اهمیت حق کرامت انسانی در اسلام

برای شناخت و حق کرامت نیز مجبوریم اولا معنای خود کرامت را بفهمیم. کرامت به معنای شرافت و عزت و حیثیت ارزشی است که منشأ احترام یک موجود می باشد. در لغت معانی دیگری برای این لفظ گفته شده است که با تنوع ترکیبات جمله بندی، معانی گوناگونی می تواند قابل استفاده از این لفظ بوده باشد، مانند بزرگی ورزیدن، سخاوت و جوانمردی و نوازش و احسان و بزرگواری و بخشندگی و داددهش و بزرگوار داشتن کسی، احترام، توقیر، این معانی در لغت نامه مرحوم دهخدا درماده (ک، ر) آمده است. آنچه که مناسب است همان معنای شرف و عزت و توقیر و حیثت ارزشی می باشد. بنابراین، معنای کرامت انسانی عبارتست از اینکه انسان موجودی است دارای شرف و عزت و توقیر و حیثیت ارزشی.
1- برای اثبات این شرافت و کرامت در بنی نوع انسانی، بعضی از آیات قرآنی در نظر گرفته می شود که صریح تر از همه آنها این آیه است: «و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛ تحقیقا ما فرزندان آدم را تکریم نمودیم و آنان را در خشکی و دریا به راه انداختیم و از مواد پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنان را به بسیاری از آنچه که خلق کرده ایم برتری دادیم» (اسراء/ 70) اگر بخواهیم برای اثبات شرف و حیثیت ارزشی انسان به جمله «کرمنا» استناد کنیم، باید بگوئیم: خداوند متعال فرزندان آدم را موجوداتی شریف و دارای ارزش آفریده است، که بعضی از آثار آن، به راه افتادن در خشکی و دریا و برخورداری از مواد پاکیزه خوردنی ها و آشامیدنی ها و غیرذلک می باشد و افراد این نوع باید این کرامت و شرافت را درباره یکدیگر درک نمایند و بپذیرند. یعنی کرامت انسانی که خدا به انسان عنایت فرموده است، صفات و استعدادهای عالی او است، زیرا اگر بگوئیم: عامل کرامت و حیثیت ارزشی انسانی همانست که در آیه شریفه آمده است، این اشکال پیش می آید که این تکریم و تشریف مادی که در آیه شریفه آمده موجب آن ارزش ذاتی نمی باشد که موجب ثبوت خلق و برای دیگران به مراعات آن حق تکلیف ایجاد نماید. لذا برای اثبات کرامت ارزشی برای انسان که موجب بروز حق و تکلیف بوده باشد. عقل و آیات دیگری در قرآن مجید را باید مورد توجه قرار بدهیم که امتیازات عالی را برای بنی نوع انسان اثبات می نماید مانند اندیشه، تعقل، استعداد، کمال یابی و وجدان و حس گذشت از لذایذ و فداکاری در راه ارزش های عالی انسانی و غیرذلک که می تواند عامل ارزش بوده باشند. و همین مسئله درباره تفضیل (برتری دادن انسان ها) نیز مطرح است، یعنی نخست باید ما در وجود انسان عاملی را برای ارزش بپذیریم، سپس به تفضیل (برتری) و کرامت و شرف در وجود او اذعان بنمائیم. از طرف دیگر با توجه به اینکه اکثر اولاد آدم با داشتن آن همه نیروها و استعدادها و امتیازات، از مراعات حقوق الهی و انسانی سر باز می زند و منحرف می گردد و ظلوم و جهول و کنود و هلوع و ضعیف خوانده می شود، معلوم می گردد که خداوند سبحان زمینه ارزش و کرامت و شرافت را در انسان به وجود آورده است، یعنی همه نیروها و استعدادهای مثبت که خداوند به انسان ها عنایت فرموده است، مقتضی ارزش و کرامت و حیثیت است که مقتضی به وجود آمدن حق کرامت برای آنان می باشد، نه اینکه در همه موقعیت ها و شرایط، انسان ها دارای شرف ذاتی و کرامت وجودی هستند، لذا اگر انسانی در صدد هوی پرستی و خود کامگی و قدرت بازی وخود هدفی بر آمد، و آن نیروها و استعدادها را به سوی اهداف پلید خود توجیه و مورد بهره برداری قرار داد، قطعی است که چنین انسانی نه فقط حق کرامت و شرافت و احترام ذاتی ندارد، بلکه بدان جهت که مخل حیات و کرامت و آزادی دیگر انسان ها می باشد. مجرم بوده و باید مواخذه و برای دفاع از حقوق حیات و کرامت و آزادی آنان مورد کیفر قرار بگیرد.
2- «محمد بن جعفر العقبی» نقل می کند که امیرالمومنین (ع) خطبه ای ایراد فرمود و در آن خطبه چنین فرمود: «ایها الناس ان آدم لم یلد عبدا و لا امه و ان الناس کلهم احرار و لکن الله خول بعضکم بعضا فمن کان له بلاء فصیر فی الخیر فلا یمن به علی الله؛ ای مردم، حضرت آدم نه بنده ای تولید کرده و نه کنیزی و همه مردم آزادند ولیکن خداوند تدبیر و اداره بعضی از شما را به بعضی دیگر سپرده است...». در این روایت به اضافه اینکه عدم اصالت بردگی در اسلام ثابت شده است، کرامت عموم انسان ها را با اسناد حریت که آزادی و آزادگی است مطرح نموده است. در آیه 8 از سوره ممتحنه چنین آمده است: «لاینها کم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم وتقسطوا الیهم؛ خداوند شما را از نیکوکاری و عدالت درباره کسانی که با شما نجنگیده اند و شما را از وطن هایتان آواره نساخته اند، نهی نمی کند.»
3- جمله ای دستوری که امیرالمومنین (ع) در فرمان مالک اشتر فرموده است همان زمینه و اقتضای اولیه کرامت و شرافت را متذکر می شود. جمله دستوری چنین است: «و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فا نهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک او نظیر لک فی الخلق؛ مالکا، رحمت و مهربانی بر رعیت را به قلب اشعار (وادار به دریافت حقیقی و مستقیم) کن، و مباش برای آنان درنده ای خون آشام که خوردن آنان را غنیمت بشماری، زیرا همه آن مردم بر دو صنفند یا در دین با تو برادرند و یا در خلقت شبیه تو می باشند» و به هر حال مالکا، انسان ها باید مورد مهر و محبت تو قرار بگیرند و چنان که از این جمله مبارکه بر می آید، انسان ها بالاتر از حق حیات، حق کرامت دارند، نهایت امر، این حق یک امر قابل غیر قابل سقوط و زوال نیست، بلکه این حق مشروط به برخورداری صحیح از همه نیزوها و استعدادها و ابعاد مثبت است که در انسان وجود دارد. حتی اگر کسی نتواند از آنها به طور صحیح بهره برداری نماید، اگر از آنها سوء استفاده به ضرر خود و دیگران نکند، بازاز حق کرامت نسبی برخوردار می باشد.
4- مرحوم محدث قمی در سفینه البحار جلد 2 صفحه 54 و 55 روایتی را در کرامت انسانی چنین نقل می کند: «عن الحسین بن خالد قال: قلت للرضا علیه السلام: یابن رسول الله ان الناس یروون ان رسول صلی الله علیه و آله قال: ان الله خلق آدم علی صورته، فقال: قاتلهم الله لقد حذفوا اول الحدیث. ان رسول صلی الله علیه و آله مر بر جلین یتسابان، فسمع احد هما یقول لصاحبه: قبح الله وجهک ووجه من یشبهک، فقال: یا عبدالله: لا تقل هذا لا خیک فان الله عزو جل خلق آدم علی صورته؛ حسین بن خالد می گوید به حضرت امام رضا (ع) عرض کردم: ای پسر پیغمبر (ص)، مردم روایت می کنند که رسول خدا (ص) فرموده است: خدا آدم را به صورت خودش آفریده است، (آیا این روایت صحیح است؟) امام رضا (ع) فرمودند: خدا بکشد آنان را، اول حدیث را حذف کرده اند، (حدیث چنین است) پیامبر اکرم (ص) می گذشت و دو نفر به یکدیگر ناسزا می گفتند، یکی از آنها دو به دیگری گفت: خدا روی تو و روی هر کسی را که شبیه به توست زشت کند، پیامبر اکرم (ص) فرمود: ای بنده خدا، این ناسزا را مگو، زیرا خداوند عزوجل حضرت آدم (ع) را شبیه صورت او آفریده است». ملاحظه می شود که مجرد شباهت روی انسانی به روی آدم ابوالبشر (ع) که در همه انسان ها وجود دارد، موجب ثبوت کرامت برای همه آنان می باشد.
5- از امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه 2 شماره 47 در وصیتی که به دو فرزند عزیزش فرموده است، درباره قاتل خود که «ابن ملجم مرادی» (شقی ترین اشقیای تاریخ) است فرموده است: فرزندان من، اگر ابن ملجم را قصاص کردید، پس از قصاص «و لا تمثلوا بالرجل فانی سمعت رسول (ص) یقول: ایاکم و المـثله و لو بالکلب العقور» «به پرهیز از مثله کردن، زیرا من از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: به پرهیزید از مثله کردن اگر چه سگ موذی باشد». مثله عبارتست از قطع یک یا چند عضو از انسان پیش از مرگ یا پیش مرگ او که موجب اهانت برای وی بوده باشد از این حکم قطعی هم روشن می شود که کرامت انسانی از دیدگاه اسلام حتی پس از مرگ و کشته شدن او (که از روی قصاص انجام شده است) ثابت است و هیچ کس حق اهانت بر کرامت ذاتی انسان را ندارد.
6- عن ابی عبد الله (ع): «ان امیر المومنین (ع) بعث الی رجل بخمسه اوساق من تمر البغیبعه (وفی نسخه اخری البقیعه) و کان الرجل ممن یرجی نوافله ورافده و کان لا یسئل علیا علیه السلام و لا غیره شیئا، فقال رجل لا میر المومنین علیه السلام و الله ما سئلک فلان و لقد کان یجزیه من الخمسه او ساق و سق واحد. فقال له امیر المو منین علیه السلام لا کثر الله فی المو منین ضربک. اعطی انا و تبخل انت؟! و الله اذا انا لم اعط الذی یرجونی الا من بعد المسئله ثم اعطیته من بعد المسئله فلم اعطه الا ثمن ما اخذت منه و ذلک لا نی عرصته ان یبذل لی ماء و جهه الذی یعفره فی التراب لر بی و ر به عند تعبده له» (وسائل الشیعه، ج2، ص 118 چاپ تهران)  از امام صادق (ع) نقل کرده است که امیرالمومنین پنج وسق (هر وسق مساوی 60 صاع تقریبا و هر صاع مساوی 3 کیلوگرم تقریبا) به مردی فرستاد و آن مرد از کسانی بود که جود و بخشش داشت و هرگز نه از امیرالمومنین (ع) و نه از کسی دیگر چیزی نمی خواست، مردی به آن حضرت گفت: سوگند به خدا فلانی از تو سوال نکرده بود (وانگهی) یک وسق از پنج وسق کفایتش می کرد، حضرت فرمود: خدا مثل تو را در جامعه مؤمنین زیاد نکند، من می دهم و تو بخل می ورزی؟ سوگند به خدا اگر من به او ندهم آنچه را که از من امید دارد (شخصا یا از بیت المال) مگر بعد از اینکه از من سوال کند، در این صورت نداده ام به او مگر قیمت چیزی را که از او گرفته ام، زیرا در این صورت من او را در معرض دادن آبرو در آوردم (یعنی او را مجبور کرده ام که آبرویش را در برابر پنج وسق خرما بریزد) آن رویی که در موقع عبادت به خاک می مالد برای پروردگار من و پروردگار خودش) آیا می توان برای اثبات کرامت و شرف انسانی، مطلبی بالاتر از این در نظر گرفت.
در خاتمه یادآور می شویم که چنانکه اگر حیات را یک پدیده طبیعی محض تلقی کنیم، و نتوانیم یک امتیاز فوق طبیعی برای آن اثبات کنیم که موجب ارزشمند بودن آن باشد، نخواهیم توانست حقی برای حیات اثبات کنیم که دیگران مکلف به مراعات آن باشند، همچنان نمی توانیم برای حیات، کرامتی اثبات کنیم که حقی لازم المراعات برای همه داشته باشد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 349-353

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/210527