در باب بیست و پنجم سفر پیدایش «تورات» روایتی است که فشرده آن چنین است:
ابراهیم (ع) وفات کرد و «اسحاق و اسماعیل» او را در غار «مکفیله» در صحرای عفرون بن صوحار در مقابل «قمرا» دفن کردند.
و در باب پنجاهم آمده است: هنگامی که «یعقوب» در مصر وفات کرد فرزندش «یوسف» او را به غار «مکفیله» آورد و در کنار پدر و جدش دفن کرد.
و در باب دهم از سفر اعداد آمده است: «هارون» وفات کرد و برادرش «موسی» او را بر فراز کوه هور دفن کرد.
و در باب سی و چهارم از سفر تثنیه آمده است: «موسی (ع) در سرزمین «مواب» وفات کرد و در «جواء» مقابل خانه فغور دفن گردید و هیچ انسانی تا به امروز قبر او را نمی داند.
و در باب بیست و چهارم از سفر یوشع آمده است او را به در کوه افرایم دفن کردند.
و استخوانهای یوسف در «شکیم» دفن شده است. و از مدفن «داود و سلیمان» در اسفار تورات ذکری نیست. صاحب کتاب «قاموس کتاب مقدس» در معرفی و ترجمه «صهیون» گوید: «مدفن داود و سلیمان شناخته نشده است.»
در ماده «الخلیل» معجم البلدان آمده است: «الخلیل» نام موضع و شهری است نزدیک «بیت المقدس» به فاصله یک روز راه، دارای قلعه ها و ساختمانها و بازار که قبر ابراهیم خلیل (ع) در آنجا و در غاری زیر زمین است.
آنجا زیارتگاه و محل اجتماع و مهانسرای زائران است و آن موضع را «الخلیل» گویند؛ نام اصلی اش «حبرون» یا «حبری» است. در تورات است که خلیل (ع) محلی را از «غفرون بن صوحار حتی» به مبلغ چهارصد درهم نقره خریداری و «ساره» را در آن دفن کرده است.
گروهی از اهل حدیث بدانجا منسوبند. آنجا محلی پاک و روح افزاست که آثار برکت بر آن هویداست. می گویند: قلعه آن از بنای سلیمان بن داود (ع) است.
«هروی» گفته است: در سال 567 هجری قمری وارد «بیت المقدس» شدم. در آنجا در شهر «الخلیل» با بزرگانی از اهل حدیث گرد آمدم. آنان برای من روایت کردند که در سال 513 هجری قمری در دوران «ملک بر دویل» محلی در غار «الخلیل» فرو رفت؛ گروهی از فرنگیان با اجازه شاه وارد آن شدند و ابراهیم و اسحاق و یعقوب (ع) را در آنجا یافتند؛ کفن هایشان پوشیده بود و آنان به دیواری تکیه داشتند؛ بالای سرشان قندیل های آویزان و سرهایشان باز بود؛ پادشاه دوباره بر آنان کفن پوشانید و محل فرو رفته را مسدود کرد.
گوید: نزد «سلفی» خواندم: «مردی که ارمنی اش می گفتند، قصد زیارت «الخلیل» کرد و هدایای فراوانی به متولی آن محل داد و از او خواست تا امکان فرود و دیدار جسد ابراهیم (ع) را برایش فراهم کند. پاسخ شنید: «اکنون نمی شود ولی اگر بمانی تا خلوت شود و زائران بروند؛ انجام خواهم داد.» هنگامی که زائران رفتند سنگی را کنار زد و چراغی برگرفت و با یکدیگر به اندازه هفتاد درجه به سوی غاری که هوای فراوانی در آن جریان داشت فرود آمدند. در غار سکویی بود که ابراهیم (ع) بر روی آن خوابیده و جامه سبزی بر روی او پوشیده بود و هوای جاری در غار با ریش سفیدش بازی می کرد؛ «اسحاق و یعقوب» نیز در کنار او بودند. سپس او را به نزدیک دیوار غار آورد و به او گفت: «ساره» پشت این دیوار است. او خواست تا پشت دیوار را نظاره کند که ناگهان صدایی برخاست: «از نزدیک شدن به حرم بپرهیز!» او گفته است: (با شنیدن) صدا از همان جا که پایین رفته بودم بازگشتم.»
در جلد اول «تاریخ ابن عساکر» در این باره مطلبی آمده که فشرده آن چنین است:
«هنگامی که پس از سال (86 هـ) جامع دمشق را به دستور «ولید بن عبدالملک» (متوفای: 96 هـ) حفر می کردند، سر «یحیی بن زکریا» را در سبدی در صندوق و در زیر یکی از پایه های گنبد یافتند و آن را به همان گونه در زیر ستونی از ستون ها قرار دادند».
در تورات و غیر تورات ذکری از قبور دیگر انبیای بنی اسرائیل نیامده و مدفن، لوط و یوشع و ایوب و عزیر و زکریا (ع) شناخته نشده است. عیسی بن مریم (ع) را هم که خداوند به سوی خود بالا برد.
آنچه گذشت، اخبار قبور «انبیای بنی اسرائیل» یهود بود. ما نه دیده و نه شنیده ایم و نه کسی نوشته است که «یهود» قبور انبیای خویش را «بت» گرفته باشند و می دانیم که «بت» کردن قبر با احترام قبر و زیارت آن تفاوت دارد. «بت» گرفتن و «بت» ساختن قبر معنایش آن است که در نمازها قبر را همانند کعبه قبله گاه خویش فراهم دهند. پس مقایسه این با هم قیاسی باطل است.