عبدالله بن المعتز بالله عباسی (247-296) در آغاز کتابی که در بدیع به نام «کتاب البدیع» تدوین کرده گفته است: پیش از من کسی فنون بدیع را گرد نکرد و مرا مولفی در این کار پیشی نداشت. این کتاب را به سال 274 تالیف کردم. پس هرکس دوست دارد به ما اقتدا کند و به همین مقدار اکتفا کند، بکند، و هرکس می خواهد از نوع این محاسن یا جز آنها چیزی بر آن مقدار بیفزاید، و نظری دیگری دارد، اختیار با او است.
این سخن ابن معتز را اکثر آیندگان بعد از وی تصدیق کرده اند، در صورتی که احتمال قوی می رود که ابن معتز از کار قدامه اطلاع نداشته که این سان به قطع گفته است: کسی قبل از من فنون بدیع را گرد نیاورد.
به هرحال، روی تصدیقی که اکثریت نسبت به این قول کرده اند از تحقیق باز نشسته و آن را اصلی مسلم شناخته اند، و حتی مثل سید علیخان کبیر می گوید: «و اول من اخترعه و سماه بهذه التسمیه عبدالله بن المعتز العباسی؛ و اولین اختراع به نام این معتز عبدالله بن عباسی برچسب خورده است...» درصورتی که با معاصرت قدامه و ابن معتز، چطور می توان ابن معتز را واضع این دانش دانست؟
مولف «تاسیس الشیعه» می گوید: ابن معتز درآغاز کتاب خود که آن را «البدیع» نامید ادعا کرده است که او اولین کسی است که این علم را اختراع کرده و بدین نام (بدیع) نامیده است. در اول کتابش می گوید: پیش از من کسی فنون بدیع را گرد نیاورد..با اینکه معاصر او، قدامه بن جعفر نویسنده شیعی، در این باره کتاب نقد شعر معروف به «نقد قدامه» را تصنیف کرده است.
صفی الدین حلی بدیعیه سرای معروف که خود از متخصصان است در آغاز شرح بدیعیه خویش (النتائج الالهیه) می گوید: تمام آنچه را ابن معتز جمع کرده 17 نوع بود. قدامه بن جعفر کاتب معاصر او بود. و او 20 نوع جمع آورد که در 7 نوع با ابن معتز توارد کرد و 13 نوع از آن خود قدامه ماند. پس هر دو را روی هم 30 نوع فراهم گشت. بعد مردم در تالیف علم بدیع بدان ها اقتدا کردند.
این سخن صفی الدین از جمله در «انوار الربیع» و «خزانه الادب» و «تاسیس الشیعه» نقل شده است. مولف تاسیس پس از نقل آن می گوید: دراین جمله صفی الدین «توارد معه علی سبعه» ژرف بنگرید. پس در مقام تحقیق و پژوهش برای ابن معتز نیست جز نامگذاری این علم به «بدیع».
باز مولف تاسیس می گوید: این است معنای گفته ما در سرآغاز این فصل که گفتیم:«و علم البدیع علی احتمال» به علت احتمال مقدم بودن قدامه بر ابن معتز، زیرا قدامه از ابن معتز مسن تر بوده است. پس جلال الدین سیوطی در اینجا به دقت ننگریسته که درکتاب «الاوایل» گفته است: «اول کسی که در بدیع تصنیف کرد و آن را بدین نام نامید، عبدالله بن معتز بود، و ممکن نیست سیوطی موقعیت قدامه را درتصنیف نداند.»
باز تاسیس الشیعه درشرح حال قاضی ابوالمعالی نحوی انباری (م. 486) که از نبیره های قدامه است می گوید: جد وی قدامه بن جعفر است صاحب کتاب نقد شعر معروف به «نقد قدامه» آن را در علم بدیع تصنیف کرده است. شاید این کتاب مقدم باشد در تصنیف بر کتاب «البدیع» ابن معتز چون هر دو در یک عصر بوده اند، چنانکه صفی الدین درشرح بدیعیه خود تصریح کرده است و تصریحی ندارد بر تقدم ابن معتز مگر ادعای خود ابن معتز.
از آنچه تاکنون گفته شد این نتیجه گرفته می شود که نمی توان ابن معتز را به طور قطع واضع بدیع دانست، بلکه اگر قدامه را واضع ندانیم باید این علم را «ذو واضعین» بشناسیم و آن دو تن را به عنوان نهنده اصول بدیع بپذیریم. با اینکه نشانه هایی در میان است که ارجح بودن قدامه را تقریب می کند. از جمله اینکه وقتی مقدار فنون توارد شده را یکسو نهیم، قدامه 13 نوع در آورده است و ابن معتز 10 نوع تنها امتیازی که در آنجا برای ابن معتز می ماند احتمالا موضوع نامگذاری است. در کشف الظنون اینسان آمده است: «نقدالشعر فی البدیع، لقدامه بن جعفر الکاتب. ضمن کتابه عشرین بابا و هی التشبیه و المبالغه والطباق و الجناس و نحو ذلک، مما توافق علیه هو و ابن المعتز، و بقیه العشرین مما انفردبه قدامه فی رسالته. و قد شرحه عبداللطیف ابن یوسف و سماه تکمله الصناعش فی شرح نقد قدامه» و در این تعبیر کشف الظنون نیز نوعی تکیه کردن بر کار قدامه به چشم می خورد.