نظریه های آغاز خلقت هستی

جهان آغازی دارد. این مشهور ترین نظریه درباره آفرینش است. برای اثبات این نظریه، دلایلی عرضه شده که در کتب علمی و فلسفی به صورت مشرح دیده می شود. نظریه دیگری وجود دارد که می گوید: جهان فاقد آغاز است، هم چنان که فاقد پایان است. نظریه سوم می گوید: ما از آغاز و از انجام جهان بی خبریم.
بزرگترین دلیل کسانی که می گویند: جهان، دارای ابتدا (مبدا و آغاز) است. مساله «حرکت و تحول» است که بر همه موجودات جهان حکفرماست و چون در هر حرکتی، فرض نقطه اول، نقطه دوم و نقطه سوم ضروری است و تا زمانی که ماده از نقطه اول عبور نکند به نقطه دوم نمی رسد و تا از نقطه دوم حرکت نکند. به نقطه سوم نمی رسد، به ناچار تمامی پدیده ها و روابط جهان طبیعت به صورت محدود و متحیر پا به عرصه هستی می گذارد. همه ساحت های جهان طبیعت متناهی است. این نتیجه با نظربه اصل بدیهی: «کل در احکام مربوط به کیفیت، تابع اجزاء خویش است» بسیار روشن است و در صورت استدلال این گونه بیان می شود: هر یک از اجزا جهان به طور محدود، وجود یا تحول می پذیرد؛ و چون کل در خارج عین از اجزاء خودش است و در نمودهای مربوط به کیفیت تابع اجزاء خود می باشد؛ از این رو تمام دستگاه طبیعت متناهی است و هر متناهی بدون شک آغاز و انجامی دارد. این استدلال به تنهایی کافی است متناهی بودن جهان آفرینش را اثبات کند اگر چه برای ماده آغازی تصور نکنیم و زمانی که تناهی جهان هستی به اثبات برسد سابقه «نیستی» آن معلوم خواهد شد.
یکی دیگر از دلایل اثبات آغاز آفرینش وجود محدودیت بعد در هر جزء از اجزاء جهان است. آغاز جهان هستی که مستلزم «نیستی» سابق جهان است، ابهامی در بر دارد که برای بسیاری از افکار معما جلوه می کند و از این که: نیستی این جهان چگونه قابل تصور است؟ باید اعتراف نمود که این تصور درباره نیستی مجموع جهان هستی حقیقتا مشکل است، ولی باید در نظر گرفت که این اشکال مخصوص به نیستی مجموع جهان هستی نمی باشد، بلکه خود مفهوم نیستی (عدم) نیز در ذهن ما نمودی ندارد که با آن، به صورت مشخص آن را بشناسیم، ولی از آن طرف، تمام معلومات ما، بالقوه یا بالفعل، دارای حاشیه هستی و نیستی است، زیرا هر موجودی که جنبه مثبت بودن را دارا باشد، بدون شک نیستی آن هم بالقوه برای ما قابل درک است. ما حقیقت مثبت آب را می دانستم و هم چنین به جهت مشخص بودن آن، عدم آن آب را نیز درک می کنیم، والا آی یک مفهوم مشخص نمی شد. این خاصیت اصلی ذهن ماست که همیشه توجهات خود را به مفاهیمی که دارای امتدا و تعین می باشند، مربوط می سازد. امام مفهوم نیستی را که بهترین تعریف آن «ساحل وجوه» است، نمی توان با قانون مزبور مورد توجه قرار داد، اما با این حال کیست بتواند این واقعیت را منکر شود که هر موجود مخصوصی را که مشاهده می کنیم، «نیستی» آن را نیز می توانیم مورد درک و دریافت قرار دهیم. تصور «نیستی» مطلق جهان، ممکن نیست، چنان که درک «نیستی» موجودات جزئیه برای ما قابل هضم نیست ولی این هضم نکردان با واقعیت تحقیقی که علم ایجاب می کند، دو نوع متفاوت است و چون هر جزئی از اجزاء جهان، محدودیت بعدی دارد، به ناچار تمام جهان آفرینش دارای محدودیت بعدی است. بنابراین، جهان متناهی است و چون جهان متناهی است. پس مسبوق به نیستی است. در نتیجه، جهان آغازی دارد.
در واقع امکان ناپذیر بودن لایتناهی نیز یکی دیگر از دلایل مدعا ست. برای محال بودن لایتناهی دلایل فروانی اقامه شده که تعداد آن در بعضی از کتاب های فلسفی بیش از چهارده مورد می رسد. این که سلسله اعدا غیر متناهی است. یادر ریاضیات مفهومی به عنوان لایتناهی وجود دارد، دلیل امکان لایتناهی محسوب نمی شود، زیرا عالم مفاهیم ذهنی که بسیار گسترده است، قابل مقایسه با واقعیات خارجی نمی باشد. انسان در عالم ذهن میلیون ها عمل تجریدی انجام می دهد هیچ یک ازآن واقعیت خارجی ندارد. ذهن به صورت آشکار می تواند یک موجود شخصی را، به کمیت غیر متناهی افزایش دهد، هم به صورت پیوسته و هم به صورت گسسته.
دلیل عمده کسانی که برای آفرینش آغاز و انجامی تصور نمی کنند، عدم تصور ابتدا و انتها برای دستگاه خلقت است. این اشخاص، عدم تصور را «عدم واقعیت» می نامند. البته این قضیه مورد اعتراف همکان بوده، حتی کسانی که آغاز و انجامی برای دستگاه (نظام) آفرینش قائلند، به ناتوانی خود در تصور طبیعی اول و آخر اعتراف کرده اند، ولی می دانیم که ناتوانی از تصور، بی شک غیر از عدم واقعیت است. به عنوان مثال، وقتی دلیل علمی قطعی، وجود جاذبیت را اثبات کند و ما نتوانیم آن را تصور کنیم، آیا عدم تصور جاذبیت می تواند دلیل نبودن این موضوع باشد؟ در نظام طبیعت، میلیون ها معلول دیده می شود که ما از علل آن ها بی خبریم به این معنا که: علل آن را به صورت محسوس مشاهده نمی کنیم. آیا این امر می تواند دلیل عدم علت باشد؟
کسانی که نانظر شک و تردید به این مساله می نگرند، یا دلایل طرفین آن ها را قانع نمی سازد و یا با نظر روانی خاصی به شناسایی جهان طبیعت توجه می کنند، از این رو، تشکیک های این گونه اشخاص، ابتدایی بوده و چندان قابل توجه نیست. عده ای دیگر نیز از حالت شک و تردید لذت می برند، یا از لذت آمیخته با غرور و چون زحمت نفی و اثبات را نیز از خود دور می کنند، ابراز تردید و تشکیک می کنند. این گونه اظهار نظرها غالبا در ادبا و شعرایی که گاه پا از قلمرو خود فراتر می گذارند، مشاهده می شود. اشخاصی مانند «سوفسطایی» های یونان باستان، عینک شک و تردید بر دیدگان خود زده، در مقابل معلومات و حتی بدیهیات روشن، نوعی مقاومت به خرج داده اند. دلیل دیگری مه می تئان ذکر کرد، گسترش کیهانی در فضا و کهکشان هاست. از دوران هابل (Hublle)، کیهان شناس معروف، این مساله به ثبوت رسیده است که، فضا وکهکشان ها در حال گسترش وافزایش وسعت است، مانند توپی که درآن بدمد. این نظریه، بنا به نقل پی یر روسو (Pierre Rousseau) در تاریخ علوم در دوران معاصر امری مسلم تلقی شده است. این مطلب در قرآن نیز دیده می شود: «و السماء بنیناها باید و انا لموسعون»؛ «آسمان رابنا نهادیم و به درستی که وسعت دهنده آن هستیم»، (ذاریات/ 47).
این گسترش تدریجی که ماده از حالت وحدت و انقباض، به حالت کثرت و انبساط می رود، دلات منطقی دارد. پس می توان گفت: نظم و وضع عمومی دستگاه طبیعت کاملا مسبوق به «نیستی» است. این که جهان طبیعت در ابتد مانند گویی کوچک بوده، در نظریات فلاسفه باستان نیز دیده شده است.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- آفرینش و انسان- صفحه 17-14

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/210433