بررسی آزادی عقیده

عقیده در لغت به معنای رای ایمان و آنچه انسان در دل و ضمیر خود نگاه می دارد آمده است و آزادی عقیده یکی از پنج آزادی است که به عنوان حق آزادی در اسلام مطرح شده است به طور کلی تحقیق درباره این آزادی در سه بعد باید انجام بگیرد:
بعد یکم: اصل معتقد بودن است یعنی آیا انسان ها آزادند در اینکه دارای اعتقادی باشند یا در این دنیا بدون اعتقاد زندگی کنند؟
بعد دوم: آیا انسان ها آزادند در اینکه در همه عمر در حال پذیرش یک عقیده و رها کردن عقیده دیگری به سر ببرند؟
بعد سوم: حقائقی که برای اعتقاد انتخاب می شوند. این حقائق به طور کلی مربوط به پنج موضوع می باشند:
موضوع یکم: حقائقی پیرامون اجزائی از جهان هستی.
موضوع دوم:حقائقی مربوط به کل هستی
موضوع سوم: حقائقی مربوط به اجزائی از انسان «آنچنانکه هست»
موضوع چهارم: حقائقی مربوط به کل موجودیت انسان آنچنانکه هست، (فردی، اجتماعی ) و قرار گرفتن او در امتداد زمان (گذشته، حال و آینده)
موضوع پنجم: حقائقی مربوط به بایستگی ها و شایستگی های انسان.

بعد یکم: اصل معتقد بودن یعنی آیا انسان ها آزادند و در اینکه اعتقادی داشته باشند و یا در این دنیا بدون اعتقاد زندگی کنند؟ این مسئله چنین است که آیا انسان حق دارد که از آزادی درباره اینکه اعتقادی داشته باشد و یا بدون اعتقاد، زندگی خود را سپری کند، برخوردار باشد؟ پاسخ این مسئله چنین است که با نظربه این اصل ضروری «که حداقل تفسیر زندگی این است که انسان معتقد باشد به اینکه زندگی همین است که من آن را مطلوب خود می دانم، یا زندگی همان است که من در مغز خود آن را تفسیر نموده و پذیرفته اند اگرچه به این زندگی که من دارم تطبیق نمی شود»، محال است که انسان در این دنیا بدون اعتقاد زندگی کند، حتی اگر کسی بخواهد در این دنیا بدون اعتقاد زندگی کند، باز باید برای همین زندگی بی اعتقاد پشتیبانی داشته باشد که این پشتیبان خود اعتقادیست. خلاصه، بدان جهت که بشر نمی تواند ضرورت و یاشایستگی مبانی کلی زندگی خود را هر اندازه هم روشن باشند، بدون «چنین باید» و یا «چنین شاید» بپذیرد، مجبور است درباره آن مبانی معتقد باشد، زیرا ماهیت احساس ضرورت و شایستگی با تردید در آن دو یا علم برخلاف آن دو، سازگار نمی باشد.

بعد دوم: آیا انسان ها آزادند، در اینکه در همه عمر در حال پذیرش یک عقیده و رها کردن عقیده ای دیگر به سر ببرند؟ این سوال اگر چه در نظر ابتدائی بسیار ناچیز می نماید، زیرا انسان ها عموما به استثنای افراد غیر معمولی، عقاید خود را بر مبنای اصول ثابته ای استوار می سازند که در مدت های طولانی از عمر متزلزل نمی شود تا نیازی به اتخاذ عقیده ای جدید به وجود بیاید، ولی با توجه به این حقیقت که تبدل و تجدد عقیده به جهت دگرگونی های فکری و تغییرات روانی، امری است طبیعی، اگر دگرگونی ها و تغییرات مزبور مستند به حقائق فکری عالی تر بوده باشد، دلیل رشد روحی انسان می باشد، ولی عقائد اساسی که بشر را در مسیر «حیات معقول» قرار می دهند، اگر چه همواره باید با خرد و منطق سلیم مورد اندیشه و تقویت و معرفت جدید قرار بگیرند؛ قابل زوال نیستند.
خلاصه ای از اعتقادات ضروری که نه تنها پای بندی به آنها خلاف آزادی نیست، بلکه بی اعتنائی به آنها، انسان را در زنجیر غرائز حیوانی و مخصوصا در دام خود محوری از انسانیت ساقط می نماید.
1-دلائل علمی و فلسفی و احساس فطری انسان ها و غیرذلک وجود خدا و ارتباط او را با جهان هستی و انسان اثبات می نماید، مناقشات نفی کننده این وجود بدیهی یا الفاظ بافی حرفه ایست یا ناشی از خود بزرگ بینی یا از بازتاب های تقلیدی و یا از اعتقاد به این است که اگر خدائی وجود داشت، می بایست مطابق خواسته های من جهان را بسازد و آن را به جریان بیندازد!!! و هیچ عقیده ای منطقی تر و پاسخ گوتر به همه مشکلات هستی شناسی و زندگی در این دنیا از اعتقاد به وجود خدا، نیست،که بتواند جانشین آن گردد بدون اعتقاد به خدا، برای هستی هیچ حکمت و منطقی نمی توان فرض کرد، بدون اعتقاد به خدا برای زندگی دراین دنیا و اصول ارزشی انسانی هیچ هدف و فلسفه ای نمی توان پیدا کرد. به همین دلائل بوده است که بشر در طول تاریخ نه تنها نتوانسته است این اصیل ترین احساس را نادیده بگیرد، بلکه با پیشرفت های علمی در گذرگاه قرون و اعصار، براهین روشن تری برای اثبات خدا مطرح نموده است و برخی دیگر که درباره این احساس بی اعتنائی از خود نشان می دادند، نگرانی عمیق تری بروز داده اند، این است اصل توحید.

2و3-بشر به شهادت سرگذشت همه اقوام و ملل،با درک و عقل خود بدون وابستگی به خدا به وسیله وحی که به پیامبران نازل شده است، در مشکلات روز افزون گرفتار شده است. به این معنی که بشر نتوانسته است بدون برخورداری از رسالت پیامبران، و پیشوایانی بعد از آنان که جانشینان آن پیامبرانند سعادت خود را حتی بطور نسبی به دست بیاورد. این یک حقیقت قابل مشاهده است که بشر اگر چه با گذشت قرون و اعصار، قدم هائی در تحصیل وسائل بهتر برداشته است، ولی نه تنها نمی توانسته به سعادت مطلوب خود نائل گردد، بلکه حتی دردی را درمان نکرده، درد یا دردهای دیگری را به جای آن نشانده است. این نکبت که برای تخدیرشدگان ناملموس است، چیزی نیست که بتوان به اصطلاح بافی های خوشایند و تسلیت بخش پوشانید. این عقیده هم با نظر به ریشه پایداری که دارد، قابل دگرگونی نیست. این است دو اصل نبوت و امامت.

4-اگر بخواهید اثبات عقیده به معاد و ابدیت را در یک بیت مطالعه کنید که شما را از تحقیق و اثبات عقیده مزبور به وسیله دلائل فراوان بی نیاز نماید، بیت زیر را که از ناصر خسرو است مطالعه و در مضمون آن دقت فرمائید:
روزگار و چرخ و انجم سربه سر بازیستی *** گرنه این روز دراز دهر را فرداستی

اگر کسی معتقد شود که روزگار و چرخ و کیهان که همه ذرات آنها، تبلوری از نظم درخشان است، بازیچه ای بیش نیست، بدان جهت که چنین شخصی با حواس و عقل خود به مبارزه برخاسته است، ما هیچ سخنی برای گفتن با چنین شخصی نداریم، جز اینکه پیشنهاد کنیم که وی نخست به معالجه بیماری مبارزه با خویشتن بپردازد و سپس در معقولات وارد شود، و اگر کسی اعتقاد کند که این هستی تبلور یافته از نظم درخشان واقعیتی است قانونی و جدی،و محال است که او بوجود ابدیت و معاد معتقد نشود و یا اگر روزی به آن معتقد شود و روزی دیگر با استناد به منطق صحیح آن اعتقاد را از دست بدهد و مخالف آن را جانشین سازد. این است اصل معاد.

5-اعتقاد به اینکه آفریدگار جهان هستی، بی نیاز مطلق و دانای مطلق است، مستلزم قطعی اعتقاد به دادگری خداوندی است که هیچ گونه خلاف علم و حکمت و هوی دخالت در کار او ندارد. این اعتقاد نیز به هیچ وجه قابل دگرگونی نمی باشد. این است اصل عدل الهی. البته در تشخیص طرق اثبات کننده این عقائد و لوازم و نتایج آنها، تحقیق و تجدد و انتقال از معتقدات پایین تر به معتقدات عالی تر، نه تنها اشکالی ندارد بلکه در صورت امکان، یکی از ضرورت های پویائی و نوگرائی درونی و طراوت و درخشندگی تفکرات و رفتارها می باشد. این جمله که «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق»، «راههای به سوی خدا به عدد نفوس یا نفس های مخلوقات است»، ازدلائل روشن برای اثبات تعدد و تنواع و تجدد مستمر اندیشه دریافتن کمالات معنویت. آیه مبارکه 109 از سوره الکهف با کمال وضح، لزوم نو اندیشی و تحقیق مستمر در افعال و عظمت های خداوندی را که در عالم هستی جلوه می نماید، اثبات می نماید: «قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی و لو جنا بمثله»، «ای پیامبر ما، به آنان بگو: اگر دریا مرکبی برای نوشتن کلمات (مشیت ها، افعال) پروردگار من باشد، دریا تمام می شود پیش ازآنکه کلمات پروردگار من تمام شود و اگرچه مثل آن دریا را کمک بیاوریم»، (کهف/ 109) وآیه 27 از سوره لقمان چنین است: «و لو ان ما فی الارض من شجره اقلام و البحر یمده من بعده ابحرما نفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم»، «و اگر همه درختانی که در روی زمین است قلم هائی باشند و دریا که هفت دریا هم پس از آن کمکش کنند (مرکب) کلکات خداوندی تمام نمی شود و قطعا خداوند عزیز و حکیم است»، (لقمان/ 27) وبی دلیل نیست که بعضی از هشیاران ادبای بزرگ می گویند:
ای مقــیان درت را عالمی درهر دمی*** رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی (خواجوی کرمانی)

دیگری بگوید:
هر نظم که بگذرد جلوه رویش ازنظر *** بار دگر نکوترش بینم از آن که دیده ام

سومی می گوید:
بیزارم از آن کهنه خدائی که تو داری *** هر لحظه مرا تازه خدای دگرستی

و یقینا مقصود تحول و تجدد خود خداوند متعال که فوق حرکت و تحول و تجدد است نیست بلکه مقصود تحول و تجدد نگرش ها و شهودهای درونی است که متعلق به کلمات و آیات الهی می گردد. بدیهی است که افزایش علم و معرفت به کلمات و آیات الهی در تصعید و معقول تر ساختن و نزدیکتر کردن عقیده به واقعیات موثر می باشد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 369-365

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/210530