اهداف اجرای فرمان مبارک امیرالمؤمنین

اهداف

هدف از اجرای فرمان امام علی (ع) به مالک اشتر چهار موضوع است که با توجه به حقیقت آنها اهمیت حیاتی که در آنها وجود دارد آشکار می گردد، این چهار موضوع عبارتست از:
1- جبایه خراجها «دریافت مالیات مصر»
2- جهاد عدوها «جهاد برای دفع دشمن مصر»
3- استصلاح اهلها «اصلاح نمودن اهل مصر»
4- عماره بلادها «آباد ساختن شهرهای مصر»
نخست این نکته را باید در نظر گرفت که موضع یکم بیان ضرورت تنظیم بودجه و رفع نیازهای اقتصادی به وسیله دریافت مالیاتهائی است که بر مبنای عدل مقرر گشته و باید عملی شود. این موضوع صریحا و به طور مستقیم رفع نیازهای اقتصادی را ضروری معرفی می نماید و آن را یکی از اهداف مدیریت اسلامی جامعه معرفی می نماید. دو موضوع سوم و چهارم (رسانیدن اهل مصر درجه صلاحیت و آباد ساختن شهرهای مصر) نمی تواند بدون تنظیم معقول مسائل اقتصادی امکان پذیر باشد، (جهاد برای دفع دشمن) است که بدون آن، امنیت هر جامعه ای از طرف زورگویان در معرض خطر جدی است. اینک هر یک از موضوعات چهارگانه را اگر چه اجمالا توضیح می دهیم.

موضوع یکم_ دریافت مالیات

بدیهی است که وسائل زندگی بشر در این دنیا به طوری تنظیم نشده است که هر فردی بتواند از آغاز چشم گشودن به این دنیا تا لحظه چشم بستن از آن، آنچه را که به نحوی از انحاء مستهلک می سازد، بتواند تولید کند، کسانی هستند که دوران ماقبل کارشان اعم از فکری و عضلانی مثلا پانزده سال است، کسانی کمتر از آن، و مردمی دیگر بیش از آن، چنین است اختلاف انسان ها در کمیت و کیفیت کارهای تولیدی از نظر زمان و محیط جغرافیائی و وضع عمومی اقتصادی و فرهنگ، مخصوصا از نظر زمان و کمیت و کیفیت تندرستی و بیماری و استعداد و نیروی فکری و عضلانی کار و غیر ذلک. تردیدی نیست.
در اینکه با نظر به اختلافات مزبور همواره عده ای در جامعه پیش از آنکه تولید کنند، به صرف مواد معیشت نیازمند می باشند، به اضافه نیازهای عمومی مانند انتظامات، اصلاح طرق، و نگهبانی از حدود و آمادگی برای دفع دشمن و صدها موضوع مربوط به زندگی اجتماعی، این دو پدیده را بایستی از کار و کوشش و آنچه که متعلق به مردم اجتماع است تامین نموده، عمده ترین وسیله این تامین، همانا مالیات است، که دارای انواعی گوناگون در جوامع مختلف می باشد، در اسلام نیز این تامین از مالیات به عنوان یک اصل ضروری طرح شده است.

موضوع دوم- جهاد برای دفع دشمن

یعنی برقرار ساختن امنیت، البته با نظر به منابع اصلی اسلامی که دستور به صلح و صفا میان انسان ها می دهد، و کشتن بی علت یک فرد از انسان را مانند کشتن همه انسان ها می داند: «انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکا نما قتل الناس جمیعا؛ هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين بكشد چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد و هر كس كسى را زنده بدارد چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است.» (مائده/ 32) معلوم می شود که جنگ و کشتار و تعدی بر حقوق دیگران در ذات انسانی نیست، بلکه ناشی از بیماری خودخواهی است که به جهت بی اعتنائی به ضرورت تنظیم اصل «صیانت ذات» است که به وجود می آید و چنان شیوع و رواج پیدا می کند که گوئی طبیعت ذاتی آدمی همان خودخواهی است که باید «جز خود» را از بین ببرد تا به هدف بودن «خود» در زندگی و وسیله بودن دیگران نائل گردد!
از اینجا است که ارشاد و تربیت و تعلیم با انواع گوناگونی که دارد، برای تنظیم صیانت ذات و حدود آن ضرورت پیدا می کند، و بدانجهت که افراط در خودخواهی گاهی به حدی می رسد که هیچ نوع ارشاد و تعلیم و تربیت در تعدیل آن مؤثر نمی افتد، لذا حکم حیات بخش جهاد ضرورت خود را نشان می دهد، همانگونه که حکم قصاص برای حفظ حیات انسان ها ضرورت دارد، «ولکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب؛ و برای شما در اجرای قصاص حیات است، ای خردمندان.» (بقره/ 179)
امیرالمؤمنین (ع) در سخنان مبارکشان درباره جهاد که واقعا بزرگترین حافظ حیات و کرامت و حریت «آزادی معقول» انسان ها است، تاکیدات فراوانی فرموده اند، و آن را به عنوان دری از درهای بهشتی معرفی نموده اند. «ان الجهاد باب من ابواب الجنه» و شهادت را در میان جهاد مبارک ترین و سعادت بخشترین مرگ بیان کرده اند، زیرا شهادت در عرصه جهاد، در حقیقت فداکاری در راه حیات و کرامت و آزادی معقول بندگان خدا است، و چه شرافت و عظمتی بالاتر از این.

موضوع سوم- اصلاح نمودن مردم پرمعنی ترین و با عظمت ترین

اجزا چهارگانه هدف فرمان مبارک همین موضوع است. آنچه که مشاهدات و تجارب عمومی در سراسر تاریخ بشری نشان می دهد، اینست که اگر بشریت به حال خود گذاشته شود، اکثریت قریب به اتفاق آن، در اسارت هوی و هوس و خودخواهی ها به منجلاب شهوات و نفع پرستی و لذت جوئی سقوط می کند و تعدی بر دیگران را اصلی در زندگی خود تلقی می نماید.
«بسم الله الرحمن الرحیم و العصر* ان الانسان لفی خسر* الا الذین امنوا وعملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر؛ سوگند به عصر، قطعی است که انسان در خسارت است مگر کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، همدیگر را وصیت به حق نمائید، و همدیگر را به صبر و بردباری توصه کنید.» (والعصر/ 1- 3)
به اضافه مشاهدات و تجارب طولانی در تاریخ، و به اضافه آیات قرآنی که با کمال صراحت انسانی را که دور از تعلیم و تربیت و ارشاد و ایمان به اصول ارزشی باشد، موجودی ساقط و پست معرفی می نماید. همه فرهنگ های جوامع بشری که از ابعاد اساسی طبیعت بشری اطلاع دارند، به مطلب فوق اذعان دارند، حتی گمان نمی رود که اثر کیمیایی ایمان در اصلاح بشر به امثال «هابس» و «نیچه» و «ماکیاولی» و «شوپنهاور» و دیگر بدبینان نوع انسانی مخفی مانده باشد، نهایت امر اینست که ممکن است آنگونه اشخاص بگویند بشر به جهت قدرت طلبی و لذت پرستی و خودخواهی، ایمان را نمی خواهد و از اخلاق عالیه می گریزد، ولی اگر ایمان را بخواهد و اخلاق را بپذیرد، مبدل به موجودی نیکو و شایسته می گردد، و به هر حال بی اعتنائی به ضرورت اصلاح مغزی و روانی بشر به وسیله ایمان و اخلاق باعث شده است که خودخواهی و فساد و ظلم در این نوع به قدری شایع و رائج باشد که حتی بعضی از فرهنگ های جوامع بگویند:
الظلم من شیم النفوس فان تجد *** ذاعفه فلعله لا یظلم
«ستمگاری از اخلاق ذاتی بشر است و اگر شخصی عفیف پیدا کردی که تعدی نمی کند، به جهت علت (ثانوی) است.»
این فرمان مبارک که تنظیم شده یک شخصیت کمال یافته الهی است، و با نظربه شئون زندگی او، شناسائی هایش درباره انسان به حد کمال رسیده و خودرسیده از همه آلودگی های خود طبیعی (مانند مال و منال و مقام و کامجوئی و شهوت و شهرت و غیر ذلک) پاک و منزه است، اساسی ترین هدف خود را پس از تنظیم امور اقتصادی که عامل ادامه حیات طبیعی است و پس از برطرف کردن عامل مخل زندگی که دشمن است، به وسیله جهاد (و به طور کلی پس از آماده کردن عرصه اجتماع برای اصل زندگی) اصلاح مردم معرفی می کند، و با این هدف به ضرورت تکاپوی امور سیاسی و حقوقی و فرهنگی و اخلاقی را در به وجود آوردن زمینه تکامل تاکید می کند: این همان راه انبیای الهی است که بشر با انحراف از آن، همواره در تاریکی ها غوطه ور شده، جز لذت پرستی و نفع گرائی که دو محصول یک درخت به نام خودخواهی است چیزی را به رسمیت نشناخته است، و این خودخواهی همانگونه که لذت پرستی و نفع گرائی را اساسی ترین عامل زندگی قرار داده است، جنگ و کشتار و تعدی بر دیگران را قانون زندگی معرفی می کند و همه انسان ها را که می توانستند، اعضاء جسد واحد (مانند اعضای یک پیکر) با ارواحی متصل به هم پیوسته به شعاع خورشید الهی (همانگونه که در روایت آمده است) زندگی کنند، گرگ یکدیگر معرفی می نماید و آنگاه این دستور را هم صادر می کند که: «کن ذئبا والا اکلتک الذناب؛ گرگ باش وگرنه گرگها تو را می خورند.»
این فرمان مبارک با هدف قراردادن «اصلاح مردم جامعه» همانگونه که گرگ صفت ها را یا گرگهای بالقوه را مبدل به فرشته می سازد، جهل را ریشه کن می نماید، فقر را از دودمان بشری مرتفع نموده راه را برای زندگی بدون فقر هموار می سازد، اخلاق عالیه را در انسان های جامعه چنان به وجود می آورد که به آن «وحدت آرمانی» که اشتیاق به آن از مختصات هر متفکر انسانی بوده است، نائل می گردند.

موضوع چهارم: آباد سادختن شهرهای مصر

چهارمین جزء هدف فرمان مبارک و اجرای آن است. شاید بعضی از مطالعه کنندگان این فرمان چنین گمان کنند که مقصود امیرالمومنین (ع) از آباد ساختن شهرها، همان مفهوم باشد که امروزه متداول است، وقتی که امروز گفته می شود: شهرهای فلان کشور آباد است، این مفهوم تبادر به ذهن می کند که آن شهرها دارای قصرهای آسمانخراش است و در آن شهرها مجسمه ها و پارک ها و انواعی از تاسیسات مربوط به حرکات سریع و روشنایی و نمایشهای ساختمانهای شدادی، «ارم ذات العماد* التی لم یخلق مثلها فی البلاد؛ ارم دارای ستونهای که مانند آنها در شهرها به وجود نیامده است.» (فجر/ 7- 8)
با این حال می دانیم که امروزه در درون این ساختمانها چه کسانی زندگی می کنند و خود آن ساختمانهای سر به فلک کشیده با آن نقشه ها و تزئینات از کدامین ثروتها و پولهای مستمندان و فقرای جوامع دنیا به وجود آمده است. همه می دانیم که مردمی که در شهرهای بسیار آباد به اصلاح معماران و هنرمندان آرشتکت زندگی می کنند، چگونه با زندگی بی هدف دست به گریبانند، و چگونه با زندگی استوار بر بنیاد فقر و جهل دیگران، تخدیر شده اند. ناهشیاری به وسیله انواعی عوامل مخدر محسوس و عوامل ناملموس و نامشخص به نام هنرهای مبتذل و تلمبه زدن به فواره بسیار نیرومند غریزه جنسی که ارتفاع جهش آبش به ارتفاع آب خود زندگی است!! سطح روانی مردم را چنان فراگرفته است که به جای اینکه خودشان در مسیر زندگی راه بروند، آنان را می برند! و به جای اینکه خود بایستند، متوقفشان می سازند! و بخندند آنان را می خندانند! و بیندیشند، سمت اندیشه و تفکر آنان را تغیین می نمایند!! این شهرهای آباد با ساکنین خراب در توی آنها تمدن امروزی است که هنوز کسانی پیدا می شوند که آن را به عنوان تمدن تصدیق می کنند!! آیا شهرکی که با چند ساختمان در مصالح طبیعی مناسب، انسان هائی را در توی خود می پروراند که به یکدیگر محبت می ورزند، از صدق و صفا برخوردارند، عواطف و احساسات انسانی ناب طعم حیات را به ذائقه آن انسان ها آشنا می سازد، در شادیها و غمها شریک همند، آباد است، یا آن کشور پر از ساختمانها و کاخهای سر به فلک کشیده ای که هر انسانی در میان آنها بیکانه از دیگر انسان ها، و بیگانه از خویشتن زندگی می کنند؟!
گمان نمی رود پاسخ این سؤال ساده برای احدی پوشیده باشد، چنانکه سؤال از اینکه آیا حیات حقیقی بهتر است یا کاریکاتوری از ظواهر حیات؟ بسیار آسان است. حال برگردیم جزء سوم هدف فرمان مبارک را که اصلاح اهل جامعه است، در نظر بگیریم، امیرالمؤمنین (ع) اصلاح مردم جامعه را به عنوان جزء سوم از هدف، یا یکی از هدفهای چهارگانه فرمان پس از تنظیم اقتصاد و امنیت جامعه فرموده اند. می توان گفت آن بزرگوار پس از دستور به ضرورت آماده ساختن مردم جامعه برای زندگی اجتماعی با تنظیم مسائل اقتصادی و امنیت جامعه، ضرورت اصلاح مردم را گوشزد فرموده اند، و پس از اصلاح مردم، آبادی شهرها را مورد دستور قرارداده اند.
یعنی نخست ساکنان شهرها را اصلاح کنید، یا به اصلاح ساکنان شهرها که انسان ها هستند بیش از آبادی معمولی شهرها اهمیت بدهید. البته این به آن معنی نیست که برای مردم، منازل و اماکن عمومی خوب نسازید، بلکه معنایش اینست که ساختمانهای شهرها وسیله خوبی برای حیات طبیعی و معنوی انسان ها باشد، نه اینکه همه اندیشه ها و بودجه ها و دیگر نیروها صرف زرق و برق و تجملات کاخ ها باشد، در حالی که دیگر انسان ها از داشتن کوخی برای حداقل زندگی محروم باشند، قطعی است که در این صورت ساکنان آن کاخهای پرزرق و برق موجوداتی ویرانند که در آن مساکن با لذائذ ناشی از ناهشیاری، مشغول زندگی مصنوعی می باشند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 111- 116

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/210486