از عجایب بدن ما، خزاین است که مجموعا یازده خزینه می شود؛ چنان که در شهر، خزینه لازم است.
اولین خزینه الهیه در بدن «مغز» است. اجزای مخ، مغز و ارتباط آنها را به هریک از اعصاب بدن در این خزینه قرار داده است. حس مشترک، حافظه، ذاکره، مخیله، مفکره، موهمه، در این خزینه است. اگر حافظه نبود، انسان چه می کرد؟
دوم از خزاین الهیه در بدن «نخاع» است. در استخوانهای مجوف در جوف آن چه جوهری قرار داده است. اگر مغز استخوان نباشد، بدن متلاشی می شود، اینها در حکم روغنهایی است که به چرخهای کارخانه می زنند. بدنی که دائما در حرکت است، نه یک روز و نه یک سال مثلا چهل سال عمر می کند، اگر روغن نداشته باشد، ساییده می شود و از بین می رود.
خزینه سوم از خزاین الهیه در بدن «قلب» است. قلب چهار اطاق دارد. در همین قلب کوچک، دو طبقه بالا و پایین مطابق هم بطن اعلی و بطن اسفل دارد. از یک طرف خون کثیف وارد و از طرف دیگر خون تصفیه شده خارج می شود. اگر یک لحظه قلب از کار بیفتد، بدن از کار خواهد افتاد.
خزینه چهارم که در اهمیت کمتر از قلب نیست «کبد» است در علم طب قدیم صفرا و سودا و بلغم و خون را از کبد می دانستند، ولی در طب جدید، به علاوه آنچه سابقین می گفتند، دوازده شغل برایش پیدا کرده اند. کبد گنجشک را دیده اید چقدر کوچک است با این کوچکی، دوازده شغل مهم دارد که یکی از آنها تهیه ماده قندی برای بدن است و وظیفه دیگرش تهیه ماده نشاسته ای و غیره می باشد.
خزینه پنجم «ریه» است که به فارسی به آن «شش» می گویند. ریه، خزینه عجیبی است که بهترین تعبیرات در اهمیتش گفتار سعدی است: هر نفسی که فرو رود، ممد حیات است و چون برمی گردد مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی، شکری واجب. آری، اگر نفس پایین نرفت که خفه می شود، اگر هم برنگشت که مسموم شده و کار خلاص است. آنها که نفس تنگی می گیرند چقدر در زحمت هستند، اینها برای شکر نعمت است، پس منتظر نباشد که پس از گرفته شدن نعمت، قدر نعمت را بدانی.
ششم از خزاین الهیه «کلیتین» است. فارسی آن «دو قلوه» است. این هم دستگاه تصفیه الهی در بدن است. به برکت این کلیه است که مواد زاید خارج می شود، به عین مثل امعا که مواد زایدی که به کار تغذیه نمی خورد، از راه مخرج خارجش می کند. کلیه برای دفع مواد زاید آبکی بدن است. کلیه است که ترشحات را از بدن می گیرد. آن وقت آنچه را که سم است به مثانه می دهد و از مجرای بول خارج می شود و «زهراب» هم به همین جهت به «بول» گفته می شود.
هفتم از خزاین الهیه در بدن «بیضتین» است که برای جمع شدن ماده تولید مثل می باشد. در اهمیت آن همین بس که در آن ماده خلقت و اصل دستگاه بدن جمع می گردد.
هشتم از خزاین «مراره» است که همان «زهره دان» باشد که کیسه ای است متصل به کبد و عجب آن که تمام مضرات خون را جلب می کند. این ماده در کبد جمع می شود. اگر مراره اتصالش از کبد قطع شود، ماده صفرا در خون می ریزد و مرض یرقان ایجاد می شود که مرض بسیار شدیدی است و خوب شدنش به طول می انجامد. علاوه تصفیه کبد، مهمترین خاصیتش آن است که به واسطه اتصالی که به امعا دارد، ترشحاتی می کند تا مدفوع به فشار خارج گردد، چون صفرا لزج است و سوزندگی دارد، اگر به صفرا ترشحات مراره نرسد، مدفوع دفع نمی شود.
ثانیا: به واسطه فشار این ترشحات، عصب به حرکت آمده، شخص حس می کند که موقع دفع است، آن وقت برای تخلیه می رود.
نهم از خزاین الهیه در بدن «طحال (سپرز)» است که باز مثل مراره اتصال به کبد دارد و مواد زایده را که سوداست می گیرد و در خود جمع می کند. علاوه، خاصیت دیگرش این است که ترشحات دمویه به معده وارد کرده و شخص، گرسنگی را درک می کند: «.... ذلک تقدیر العزیز العلیم» (انعام/ 96)
دهم از خزاین «معده» است که محل نگاهدار و هضم غذاست (در دهات دیده اید شیر و کره را می زنند). غذا که در معده رفت، معده دائما آن را می زند تا مثل آب، کشک شود، آن وقت خدای تعالی کبد را محدب قرار داده برای آن که گودی اش متصل به معده شود. به برکت حرارت کبد که متصل به معده است، هضم حاصل می شود. فضولات آن هم خارج می شود و ماده غذائیه او باید به کبد برسد. عجیب تر آن که تا غذا در معده به حد هضم نرسیده باشد، دریچه باز نمی شود وقتی که خوب هضم شد، آن وقت درب پایین باز می شود؛ البته مقدار هضم غذاها مختلف است؛ بعضی غذاهای سبک است که یک ساعت بیشتر برای هضم احتیاج ندارد. میوه ها به طور کلی سبک هضم اند. بالعکس بعضی از غذاها تا شش ساعت هضم اش طول می کشد مثل تخم مرغ پخته یا گوشت.
یازدهم از خزاین الیه در بدن «امعا» است که سفل را خارج می کند و فضولات مواد غذایی را هم که در اثر اتصال به کبد از آن جذب می کند، با فشار به پایین رد می کند. دو قسمت دیگر از تشریح مانده است؛ خدای تعالی در این شهر، دوازده دروازده قرار داده، بعضی مختص داخل شدن به شهر، بعضی برای خارج شدن و بعضی هم مشترک است. آن دو دروازده دیگر همان «سبیلین»؛ یعنی مخرج بول و مخرج غایط است که به اختیار شخص، هنگام دفع از آن خارج می گردد. خدای تعالی قوه ای به بشر داده که بتواند خود را حفظ نماید. گاهی این نعمت گرفته می شود تا قدر آن را بدانند و شکر نمایند. از ابتدای عمر؛ یعنی ایام طفولیت این قوه را عنایت کرده تا حمد و سپاس الهی کنی.