سخنان مترلینگ درباره فرضیه الهیون درباره ابدیت و نقد نظر او

آقای موریس مترلینگ دربخشی ازسخنان خود به بیان فرضیه الهیون درباره ابدیت پرداخته و می گوید: «فرضیه الهیون، قبل از ورود در اصل مطلب بهتر است، دو راه حل جالب را که برای بقای انفرادی روح پس از مرگ ارائه می شود بررسی کنیم. این دو راه حل البته جدید نیست، بلکه احیای راه حل قدیمی است به قرار مسموع گاهی در مورد بقای روح، از نظریات الهیون و روحیون جدید صحبت می شود. تصور می کنم تنها دسته هایی که باید درباره نظریاتشان جدا بحث کرد، همین دو دسته باشند. راه حل اول که دو دسته مزبور پیشنهاد می کند به اندازه عمر نسل بشر قدیمی است، اما موجی از عقاید جدید که در بعضی کشورها رسوخ فوق العاده یافته، به آن جان تازه بخشیده و بالنتیجه فلسفه مربوط بر زور رستاخیز و یا مهاجرات ارواح به جهان باقی، زنده کرده است. باید اذعان کرد که فرضیه وجود روز قیامت از میان تمام فرضیه های مذهبی، علمی تر و قابل قبول تر است و عقل به مجرد تکفر درباره آن کمتر به بهت و حیرت دچار می شود. فرضیه وجود روز قیامت دارای خواصی است که به هیچ وجه نمی توان از آن صرف نظر کرد. تمام مذاهب بزرگ قدیمی جهان، یعنی مذاهبی که اصول آنها قسمت اعظم معرفت بشری را تشکیل می دهد، از نظریه مربوط به وجود روز قیامت پشتیبانی می کنند و ما حتی امروز هم نتوانسته ایم اسرار و حقایق اصولی مذاهب مزبور را درک کنیم. در واقع، اعتقاد به مهاجرت ارواح به دنیای باقی، در سراسر آسیا، که منبع اصلی و ابتدایی معلومات ما به شمار می رود وجود داشته و دارد. آنی بزان، روحانی برجسته مکتب الهیون جدید به درستی می گوید: «هیچ مکتب فلسفی وجود ندارد که مانند مکتب وجود روز قیامت، دارای گذشته با شکوه و عالمانه باشد. همچنین هیچ مکتبی را نمی توان پیدا کرد که مانند آن عمده توجه خردمندان و متفکرین جهان را به خود جلب کرد باشد» و به قول ماکس مولر: «هیچ مکتبی هم درجهان وجود ندارد که اکثریت عظیم فلاسفه جهان به اندازه آن درباره اش هماهنگ و متفق الرای باشند» تمام این اظهارات کاملا درست است. اما امروزه برای آنکه موقع قبول عقیده ای شک و تردید در دلمان راه نیابد، باید دلایلی قانع کننده در دست دشته باشیم، و بنابراین برای فرضیه وجود در روز قیامت نیز دلایلی لازم است. من هر قدر در میان آثار و مکتوبات الهیون جدید گشتم یک دلیل قوی و کافی نیافتم. تمام مطالب مربوط به روز قیامت دراین نوشته ها تو خالی و بلا شرط و مبتنی بر ایمان است. بزرگ ترین و اساسی ترین و به اصطلاح تنها دلیل الهیون از نظر منطقی ضعیف و متکی بر احساسات می باشد. آنها می گویند که به موجب اصول مکتب الهی، روح در مراحل مختلف زندگانی خود به خود تصفیه و پاک می شود و بر حسب ریاضت هایی که می کشد، ترقیات کم و بیش سریعی پیدا می کند و همین ترقی برای ارضای حس عدالت طلبی که ذاتی افراد بشر است کافی است. البته الهیون حق دارند، زیرا در نظر ایشان عدالتی که در ماورای قبر حکم فرماست بسیار عالی تر از بهشت و جهنم مسیحیان است و اصلا آن را با دو سرای مکافات مزبور قیاس نمی توان کد، زیرا در جهنم و بهشت مطابق آئین مسیح، اعمال انسانی از خیر و شر به طرز بچه گانه و شدیدی پاداش داده می شود، حال آنکه ارواح تصفیه و تزکیه شده پس از مرگ، خود پاداش خویش را دریافت داشته و پاک شده اند. اما من ناچارم که مجددا تکرار کنم این دلیل احساساتی در سلسله مراتب دلایل منطقی، ارزشی ندارد.

چند مسئله مهم در جملات فوق وجود دارد بایستی آنها را مطرح کنیم.
1- می گوید: «این دو راه حل، البته جدید نیست بلکه احیای یک راه حل قدیمی است» اگر این نظریه را تحلیل کنیم، باید از آقای مترلینگ بپرسیم که آیا مقصود از این که یک راه حل قدیمی است یعنی آیه فلاسفه الهیون معاصر با تقلید از گذشتگان این دلیل را آورده اند، یا اینکه مزبور مانند اصل «کل ازجزء بزرگتر است» همیشه برای افکار عقلا روشن بوده است؟ اگر دلیل مزبور روشن بوده است، در این صورت نباید گفت احیای یک راه حل قدیمی است، بلکه باید گفت راه حلی است که از دوران های باستانی مورد توجه متفکرین الهی قرار گرفته است، زیرا اگر در فلسفه و فلاسفه الهی دقت کنیم، خواهیم دید با این که مدعای واحدی مطرح می کنند ولی در انتخاب دلیل با همدیگر مخالفت می ورزند. البته عبارات بعدی مترلینگ می تواند جمله مزبور را تصحیح کند.

2- می گوید: «باید اذعان کرد که فرضیه وجود روز قیامت از میان تمام فرضیه های مذهبی عملی و قابل قبول تر است و عقل به مجرد تفکر درباره آن کمتر به بهت و حیرت دچار می شود» این جمله را دقیقا در نظر داشته باشیم که صراحتا می گوید: «عقل به مجرد تفکر درباره روز قیامت، کم تر دچار بهت و حیرت می گردد» در صورتی که نتیجه کلی که مترلینگ از این مبحث می گیرد، اینست که اعتقاد به روز قیامت ناشی از احساسات است! با اینکه اگر مسئله مربوط به احساسات بود و اگر جنبه شخصی داشت، بایستی عقل از تفکر درباره این احساس شخصی که مهم ترین موضوع را به عنوان یک موضوع واقعی برای بشر خاطر نشان می سازد، دچار بهت و حیرت گردد. و اگر این احساس، جنبه عمومی دارد، چنان که خود مترلینگ به گفته آنی بزان اعتراف می کند که «هیچ مکتبی را نمی توان پیدا کرد که مانند آن (روز قیامت) عمده توجه خردمندان و متفکران جهان را به خود جلب کرده باشد» و نیز در این باره از ماکس مولر چنین نقل می کند: «هیچ مکتبی هم در جهان وجود ندارد که اکثریت عظیم فلاسفه جهان به اندازه آن درباره هماهنگ و متفق الرای باشند» آیا این جنبه عمومی بودن احساس، دلیل بر واقعیت موضوع نیست؟ چنان که ما می بینیم احساس شهوت برای همخوابگی، واقعیت لذت و تناسل و توالد را کاملا اثبات می کند و یک خیال واهی نیست که بگوییم نمی تواند دلیل اثبات سنت توالد و تناسل بوده باشد و همچنین سایر احساسات که از غرایز طبیعی ما ناشی می گردند کشف از واقعیات که همچنان غریزه ضرورت وجود آن ها را اعلام می دارد.

3- می گوید: «تمام این اظهارات کاملا درست است اما امروزه برای آنکه موقع قبول عقیده ای شک و تردید در دلمان راه نیابد، باید دلایلی قانع کننده در دست داشته باشیم. من هرچه قدر در میان آثار و مکتوبات الهیون جدید گشتم، یک دلیل قوی و کافی نیافتم» در این بیانات آقای مترلینگ، نوعی از تفکر سطحی یابی اطلاعی، از آثار الهیون قدیم و جدید احساس می شود، زیرا:
الف- هیچ گونه پدیده احساس شخصی نمی تواند این اندازه جهانی و قرون و اعصار طولانی در دل های مردم به وجود خود ادامه بدهد، بلکه چنان که گفتیم مسئله وجدان و احساس قیامت مانند آن نوع از احساسات است که به غرایز طبیعی و اساسی ما متکی می باشد.
ب- بدون قبول روز قیامت و ابدیت، هیچ فضیلت و ارزشی قابل اثبات نیست.
ج- چون فرض روز قیامت بدون قبول خدا به عنوان آفریننده مطلق جهان فرض غلط و غیر منطقی است، لذا موضوع روز قیامت دلیل منطقی به قرار ذیل را دارا می باشد. خداوند دانا و حکیم، جهان به این عظمت را بیهوده و عبث نیافریده است. هیچ گونه از اجزای جهان هستی از کوچک ترین ذره تا بزرگ ترین کهکشان ها هدف نهایی خلقت را در ذرات خود نشان نمی دهند، بلکه هر یک از آنها تسلیم قوانین مربوط به خود بوده و تابع جریان منظم و مستند به حکمت می باشند.
خرامیدن لاجوردی سپهر*** همان گرد گردیدن ماه و مهر
مپندار کز بهر بازیگریست*** سرا پرده ای اینچنین سرسریست

نظامی گنجوی می گوید:
درعالم عالم آفریدن*** به زین نتوان رقم کشیدن
کارمن و تو بدین درازی*** کوتاه کنم که نیست بازی
تا مایه طبع ها سرشتند*** مارا ورقی دگر نوشتند
تا در نگریم و راز جوییم *** سر رشته کار باز جوییم

با نظر به این دو مقدمه، نمی توان تصور کرد که جهان هستی هدف مطلقی به دنبال خود ندارد، زیرا هرچه که در این نشئه به عنوان هدف جلوه می کند، نسبی بوده و آن هدف ها پدیده هایی هستند که در طبیعت مشغول جریان می باشند؟ پس هدف هستی بالاتر از خود آن است.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- وجدان- صفحه 287-291

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/210398