پدیده ای که در درون ما استقرار پیدا می کند، ما به آن حقیقت وجدان داریم یعنی آن را دریافته ایم، خواه این حقیقت به صورت واحد های مفرد و یا به صورت قضایای مرکب و خواه مورد آگاهی روشن یا تاریک و یا نیمه روشن قرار بگیرد وجدانیات نامیده می شود. این تعریف عمومی ترین تعریف است که درباره وجدان گفته شده است. در حقیقت این تعریف قلمرو فعالیت های درونی را در مقابل قلمرو فعالیت های جهان طبیعت منظور نموده و نام دیگری برای درون انسانی و فعالیت های آن انتخاب نموده است و به نظر می رسد تنها استقرار و جریان یک پدیده در درون انسان مادامی که مورد آگاهی «من» قرار نگیرد امور وجدانی نمی باشند.
2- وجدان خصوصی
چنان که ملاحظه شد تعریفات عمومی که درباره وجدان گفته شده است قضایایی هستند که ما واقعیت آن ها را در درون انسانی مشاهده می کنیم خواه اصطلاح وجدان بر آن ها صحیح بوده و یا نبوده باشد. ولی مسائل مربوط به وجدان بر مبنای تعریفات عمومی مزبور، برای پیشرفت روان شناسی و معرفت شناسی در نظام (سیستم) باز، ضروری می نماید. و الا برای همیشه به عنوان یک معمای لاینحل مانند معما های هفتگانه باقی خواهد ماند. آن چه که از دیدگاه علمی و فلسفی و مذهبی و اخلاقی ضرورت دارد، این است که ما همزمان با طرح تحقیقی مسائل کلی وجدان به معنای فوق، برای آن که مباحث ما جنبه عینی به خود بگیرد و بتوانیم نتایج مباحث را به شکل حقایق قابل مشاهده در دسترس افکار بگذاریم، مجبوریم قیانه های مشخصی را درباره وجدان مورد بررسی قرار بدهیم.
فعالیت ها و پدیده های معین وجدان
فعالیت ها و پدیده های مشخصی که تا حدودی قابل دریافت و مشاهده و بررسی بوده و آن ها را به عنوان وجدان مورد کاوش قرار می دهند بر دو قسم اساسی تقسیم می کنند:
1- وجدان آگاهی به «شخصیت» و وحدت و مختصات آن به طور عموم «علم حضوری» و «خودآگاهی»
2- وجدان اخلاقی که قسمت تکامل حکمت عملی را به عهده می گیرد اگر شخصیت انسانی برای خود یک ایده آل تشخیص داده و در رسیدن به آن ایده آل عامل تحریک درونی داشته باشد، این عامل درونی وجدان نامیده می شود. درباره تعریف این عامل درونی تعریفات بسیار گوناگونی گفته شده است که ما بعضی از آن ها را در این جا متذکر می شویم:
الف- وجدان بایستگی ها را از نبایستگی ها و شایستگی ها را از ناشایستگی ها تفکیک می کند.
ب- وجدان قاضی امین است
ج- وجدان نظاره گر (تماشاگر) امین است و در نظاره خود هیچ نوع بازیگری ندارد.
د- وجدان راهنمای مطمئن است
هـ- وجدان شکنجه می دهد و شکنجه می بیند
و- وجدان زشت و زیبا می شود
ز- وجدان خود را برای خود بر نمی نهد و به راز و نیاز مشغول می گردد.
ح- وجدان قطب نماست
این ها و ده ها نمود دیگر، به عنوان پدیده های مربوط به تکامل اخلاقی در درون انسان که بدون آن فلسفه و هدفی را برای زندگی نمی توان به رسمیت شناخت قابل مشاهده قطعی است.
معلومات ما درباره این نمود ها اگر چه مانند معلومات ما درباره نمود های فیزیکی نمی باشد، ولی واقعیت قابل مشاهده درونی آن ها چیزی نیست که بر کسی مخفی مانده و به اثبات نیازمند بوده باشد. توقع این که ما روزی ساختمان درونی مان را مانند یک ساختمان هندسی خارجی -که مرکب از آجر و آهک و سیمان و آهن است- بررسی نماییم، بزرگ ترین علت عقب ماندگی علوم مربوط به انسان ها بوده است. هیچ گونه جای تعجب نخواهد بود اگر علوم روان شناسی، جامعه شناسی و روانکاوی و تعلیم و تربیت در قیاس با ترقیات شگفت انگیزی که نصیب علوم مربوط به طبیعت و تکنولوژی شده است، در همان حال جنینی مبهم و تاریک مانده باشد. و اگر ما به مسامحه ای که در گذشته درباره علوم انسانی داشته ایم، به روش خود ادامه بدهیم، این حالت جنینی برای ما ابدیت داشته و هرگز موضوعات و مسائل علوم انسانی مانند سایر علوم مربوط به جهان شناسی قدم به عرصه افکار بشری نگذاشته و روشن و قابل بهره برداری قاطعانه نخواهد بود.