مدیریت عارفانه در جامعه اسلامی

بررسی مدیریت و رهبری تحت تاثیر عرفان مثبت در برابر مدیریت و رهبری تحت تاثیر اهداف معمولی در گذشته و امروز در جوامع رایج بوده است. بدیهی بودن این اصل که مقام رهبری جامعه اسلامی باید از یک عرفان مثبت والا برخودار باشد، جایی برای توضیح و استدلال برای اثبات آن نمی گذارد، زیرا توجه به خود اصل رهبری که وساطت بین خدا و انسان ها را در متن خود دارد، برای اثبات شرط داشتن عرفان والای انسانی کفایت می کند. به عبارت دیگر، بدان جهت که رهبر یک جامعه یکی از بزرگترین وسیله های رسیدن به «حیات معقول» و زندگی هدفدار تکاملی جامعه می باشد، از این رو باید در عالی ترین حد ممکن از «حیات معقول» و زندگی هدفدار تکاملی که بر مبنای عرفان مثبت استوار شده برخوردار باشد.
ضروری ترین تکلیفی که در جامعه اسلامی بر عهده مقام یا مقامات رهبری در خصوص ایجاد انگیزش برای مدیریت مقرر است، این است که برای تامین سعادت مردم جامعه، آنان را از هدف اصلی حیات به طورکلی به انگیزش اصلی و انگیزش های ثانوی و فرعی آن، آگاه ساخته و آنها را چنان تعلیم دهند و قابل پذیرش بسازند که مردم فعالیت های خود را در جامعه در هر موقعیتی آگاهانه و از روی آزادی انتخاب نمایند. هدف اصلی حیات انسان در این زندگانی، قرار گرفتن در جاذبه کمال اعلی، از این مسیر است: تکاپوی آگاهانه در حیات.
هر یک از مراحل زندگی که در این تکاپو سپری شود، با نظر به عظمت انگیزش هدف، بر اشتیاق حرکت به مرحله بعدی می افزاید. اداره کننده این تکاپو، شخصیت انسانی است شخصیتی که ازلیت سرچشمه آن است و وصول به جاذبه کمال الهی در ابدیت، هدف اعلایش، آن جاذبه کمال که نمودی از کمال و جلالش، واقعیت هستی بزرگ را به تموج در آورده، چراغی فرا راه پر نشیب و فراز «ماده» و «معنی» بر می افروزد، ماده ای که با صیقل یافتن از طرف شخصیت انسانی، معنا را نشان می دهد و معنایی که تصرف در ماده را مانند تصرف انسان در اعضای خود جلوه گر می نماید.
با اهمیت ترین مختص زندگی هدفدار که سعادت انسانی را تامین می کند این است که آدمی در هر موقعیتی از زندگی که قرار بگیرد، اگر از وی پرسیده شود: با نظر به همه استعدادها و امکاناتی که دارا هستی و با نظر به گذشته و حال، در چه موقعیتی قرار گرفته ای و از کدامین موقعیت ها عبور نموده ای؟ پاسخ وی این باشد: من با نظر به همه استعدادهای جسمانی و مغزی و روانی که داشته و دارم، با نظر به عقل و وجدان ناب، خود را در بهترین موقعیت می بینم و اگر مرگ در همین موقعیت فرا برسد، با اعتقاد به اینکه ابدیتی وجود دارد که در آن انسان ها بر همه گفتار ها و کردار و حتی بر نیت های خود مورد سوال قرار خواهند گرفت، با کمال رضایت از این مرگ استقبال می کنم.
درحقیقت، قطب نمای شخصیت این انسان سعادتمند، مطلوبیت قرار گرفتن او را در هر نقطه از اقیانوس هستی، نشان داده است. این است آن حیات سعادت آمیز عرفانی که رهبران یک جامعه، تا آنجا که ممکن است، عوامل و شرایط آن را باید در اختیار جامعه قرار بدهند.

دوشرط اساسی مدیریت عارفانه
یک مدیر شایسته باید همه استعدادها و آرمان ها و امکانات گوناگون افراد و گروه های مورد مدیریت خود را درک و دریافت نموده و همه آنها را برای وصول به یک یا چند هدف مشترک هماهنگ کند و به جریان بیندازد همان گونه که یک انسان خردمند و با وجدان می خواهد همه استعدادها و آرمان ها و امکانات خود را برای وصول به هدف منظور خود هماهنگ و توجیه نماید.
شرط یکم: با نظر همه جانبه به منابع اسلامی و با شناخت انسان «آن چنان که باید» به این نتیجه می رسیم که شخص مدیر یا مقام مدیریتی که اداره مجموعه ای از انسان ها را به عهده گرفته در حقیقت مانند یک شخصیت انسانی سالم و رشد یافته ای است که اعضای خود را به بهترین وجه اداره می کند. برقراری این رابطه میان مدیریت و اعضای متشکل مردمی که تحت سیطره و توجیه آن فعالیت می نماید، شایسته ترین و منطقی ترین رابطه ای است که میان اداره کنندگان و اداره شوندگان جامعه های بشری قابل تصور است. با چنین رابطه ای است که اداره شوندگان، با وجدان آزاد، خود را در اختیار مدیریت ها قرار می هند.
در این فرض، پذیرش افراد مجموعه از مدیریت، مانند تسلیم شدن اعضای وجود آدمی به شخصیت او می باشد. هر هدفی که با ایجاد انگیزه، مقام مدیریت را وادار به اتخاد تصمیم در کارهای مربوط به مدیریت نماید. برای خود اعضای مجموعه نیز هدف انگیز می باشد. تنها با این رابطه است که می توان انسان ها را از بیماری جانسوز زندگی ماشینی که تاریخ جوامع امروزی را به تاریخ دندانه های ماشین نا آگاه مبدل ساخته نجات داد.
از دیدگاه اسلام، انگیختن ارزش توسط هر مدیریتی که با غیر رابطه مذکور، اعضای خود را اداره و توجیه می نماید، منحصر به نمودهایی است که در طبیعت بی هدف انسانی و شئون زندگانی او منعکس می شود، همانند مدیریت زنبوران عسل در جامعه کندوها. بالاتر از این، باید بدانیم هر یک از اعضای یک انسان، به تنهایی دارای شخصیتی مستقل نیست، در صورتی که هر یک از اعضای مجموعه تحت مدیریت هویت مستقلی دارند که پرورش آن باید برای حیات عارفانه، از حیاتی ترین وظایف مدیریت تلقی گردد. با مراعات حقیقی این شرط است که اگر خود شخص مدیر یا هیات تشکیل دهنده مدیریت؛ با کمال آگاهی از منطق واقعی اداره جمعی انسان ها، به جای عضو یا اعضایی از مجموعه تحت مدیریت قرار گیرد، با کمال رضایت و سرور آن را می پذیرد و حیات خود را سعادتمندانه تلقی می کند.
شرط دوم: آگاهی و تحصیل اطلاعات روز افزون درباره مدیریت. اهمیت این شرط با پیشرفت پیوستگی های جوامع و اقوام و ملل به یکدیگر، بیشتر و حیاتی تر می شود، زیرا پیوستگی های مستمری که جوامع را به همدیگر وصل می کند، هر یک از مجموعه های مسائل و اصول مدیریت را در نظام (سیستم) باز قرار می دهد. از طرف دیگر، اگر هم فرض کنیم که زندگی جوامع بشری به شکلی نظم ماشینی به خود بگیرد که مدیریت را در نظام بسته قرار دهد، با این حال، از لحاظ عامل محیط طبیعی و حوادث محاسبه نشده که جوامع را دائما در بر می گیرد و محاسبات آنان را در نظام های بسته بر هم می زند، مدیریت همواره لازم است خود را در موقعیت نظام باز ببیند، نه نظام بسته.
تاثیر و تاثر مزبور، در همان میادین فعالیت مدیریت منعکس می شود. میادین یا حوزه فعالیت های مدیریت را معمولا در پنج میدان یا حوزه منحصر می نمایند:
1- برنامه ریزی
2- ساماندهی
3- کنترل و نظارت
4- ایجاد یا تقویت انگیزه و صعود از انگیز های پست به انگیزه های عالی
5- ارزشیابی عملکرد درباره امور چهارگانه مذکور، برای افراد تحت مدیریت. میدان یا شرط چهارم است که ترقی انسان ها را در زندگانی، از موقعیت «گوریل باهوش» به انسان دارای هویت عرفانی ممکن می سازد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- عرفان اسلامی- صفحه 127-130

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/210656