رابطه هنر پیشرو و حیات معقول

منظور از هنر پیشرو، آن نیست که یک هنرمند همه معلومات و تجارب و نبوغ سازنده خود را از زمان و محیط بریده و واحدهایی را مطرح کند که هیچ منشأ اجتماعی و عینی نداشته و به یک آینده بریده از حال حاضر و واقعیات جاری بجهد. چنین هنری با آن که امکان ناپذیر است، هیچ سودی برای مردم نخواهد داشت. بلکه منظور از هنر پیشرو، تصفیه واقعیات جاری و استخراج حقایق ناب ازمیان آن ها و قرار دادن آن ها در مجرای «حیات معقول» با شکل جالب و گیرنده می باشد. نبوغ سازنده در این گونه هنر «آن چه هست» را به طور مطلق امضا نمی کند و آن را مطلق طرد نمی نماید، بلکه «آن چه هست» را به سود «آن چه باید بشود» تعدیل می کند. ما این هنر را جلوگاه تعهد، و به وجود آورنده آن را هنرمند متعهد می نامیم. این هنرمندان متعهد می توانند در تصفیه اوهام و پندارها و بیرون ریختن زباله هایی که در ذهن مردم به عنوان حقایق موج می زنند و رسوب می نمایند، رسالت بزرگی را ایفا کنند. اینان روشنگر مغزهای افراد جامعه و سازندگان آرمان حیات بخش آنان می باشند، با نظر به جریان این قانون که «عوامل فراوانی موجب طبیعت گرایی مردم است» و این طبیعت گرایی بوده است همواره مردم را در سود جویی و خودخواهی و بی اعتنایی به ارزش های تکاملی فرو برده است. لذا، هنر و نتیجه ای جز امضا و تحکیم همین جریان پست و ضد تکاملی در برنداشته است، در صورتی که پرچمداران هنر پیشترو با در نظر گرفتن طبیعت دو بعدی انسان دست به کار می شوند که یک بعد آن همان سودجویی و خودخواهی است که بی اعتنایی به ارزش های تکاملی را به وجود می آورد و بعد دیگر آن «حیات معقول» انسان ها را هدف قرار می دهد. یک اثر هنری پیرو هر اندازه هم که نبوغ آمیز باشد، نتیجه ای جز منعکس ساختن آن چه که در جهان عینی موجود است با تمام نیک و بد، زشتی و زیبایی، صحیح و غلط، با نظم و بی نظم، توهمات و واقعیات در شکل جالب توجه چیزی ندارد. چنین هنرهایی کاری که می توانند انجام بدهند، مقداری منتفی ساختن ملالت یکنواخت بودن زندگی است، با مقداری ناهشیاری درباره متن از واقعیات که خشونت مقاومت در برابر نفوذ احساسات نشان می دهند. در صورتی که هدف هنر پیشرواز تماشا و درک واقعیات، هماهنگ ساختن منطق واقعیات با دریافت های کیفی و احساسات سازنده درباره آن هاست که یکی از دو عنصر اساسی روان آدمی است.
نکته بسیار اساسی در مقایسه هنر پیرو و هنر پیشرو، این است که به وجود آورندگان آثار هنری پیرو چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، وظیفه خود را در آن می بینند که هر چه بیش تر مردم را وادار کنند که از اثر هنری آنان لذت ببرند، و کاری با آن ندارند که بر آگاهی ها و شایستگی ها و بایستگی های حیات مردم بیفزایند. در حالی که هنر پیشرو با یک اثر هنری می تواند کلاس درس برای مردم جامعه عرصه کند که در این کلاس، معلم و مربی و کتاب و محتوا یک حقیقت است که عبارت است از همان اثر هنری. هدف گیری لذت در اثر هنری که تجسیمی از فعالیت ها و پدیده های لذت بخش مردم است، بزرگ ترین عامل مزاحم درک مسئوولیت ها و تعهدها و تزکیه و پرورش روانی است که احتیاج به تحمل ناگواری و گذشت و چشیدن تلخی ها دارد. از مجموع این ملاحظات به این نتیجه می رسیم که اسلام یک مکتب «انسانی» است و «حیات معقول» را هدف و ایده ال اعلای زندگی می داند، و آن چه را که مطرح می کند: «هنر برای انسان در حیات معقول» است.
این نظریه در هنر، نخست جهان هستی را که هنرمند در آن زندگی می کند، مانند یک اثر هنری پر محتوا و هدفدار تلقی می نماید که چهره ریاضی و شکل زیبا و عامل تحریک به سوی گردیدن تکامل و جریانات بسیار منظم که قوانین علمی را که وجود می آورند، در آن انسجام یافته، و به عنوان یک واقعیت غیر قابل تقلید واشباع کننده همه ابعاد آدمی در جریان مستمر قرار گرفته است. اما چهره ریاضی جهان:
«ان کل من فی السماوات و الارض الا اتی الرحمن عبدا لقد احصاهم وعدهم عدا»؛ «هیچ چیزی درآسمان وزمین نیست، مگر این که در جریان عبودیت وتسلیم برپیشگاه خداوند رحمان است و همه آن ها را با آمار وشمارش دقیق حساب نموده است»(مریم /94-93).
«لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصی کل شیی عددا»؛ «وخداوند احاطه کرده است به هرچیزی که نزد چیزی آن ها ست و خداوند همه چیز را محاسبه نموده است.» (جن/ 28).
آیات مربوط به حسابگری ریاضی خداوندی درباره جهان هستی چنین است:
«و ان من شیی الا عندنا خزائنه و ما ننز له الا بقدر معلوم»؛ «و هیچ چیزی نیست مگر این که منابع آن درنزد ماست و ما نمی فرستیم آن را مگر به اندازه معلوم» (حجر /21)، (نبا /29).
از آن هنگام که حواس و ذهن انسان ها با این جهان هستی که ما جزئی از آن هستیم، ارتباط برقرار کرده است، نظم کمی و تأثر و تأثیر همه اجزا و روابط آن را با یکدیگر دریافته است. همان طور که یک فیزیک دان برجسته می گوید:«وقتی که مایک چمدان را از زمین برمی داریم، این عمل ساده موجب مداخلة توده ستاره های بی نهایت زیاد که در مسافات بسیار بعید از یکدیگر واقع شده اند می گردد»، اگر هنرمندان به اضافه بعد زیبای عالم طبیعت، بعد هندسی و ریاضی آن رادرنظر می گرفتند و موضع گیری انسان را در طبیعت درک می کردند، زیبایی ماه را پس از ورود انسان به ماه، از زیبایی حذف نمی کردند. این خطایی است ناشی از تک بعدی فکر هنر مند درعالم طبیعت. اما بعد زیبایی جهان هستی، در آیاتی از قرآن مجید و دیگر منابع اسلامی آمده است از آن جمله:
«انا زینا السماء الدنیا بزینه الکواکب»؛ «آسمان دنیا را با زینت ستارگان آراستیم» (صافات/ 6).
«حتی اذا اخذت الارض زخرفها و ازینت»؛ «تا هنگامی که زمین زیبایی خود را گرفته و آراسته شده» (یونس/ 24).
 «افلم ینظرو الی السماء فوقهم کیف بنیناها و زیناها»؛ «آیا به آسمان در بالای سرشان ننگریسته اند که آن ر ا چگونه ساختیم و با زیبایی آراستیم» (ق/ 6).
 
ملاحظه می شود که آیات قرآن، زیبایی را، هم در زمین و هم در آسمان ها مطرح نموده و دستور به نظاره در آن ها را صادر کرده است. بنابراین، پدیده زیبایی در جهان هستی از اهمیت کامل برخوردار است. مسلم است که اگر خداوند برای انسان غریزه زیبا جویی و زیبایابی را نداده بود، دستور به زیبایی نمی داد. به راستی، اگر جهان هستی از نمود زیبایی خالی بود، نیمی از دریافت های مفید انسان ها معدوم می شد. اما عامل تحریک به سوی گردیدن های تکامی، چهره قابل خواندن جهان هستی است که مانند کتابی گشوده در برابر چشمان انسان ها قرار گرفته است. این که اکثریت اسف انگیز انسان ها این کتاب را نمی خوانند، از کتاب بودن صفحات هستی نمی کاهد. به قول مولوی:

گرچه مقصود از کتاب آن فن بود *** گر تواش بالش کنی هم می شود

محتوای این کتاب بزرگ، چگونگی برقرار ساختن ارتباطات منطقی و زیبایابی و تصرف در محتویات آن را برای به دست آوردن «حیات معقول» به خوبی تعلیم می دهد. مثبت بودن روشنایی ها و منفی بودن تاریکی ها و پیروی همه اجزا و روابط هستی از قانون، بازکردن میدان برای تفکر و تعقل و تشخیص پدیده های وابسته از پدیده های مستقل، همه و همه این واقعیات به اضافه احساس ریشه دار وجدی در درون آدمی برای برخوردارشدن از آن ها، بهترین عامل تحریک به سوی گردیدن های تکاملی است که در این جهان هستی وجود دارد. با این مختصات جدی که در عالم هستی قابل درک همگان است و با توجه به جریان قوانین شوخی ناپذیر که در این عالم حکمفرماست، شوخی هنرمندان در این کره خاکی که در برابر کیهان بس بزرگ مانند یک دانه شن در بیابان بیکران است، چه معنا دارد؟! از مسائلی که مطرح کردیم، معلوم می شود که: برای بنی آدمی راهی جز کوشش در راه تحصیل«حیات معقول» وجود ندارد، و هنر که یک کوشش بسیار عالی و با اهمیت در قاموس بشری است، اگر گام در راهی جز تحصیل «حیات معقول» بردارد، یک کاریکاتور نارسا از مجموعه بسیار ناچیز در میان مجموعه های بی نهایت جهان هستی خواهد بود که با شدیدترین وجه به یکدیگر مربوطند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام- صفحه 41-37

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/210905