آگاهی و دانش یکی از شرایط معلم و مربی

معلم و مربی باید با تمام ارکان تعلیم و تربیت آشنا بوده و دارای شرایطی باشد، از جمله:
معلم و مربی باید بداند چه چیزهایی را به متعلمان تعلیم می دهد. نیز باید بداند هویت و آثار و شرایط آن دگرگونی (تربیتی) را که می خواهد در انسان های مورد تربیت به وجود بیاورد، چیست؟! آیا این شرط اساسی تاکنون در تعلیم و تربیت نوع بشر مراعات شده است؟ اگر در پاسخ این سوال به صورت کلی بگوییم: این شرط اساسی تا امروز در تعلیم و تربیت مراعات شده است، قطعا سخنی خلاف واقع گفته ایم، و اگر بگوییم: این شرط اساسی به هیچ وجه مراعات نشده، این هم سخنی است نادرست.
پاسخ صحیح این است که شرط مزبور گاه به خوبی مراعات شده است، یعنی معلم و مربی آن چه را که می دانسته و از عهده اثبات آن برمی آمده، تعلیم داده است و اقدام به دگرگون کردن تربیتی در مواردی که عالم (آگاه) بوده است که به صلاح آنان می باشد، کرده است و گاه این امر حیاتی (تعلیم و تربیت) فاقد چنین شرط اساسی بوده است. می توان گفت: اکثریت بسیار چشمگیر معلمان و مربیان، از عظمت و ارزش این شرط اساسی بی اطلاع بوده، یا اهمیتی به آن نداده و به جای تعلیم و تربیتی که واقعا بتواند نهال های بسیار بارور انسان ها را به ثمر برساند، آنان را با چشمان شان لمس کرده و ندیده اند؛ برگ ها و میوه های بریده از دیگر درختان را به آن نهال ها چسبانده اند، نه این که آن نهال ها را واقعا آبیاری نموده، به ثمر نشانده باشند، از این رو بوده که تعلیم و تربیت، از آغاز جریان خود تاکنون، به اصلاح امروزی: انسان باسواد فراوان تحویل جوامع داده، ولی صاحب نظر و مکتشف و محقق و انسان -به آن معنا که خواسته انبیای عظام (ع) و حکمای بزرگ است- چنان در اقلیت بوده است که می توان گفت این افراد، مردمانی استثنایی اند.
بی علت نبوده که مدعیان، با همه ادعاهای پرطمطراقی که درباره پیشرفت و تکامل علم دارند، قدرت تنظیم حقیقی مجهولات و طرق و چگونگی حل و فصل آن ها را -خصوصا در علوم انسانی- در اختیار ندارند. منابع اسلامی، طبق حکم صریح عقل و وجدان تأکید می کنند: هیچ چیزی را بدون علم اظهار نکنید، بدون علم، از هیچ چیز و هیچ کس پیروی نکنید؛ بدون علم، منصب و مقام راهنمایی به خود مگیرید! اصول اسلام می گوید: بدون علم، تعلیم و تربیت انسان ها را به عهده مگیرید، از این رو، این مسئله در اسلام به صورت جدی مطرح است که هر کس یک فرد یا جامعه را، از روی نادانی یا با سخنی که می گوید و یا با حرکتی که انجام می دهد، منحرف نماید، مرتکب گناهی می شود که تا انحراف را از آن مردم منتفی نسازد، گناهش بخشوده نخواهد شد.
آیا به نظر به تعلیم و تربیت های غلطی که بی هدفی در زندگی را نتیجه می دهد، صحیح نیست که بگوییم: آن معلمان و مربیانی که بدون علم و یا با هوی و هوس نفسانی و اغراض غیر انسانی، مردمی را از زندگی هدفدار محروم می سازند، قاتلان ارواح آن مردم اند که بیرون نیامدن خون در این قتل و قدرت آن مردم مقتول بر نفس کشیدن بر روی خاک، مانع محاکمه و کیفر آن قاتلان می شود؟ یاد جبران خلیل جبران به خیر که می گفت:
و سارق الـــزهر مـــذموم بــفعلته
و سارق الحقل یدعی الباسل الخطر
و قـــاتل الجسم مـــقتول بــــفعلته
و قاتل الـــروح لا یدری به البشـــر
دزدی که شکوفه و گلی را بدزدد، (در منطق مدعیان ترقی و تمدن) توبیخ می شود که چرا آن را دزدیده است، در حالی که اگر آن تبهکار همه مزرعه (گلستان) را بدزدد، قهرمان و باعظمت نامیده می شود! و کسی که کالبد جسمانی شخصی را بکشد، در برابر آن جرم کشته می شود در حالی که بشر اطلاعی از قاتل روح ندارد (این تکامل یافتگان اعتنایی به قاتلان ارواح بشری ندارند!)


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- ارکان تعلیم و تربیت- صفحه 132-134

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/211646