ارتباط انسان عارف با انسانهای دیگر

در ارتباط انسان با هم نوع از دیدگاه عرفان اسلامی، موضوع بستگی دارد به انسانی که طرف ارتباط انسان عارف قرار می گیرد. اگر از بعضی نظریاتی که درباره انسان جنبه افراطی وتفریطی دارند، صرف نظر کنیم، باید بگوییم: کیفیت ارتباط انسان عارف با هم نوع، یکسان نیست، بلکه هر اندازه که رشد و تکامل یک انسان حالت صعودی پیدا کند، ارتباط عارف با چنان انسانی، عالی تر بوده و تکامل یافته تر خواهد بود. این قضیه از موارد قاعده معروف «السنخیه عله الانضمام؛ هم سنخ بودن چند موجود، علت اتحاد و انضمام آن ها به یکدیگر است.» می باشد. حقیقت است که:
کند هم جنس با جنس پرواز *** کبوتر با کبوتر، باز با باز
محال است انسان ها در عرصه مادیات محض و علایق نفسانی که بر محور «خود طبیعی» می چرخد، بر مبنای کمال ارتباط حقیقی پیدا کنند، زیرا عرصه مادیات و علایق نفسانی، منشا تزاحم ها و تضادهای تباه کننده است، بنابراین نمی تواند منشا وحدتی باشد که آدمیان در آن مقام، سرتاسر نور و عقل و کمالند و در مقام عالی ترین جلوه گاه فروغ الهی می باشد. یعنی اگر خود را از شواغل و علایق حیوانی تجرید نموده و پاک کنند، قطعی است که به قله مرتفع رشد والای انسانی صعود خواهند کرد.
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک *** از فروغ تو به خورشید رسد صد پرتو
«حافظ»
به گفته مولوی، انسان باید با تلاش و تکاپوی اختیاری، از جمادی بمیرد و نامی شود، از نما بالاتر رود و به درجه حیوانی برسد، از حیوان هم گام فراتر بنهد و آدم شود. آن گاه قدم از انسان زمینی بودن بالاتر گذارد و خود را به درجه فرشتگان برساند. این سیر با این که مقام والاست، اما منزلگه نهایی نیست، زیرا:
از ملک هم بایدم جستن ز جو *** کل شیء هالک الا وجهه
«کل شیء هالک الا وجهه؛ جز ذات خدا همه چیز نابود شونده است.» (قصص/ 88)
اگر انسان ها به این مقام والای انسانی برسند، تردیدی نیست که گام به جاذبیت اعلا می نهند و خود را در عین تعدد و تنوع و تکثر خصوصیات، واقعا اجزای یک حقیقت می بینند. ارتباط عارف با انسان هایی که در عرصه مادیات و علایق عالم طبیعت حرکت می کنند ولی شخصیت خود را در برابر مادیات به کلی نباخته اند، از چندین حیث اجتناب ناپذیر است:
1- از آن جهت که همه فرزندان آدم، مورد تکریم خداوندی هستند: «و لقد کرمنا بنی آدم؛ قطعا ما فرزندان آدم را تکریم نمودیم.» (اسراء/ 70) شخص عارف، این کرامت ذاتی را در همه می بیند و لزوما آن را مراعات می کند.
2- آن عده از افراد بشر که از متن طبیعت نا آگاه رها نشده، ولی با تقویت شخصیت خود و کسب معرفت و عمل کردن به اصول و قوانین راستین، امتیازی به دست می آورند، نزدیکی بیش تری به جان انسان عارف دارند. زیرا به اندازه شخصیت و معروف و عمل و اصول و قوانین صالحه ای که در پیش گرفته اند، با روح انسان عارف سنخیت پیدا کرده اند.
3- مردمانی هستند که به جهت معرفت و عمل مزبور، شخصیت خود را در مرز طبیعت و ماورای طبیعت قرارداده و توانسته اند در هر یک از دو بعد وجودی خود طبیعی و ماورای طبیعی، از هر دو قلمرو برخوردار شوند. بدیهی است که چنین مردمانی، درجه ای بالاتر رفته و طعم هایی از عرفان چشیده و به انسان عارف نزدیک تر می شوند.
4- انسان های وارسته که با معرفت به اصول و قوانین و تکالیف اسلامی و عمل بر طبق آن ها، حرکات تکاملی پیش گرفته اند، اینان بدیهی است که از همه گروه های بالا، تکامل یافته تر بوده و به عرفان والای اسلامی نزدیک و آماده ترند.
به این ترتیب، ارتباط انسان عارف با هم نوعان در این اقسام چهارگانه، مثبت است واگر کسانی از این اقسام باشند که نتوانند خود را در مسیر معقول تکاملی برای وصول به مقام عرفان قرار بدهند، شخص عارف خود را موظف می داند حداکثر سعی و تلاش خود را برای حرکت دادن آنان به قله های اعلای عرفان، مبذول بدارد. گروهی دیگر از موجودات انسان نما هستند که از چشمه سار حیات حقیقی انسانی بیرون آمده و اندیشه، درک و روانی ضد حق و حقیقت و ضد انسانی به خود گرفته اند. اینان، در طرف ضد بلکه نقیض عرفان قرار دارند و انسان عارف، به هیچ وجه نمی تواند با آنان احساس وابستگی نماید، همان گونه که هستی و نیستی نمی توانند وابسته یکدیگر باشند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- عرفان اسلامی- صفحه 69-71

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/210649