غیبت، در فلسفه تربیتی و سیاسی، همان فلسفه امامت است، زیرا با مطرح شدن امر «نیابت» تسلسل ضروری «امامت» و رهبری، ادامه می یابد. رشته هدایت دینی از هم نمی گسلد. اگر درباره دوران غیبت، و چگونگی تکلیف در آن دوران و امر مهم رهبری و مدیریت، هیچ سخنی و دستوری از امام معصوم نرسیده بود، کار مشکل بود، هم در جهت تربیت و هم در جهت سیاست.
لیکن، در این باره، مردمان را بلاتکلیف رها نکرده اند، بلکه امامان معصوم و پیشوایان دلسوز، مردم را به «نایب امام» در هر عصر، رجوع داده اند، و تکالیف نشر دین (تربیت) و بقای دین (سیاست) را به او سپرده اند، و همه را به اطاعت او فراخوانده اند.
مردمان اگر چه از درک «حضور مربی اکبر» محرومند، لیکن امکانات هدایت در اختیار هست، از جمله عالم ربانی. یکی از آثار عمده وجود حجت (ع) اگرچه خود در پرده غیبت به سر برد. جریان نیابت است. زیرا مردم با رجوع به «عالم ربانی»، در خط دین خدا قرار می گیرند، و به دیانت و هدایت می رسند.
معلوم است که رجوع مردم به «عالم ربانی» در طول تاریخ، یعنی: نقش سازنده و بزرگ عالمان سترک شیعه، در سراسر اعصار غیبت خود اثری است از آثار وجود حجت بالغه الاهی، و شعاعی است از اشعه آن خورشید ازلی.
باید توجه کنیم که امری که در شناخت این اصل دینی (نیابت در عصر غیبت)، اهمیت بسیار دارد، توجه به ابعاد تکلیفی این مقام است، باید بدانیم که کسی که در هر عصر غیبت کبری در رآس جامعه تشیع قرار می گیرد، نایب امام است. و نایب امام، باید به همان گونه که ائمه طاهرین (ع) عمل می کرده اند عمل کند.
ائمه، در ارتباط با جامعه شیعه، رفتار تشکیلاتی داشته اند. اینگونه نبوده است که مردم به امام مراجعه کنند و مسائلی بپرسند و بازگردند. امام، در هر زمان؛ خود به شکل هرمی، در رآس حوزه تشیع قرار داشته است (اگرچه در پاره ای از زمانها به صورت سازماندهی مخفی و مخفیکاری) و همه گونه متوجه حفظ موجودیت تشیع، و نشر و گسترش آن بوده است. و خود مسئله سفارت، در عصر غیبت صغری نیز، کاری است در این مقوله. اصلا باید دید فاصله غیبت صغری برای چیست؟
ممکن بود از نخست غیبت کبری پیش بیاید، لیکن اینچنین نشد، تا مردم به مرور به رهبری نیابی انس گیرند، و حوزه های تشیع و هسته های مرکزی شیعه به نحوی اداره شوند و بر سر پا ایستند؛ تا شروع غیبت کبری. غیبت صغری، وسیله ای بوده است برای آماده سازی ذهنی و عینی جامعه تشیع، برای ورود به حوزه زمانی ممتد غیبت کبری. و این خود، یک عمل تشکیلاتی بسیار قوی و عمیق است. رفتار ائمه با شیعه، تنها رفتار یک معلم نبوده است، بلکه رفتار یک مدبر و یک سازنده و یک رهبر حامع نیز بوده است، حتی رهبری در امور نظامی و مبارزات مسلحانه، اگرچه به صورت مخفی و مخفیکاری. اینها باید در نظر باشد.
عالم دینی که نایب امام می شود، نایب امام است در همه این ابعاد ولایت ظاهری، یعنی ابعاد تربیتی و سیاسی، فردی و اجتماعی. این نیابت، فقط مسئله گفتن نیست.