حکمت متعالیه در اسلام

یکی دیگر از نظامهای فکری اسلامی، فلسفه وجودی صدرایی است، یعنی نظام فلسفی که مبتنی است بر شناخت حقیقت وجود و احوال و اوصاف و مراتب آن، و تفسیر همه پدیده ها بر پایه معرفت وجود و مراتب وجودی، و اصالت و وحدت وجود (وحدت فلسفی)، مسائل این دستگاه فلسفی در کتابهای موسس یا مکمل آن، صدرالدین محمد شیرازی (م-1050) معروف به صدر المتألهین و ملاصدرا آمده است، به طور مختصر در المبدأ و المعاد و الشواهد الربوبیه و المشاعر الالهیه و... و به طور مفصل در کتاب الاسفار الاربعه. کتاب بزرگ اسفار، شامل چهار بخش است، (چهار سفر، حرکت عقلی) و هر بخشی و مجلدی به قسمتی از مطالب و مبانی این مکتب اختصاص یافته است بدین ترتیب:
سفر اول: امور عامه، شناخت طبیعت وجود و عوارض آن.
سفر دوم: علوم طبیعی (حکمت طبیعی).
سفر سوم: علوم الهی، شناخت مبدأ و صفات و کمالات مبدأ عالم (حکمت الهی).
سفر چهارم: علم نفس و شناخت آن، از آغاز تکوین آن تا نهایت سیر و مقام نفس انسانی، یعنی معاد.
صدرالمتألهین، فلسفه خویش را، حکمت متعالیه خوانده است، حکمتی که در آن کوشیده است تا علوم الهی را در کسوت حکمت بحثی و نظری و حقایق کشفی را با بیانات و اصطلاحات تعلیمی عرضه دارد. برخی فیلسوف معروف، میرداماد را (استاد ملاصدرا که بسیار هم مورد تجلیل او بوده است)، موسس این طریقه از بحث و حکمت و معرفت دانسته اند، و صدرالمتألهین را شارح و مبین آن. در هر حال این مشرب، از فلسفه مشائی و اشراقی و مبانی عرفانی و حکمت رواقی و اسکندرانی (افلاطونی) و برخی دیگر از نحله های قدیم و اقوال متصوفه مایه گرفته است. از این جهت می توان این مکتب را عرفان فلسفی یا فلسفه عرفانی خواند. با توجه به مسئله اخیر (حضور مبانی عرفانی و صوفی در این مشرب)، ممکن است اصول اولیه شناخت وجود را، بر مبنای فلسفی، میرداماد تأسیس و القا کرده باشد، و زواید آراء و مبانی تصوف را سپس ملاصدرا بر آن افزوده باشد. در هر حال، همانگونه که شفا جامعترین کتاب فلسفه مشائی است، در اسلام، اسفار، جامعترین کتاب فلسفه عرفانی وجودی است، با تفاوتهایی از جمله اینکه در اسفار بخش روش شناسی و منطق نیامده است.
در باب حدود اصالت و اقتباس در این مکتب هر سخنی باشد، در اینکه صورتی که به وسیله صدر المتألهین عرضه شده است، یک دستگاه منسجم فلسفی است و به نام یک نظام شناختی عرضه شده است جای بحث نیست. نیز در مورد این مکتب از سه چیز نباید چشم پوشید: یکی اهمیت مباحث آن، از دیدگاه شناخت فلسفی و تفکرات عقلی و تأملات الهی؛ دیگر امتداد یافتن تفکر فلسفی در اسلام، پس از شیخ اشراق و خواجه نصیرالدین طوسی، به وسیله صدرالمتألهین و استاد وی میر محمدباقر داماد حسینی استرآبادی، و سوم ماهیت عرفانی داشتن این فلسفه، بسی بیشتر از ماهیت فلسفی و عقلانی.
در مکتب صدرایی نیز کوشش فراوانی شده است برای تطبیق دین و فلسفه و ثابت کردن اینهمانی و عینیت معارف قرآن و سنت با داده های این مکتب، این کوشش به صورتی پیگیر عمل شده است تا جایی که صدرالمتألهین خود، چندین کتاب در شرح مبانی دینی نوشته است (تفسیر قرآن کریم، اصول کافی، اسرار الایات) و در تطبیق مبانی قرآنی با فلسفه خویش سعی فراوان کرده است. لیکن این کوشش ممتد نیز مانند کوشش فلاسفه پیشین اسلامی موفقیت آمیز نیست. پس باید یاد کرد از مکتب فلسفی او، به عنوان نشان دادن یک نمونه از نظام فکری بسیار قوی است در داخل فرهنگ اسلامی، بویژه برای روشنفکران و جوانان تحصیلکرده ای که مرعوب جریانهای فکری غربند، و از نظامهای فکری اسلامی بیخبر، و به مکاتبی دل می بندند که یک هزارم مکاتب اسلامی عمق و نضج و شمول و رسایی ندارد.


منابع :

  1. محمدرضا حکیمی- مقام عقل- صفحه 119-121

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/211000