حیات اجتماعی سالم و معقول در احادیث و روایات

احادیث معتبری که لزوم تکاپوی جدی انسان ها را در به وجود آوردن زندگی اجتماعی سالم که مقدمه ضروری حیات معقول است که خود مقدمه محیای و مماتی لله (زندگی و مرگ الهی) است، گوشزد می کند فوق شمارش است، از آن جمله: آنچه در اصول کافی شیخ کلینی آمده است:
1- قال رسول الله (ص): من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم؛ هرکس که شبی را به روز آورد و اهمیتی به امور مسلمانان ندهد مسلمان نیست.»
2- «من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم؛ هرکس بشنود که مردی مسلمانان را به کمک می طلبد و او اجابت نکند آن مسلمان نیست.» در روایاتی بسیار معروف از حضرت رسول خدا (ص) چنین آمده است که: «احب الناس الی الله انفعهم لعباده؛ محبوبترین مردم در نزد خداوند سودمندترین آنهاست بر بندگانش.» (اصول کافی 2/164 و تحف العقول ابومحمد حسن حرانی معروف به ابن شعبه ص 49) در بعضی از احادیث دیگر چنین آمده است: «انفع الناس للناس؛ سودمندترین مردم بر مردم.» و چه سودی بالاتر از شرکت در تامین حیات اجتماعی انسان ها در دنیایی که با اندک مسامحه ای همه حقوق ناتوان دستخوش خودکامگی های قدرت پرستان می گردد.
3- حدیثی است بسیار معتبر که هر دو فرقه شیعه و سنی نقل کرده اند، و آن این است که حضرت رسول خدا (ص) فرموده است: «لن تقدس امه لا یوخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متعتع؛ هیچ امتی هرگز نائل به قداست نخواهد گشت که در آن امت حق ناتوان از قدرتمند بدون نقص گرفته نشود.»
4- امیرالمومنین (ع) خدا را برای هدفی که از تصدی به زمامداری منظور کرده بود، شاهد می گیرد: «الهم انک تعلم انه لم یکن الدی کان منا فسه فی سلطان، و لا التماس شیء من فصول الحطام، و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهرا الا صلاح فی بلادک فیا من المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک؛ خداوندا تو می دانی اقدامی که از ما برای به دست آوردن زمامداری انجام گرفت، برای رقابت در به دست گرفتن سلطه و خواستن متاع ناپایدار دنیا نبود، بلکه، برای این بود که به اصول و حقائق دین تو وارد شویم و در شهرهای تو اصلاح انجام بدهیم، تا بندگان ستمدیده ات در امنیت قرار بگیرند و حدودی را که برای حیات مادی و معنوی بندگانت مقدر فرموده ای برپا داریم.»
5- باز در خطبه دوم می فرماید:«اما و الذی فلق الحبه و برا النسمه: لولا حضور الحاضرو قیام الحجه بوجود الناصر، و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظله ظالم ولا سغب مظلوم،لا لقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اولها؛ آگاه باشید، سوگند به خدائی که دانه را شکافت و روح انسانی را آفرید، اگر حضور حاضران (بیعت کنندگان با من) نبود و اگر حجت با وجود یار و یاور، تمام نمی گشت، و اگر خداوند سبحان علماء را مسئول قرار نداده بود که پرخوری ظالم و گرسنگی مظلوم را نپذیرند، قطعا طناب زمامداری را بر گردنش می انداختنم و آخرش را با همان کاسه اولش سیراب می کردم.»
6- مطلب بسیار قابل توجهی که می تواند ضرورت شرکت انسان ها را در بعد سیاسی حیات اجتماعی اثبات کند، این است که با نظر به سخنان امیرالموالمومنین (ع) پیش از پذیرش زمامداری که ناگواریها و مصائب و شدائد تصدی به زمامداری خود را پیش گوئی فرموده می بایست این منصب را قبول نکند، با این حال با علتی که در بالا از آن حصرت نقل کردیم، زمامداری را پذیرفت، و به قول بعضی از صاحبنظران به جهت ناسازگاری روحی که با محیط پست و پر از تناقض آن دوران داشت، روزی چند بار کشته می شد و زنده می گشت با این حال تکلیف مدیریت اجتماعی را به عهده گرفت.
7- همه دلائلی را که پیشتاز شهدای راه حق و حقیقت امام حسین (ع) برای خروج از مدینه به عراقکربلا بیان فرموده است، مبتنی بر همین حقیقت است که حیات سیاسی مسلمین که زمینه ای برای حیات معقول (حیات طیبه) است در خطر سقوط قرار گرفته، و یزید خودکامه حقوق پایه ای (حق حیات و حق کرامت و حق آزادی معقول) انسان ها را فدای شهوات و کامکاری ها و خود محوری ها و نژاد پرستی ها و قدرت طلبی های خود کرده بود.
8- هیچ علت قابل توجه برای کشتن ائمه معصومین (ع)، با شمشیر یا با زهر و همچنین زندانی کردن آنان و وارد فشار و مصبیت های بسیار ناگوار برای آن بزرگواران که به هیچ وجه مرتکب خط در «حق الناس» و «حق الله» نبوده و در مقام بسیار والای عصمت بوده اند وجود ندارد، جز اراده جدی آنان برای تامین حیات اجتماعی خود و مردم و مدیریت آن بر مبنای قواعد و اصول سازنده اسلامی.
9- در احادیث معتبر و فراوان آمده است که افراد با ایمان یک جامعه مانند اعضای یک پیکرند، از آن جمله امام صادق (ع) فرموده است: «المومن اخوالمومن کالجسد الواحد ان اشتکی شیئا منه و جد الم ذلک فی سائر جسده و ارواحهما من روح واحد، و ان روح المومن لا شد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها؛ مومن برادر مومن است مانند اعضای یک پیکر اگر پیکر از عضوی ناله داشته باشد، درد آن را در سایر اعضای پیکر در می یابد، و ارواح آنان از یک روح است، و پیوستگی روح شخصی مومن به روح خداوندی شدیدتر از پیوستگی شعاع خورشید به خورشید.» آیا امکان دارد که عضوی از اعضای یک پیکر در ناگواریها و مصائب حیات اجتماعی و سوء مدیریت آن، رنج ببرد و چه بسا نابود شود و با این حال اعضای دیگر آن پیکر با کمال بی خیالی مشغول چریدن در علفزار زندگی دنیوی خود باشد و با مثل این جمله خود را تسلیت بدهد که «دنیا را به قیصرها و ملکوت را بر ما واگذار کنید!!»
پس دخالت و شرکت در تنظیم و مدیریت حیات اجتماعی برای هر کسی که واجد قدرت و آگاهی است، واجب است از این حیث باید گفت اگر تحصیل قدرت و آگاهی برای کسی که فعلا فاقد آنهاست. امکانپذیر باشد نیز واجب است زیرا به اصلاح فقاهی قدرت و آگاهی در تکلیف مطلق در صورت امکان پذیر بودن شرط امتثال است نه شرط تکلیف.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 97-99

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/210483