زیبایی محسوس فی نفسه

دقیق ترین تعریفی که درباره «زیبایی محسوس فی نفسه» از متفکران زیبا شناسی معروف در دسترس قرار گرفته است، این است که: «تاثیر متقابل دو قانون طبیعی بر یکدیگر، آسان تر است از عمل یک قانون که تنها زیبایی را به وجود می آورد و به همان نسبت، تاثیر متقابل سه قانون آفرینش زیبایی را به وجود می آورد و به همان نسبت، تاثیر متقابل سه قانون آفرینش، زیبایی را باز هم به نحو کامل تری انجام می دهد و هم چنین رو به بالا، تا جایی که برای کثرت قوانین دست در کار، انگاره زیبایی به اندازه ای پیچیده می شود که آدمی از درک آن عاجز می شود، و آن قوانین آفریننده زیبایی باید با یکدیگر تعادل نسبتا یکسانی داشته باشند. در واقع، هنگامی که قانون نیروی فایق را در درست داشته باشد و قوانین دیگری را بی اثر بگذارد، حاصل آفرینش چیزی ناهجار و ناراحت کننده خواهد بود. با این مقدمات می توان گفت که زیبایی عبارت است از کردار ریاضی مکنون در پدیده ها که از راه شهود ادارک شده باشد و سپس باید افزود که این زیبایی، در عالم عینی بر اثر تعدد قوانین دست در کار و اختلاط ریاضی حاصل از آن، تغییر صورت می یابد و در عالم ذهنی به تبعیت از شهود شخصی ناظر...» مثالی که برای توضیح این معنی آورده شده است، بدین قرار است»: می توان گل سرخ زیباست، زیرا شامل خصوصیات زیر است:

1-تقارن کامل یک دایره که 2- تقارن ناقص یک پنج گوش که تا اندازه ای آن را نقض می کند و 3- تقارون دو پهلوی هر یک از یک پنج گلبرگ آن را تأیید می نماید که باعث می شود 4- ظرافت انحنای کناره هر گلبرگ مطبوع طبع قرار بگیرد، به اضافه 5- مقطع به شکل جام در حالی که آن مجموعه را 6- رنگ گل سرخی وحدت بخشیده است که آن نیز به نوبت خود با 7-تیره شدن رنگ به سوی مرکز گل اندکی تنوع یافته است، هم چنان که 8- تضاد میان سطح نرم گلبرگ ها و تخمه خشن پرچم های گل در مرکز تنوع در تار و پود آن به وجود آورده است. به عبارت دیگر، هشت عامل دیدنی مختلف در برابر چشم قرار دارد، بدون آن که هیچ کدامشان بر دیگری چیره باشد. در واقع، آنان چنان با هم تعادل کامل دارند که عامل شگفتی یا ناهنجاری را در میانشان راهی نیست. از این جهت است که راسکین کلمه قشنگ را به کار می برد نه زیبا را.»

در این جملات، یک حقیقت بسیار قابل توجهی وجود دارد که شایسته تأمل و دقت است، ولی نمی توان تفسیر و تعریف زیبایی را از این حقیقت به دست آورد. آن حقیقت این است که در هر مجموعه ای از واقعیات عینی که هر یک از آن واقعیات نوعی خاص از موقعیت قانونی خود را به وجود بیاورد و نمودار بسازد، بدون این که موقعیت قانونی واقعیات دیگر را که آن مجموعه شرکت دارند، مختل نموده و در نتیجه همه آن واقعیت ها در مجموعه مفروض تعادلی برقرار بسازند و این نمود را به وجود بیاورند که هیچ یک مزاحم دیگری نمی باشد، و هیچ یک از آن ها موقعیت قانونی دیگری را مختل و یا ناقص نمی کند. در مثال گل سرخ زیبا که هشت نوع نمود عینی با تعادلی نسبتا یکسان موجودیت خود را داشته و موقعیت قانونی خود را حفظ کرده اند، وضع خاص این مجموعه به نظر ما یک نمودی است که بیان کننده یک آرمان معقول است که عبارت از تعادل و برقرار بودن موقعیت قانونی هر موجودی در محل خود و عدم تحمل شکست اجباری از موجود دیگری که با موقعیت قانونی خود در آن مجموعه شرکت کرده است. می توان برای اثبات این که چنین مجموعه هایی می توانند بیان کننده آرمان معقول «عدم شکست یک موجود در موقعیت قانونی خود، اگر چه بسیار ضعیف و ناچیز است.» نه زیبایی فی نفسه بوده باشند، چنین تصور کرد که یک مجموعه معینی که با تعادل موقعیت های قانونی هر یک از اجزایش با اجزاء دیگر نمود جالب توجهی را به وجود آورده اند، نمایشی از عدم تزاحم و هماهنگی موجودیت های مختلف در مجموعه واحد را در بر دارد. مثلا برگ های سبز جوان پیرامون گل سرخ، کمی بلندتر شوند و گل را در میان خود بگیرند، بدون این که گل به کلی در میان برگ های سبز مخفی شود. با این تغییر، منظره مفروض نمود دیگری را به خود می گیرد، بدون این که موجب ناهنجاری زشت برای آن منظره باشد. چنان که اشاره کردیم، این نمود در غیر موارد زیبایی که به حکم شهود (قطب درون ذاتی) «زیبا فی نفسه» تلقی می شوند، بیان کننده آرمان معقولی از حیات انسان هاست که قوی و ضعیف و متوسط بدون مزاحمت با یکدیگر، موقعیت وجودی خود را حفظ می کنند.
مطالب دیگری هم درباره تعریف زیبایی فی نفسه در موجودیت خود گفته اند، ولی هیچ یک از آن ها نمی تواند به عنوان تعریف جامع و مانع مورد قبول واقع شود. قاطعانه ترین دلیل این که زیباشناسان و فلاسفه نخواهند توانست زیبایی را مانند یک نمود فیزیکی عینی مانند آب، میز و موج تعریف کند، همان دخالت قطب درون ذاتی انسان ها در زیبایی است که همه زیبا شناسان و فلاسفه با اصطلاح مخصوص به خود، آن را مطرح می کنند، مانند ذوق سلیم، احساس فطری، شهود، دریافت ذهنی، پسندیدن مغز. بنابراین، چون یکی از دو قطب زیبایی یک پدیده یا یک فعالیت مغزی یا روانی است که فوق کمیت و کیفیت و وضع و دیگر مقولات محیط بر اجسام و نمودهای عینی فیزیکی است، لذا ما نخواهیم توانست احساس درونی حاصل از مشاهده یک نمود معین و محدود و محسوس، و یک فعالیت نامعین و نامحدود و نامحسوس را، که فقط آن را در درون خود در می یابیم، با مفاهیمی تعریف کنیم که هویت خاص و محسوسی را در برابر چشمان ما بر نهد؛ مانند لذت. هنگامی که ما بخواهیم لذت را که از ارتباط حیات یا مغز و روان ما با موضوعی مفید و مطلوب در درون ما به وجود آمده است، تعریف کنیم، در حقیقت می خواهیم هزاران نوع مختلف از لذایذ را بایک مفهوم بسیار عمومی معرفی کنیم. همین طور است: ذوق سلیم، احساس فطری، شهود، دریافت ذهنی پسندیدن مغز و غیرذلک. پس در حقیقت، یکی از دو قطب زیبایی که درون ذات ماست، نخواهد گذاشت یک تعریف مشخص منطقی و واقعی درباره زیبایی داشته باشیم، زیرا این قطب با هیچ تعینی محدود و مرزبندی و مشخص نمی شود. از این مطالب روشن می شود که زیبا شناس بدون احساس خجلت باید به سراغ هر یک از انواع زیبایی ها برود و نمود مادی عینی آن نوع زیبایی را با فعالیت خاص قطب ذاتی در آن نوع تعریف کند. این همان کاری است که روان شناسان ژرف نگر باید درباره لذت والم فی نفسه  در موجودیت خود انجام بدهند، بدون این که به جهت ناتوانی از تعریف کلی لذت، دست از کار خود بردارند. هم چنین است تعریف کلی ارزش فی نفسه، ارزش در موجودیت خود و این مطلب را که درباره شناخت زیبایی گفتیم، نه جنبه دستوری دارد و نه جنبه پندار و اندرز. شما اگر به کتاب های زیباشناسی مراجعه کنید، خواهید دید با این که تلاش زیادی در راه پیدا کردن تعریف کلی درباره زیبایی انجام می دهند، بالاخره مجبور می شوند که تدریجا به معرفی چند نوع زیبایی بپردازند و سپس سطور کتاب خود را پایان بدهند و این گونه تحقیق بسیار مفید و ارزنده است، زیرا ما هر اندازه هم بکوشیم که برای زیبایی صورت و زیبایی رنگ ها و زیبایی شب مهتاب و زیبایی آسمان بی نهایت نما با نقطه های زرینش یک جامع مشترک واقعی، نه مفهومی مجرد، پیدا کنیم، بدون کم ترین تردید به آرزوی خود نخواهیم رسید. بالاخره، با امثال این جمله که «زیبایی معلول شهودی خاص از احساسات ما است که از ارتباط درون ذات با عده ای از نمودهای برون ذاتی به وجود آمده است که تعادلی در میان قوانین حاکم بر آن ها برقرار شده است»، کتاب خود را پایان خواهیم داد. پرداختن به توضیح و تحلیل انواع زیبایی ها، این نتیجه بسیار با ارزش را هم در بردارد که دریافت هر نوعی از زیبایی ها، نوع خاص از شهود درونی ما را به فعلیت می رساند و لابلای سطوح و ابعاد درونی ما بارزتر و شکوفاتر می شود.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام- صفحه 225-222

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/210938