نشانه های توکل به خداوند

مبحث توکل از مباحث مهم دین مقدس اسلام است که حقیقت توحید یعنی توحید افعالی لازمه اش توکل بر پروردگار می باشد، یعنی شخص مسلمان کسی است که در جلب منفعت و دفع مضرت، تکیه اش به پروردگار باشد که معنی "لااله الاالله" و "لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم" است. کلید در بهشت حوقله است، توحید افعالی است، یعنی یقین کند اسباب استقلال ندارد تا خواست خدا چه باشد، مسبب الاسبباب و سبب ساز را ببیند، سبب خلق کن را بشناسد اثر را از مسبب ببیند نه بالاستقلال از سبب.
دنبال سبب یا تکیه به خدا
عقب سبب برود لکن با تکیه بمسبب در هر دو جهت، جلب منفعت و دفع مضرت، دنیوی و اخروی، قوت قلب و تکیه اش پروردگارش باشد، اگر خدا بخواهد و مصلحت باشد، این مال به دست من می آید وگرنه نه – وکیل دارم چه باک دارم هر چه گفته مطابق گفته اش عمل می کنم.
توکل در سه چیز پیدا می شود، علم، حال و عمل. مقصود از علم، یقین به توحید افعالی است. یعنی به طور کلی و جزئی رسیدن هر نفعی و دفع هر ضرری را از خدا بداند، باید نخست این معنی را از روی برهانهای عقلی و نقلی یقین کند و پایه های توحید افعالیش را درست نماید. آیا از غیر خدا نفی متصور می شود؟ هر نفعی بلاشک با واسطه یا بی واسطه از خداست، از خوراک و پوشاک و همسر و زندگی مادی تا نعمتها و منافع معنوی همه از او است. اگر راستی این علم درست شد نتیجه اش پیدا شدن حال توکل است یعنی آدمی با پروردگارش مانند موکل و وکیلش باشد. اهل توحید کسانیند که وقتی که" مردم به آنها گویند گروهی برعلیه شما جمع شده اند و آنها را می ترسانند پس ایمانشان زیادتر می شود و گویند خدا ما را بس است و او خوب وکیلی است". نکته دیگر آنکه، باید این حال توکل دوام داشته باشد و مستمر شود، وگرنه اگر در بعضی اوقات متوکل و در پاره دیگر نباشد کافی نیست، باید حال جوری شود که مستمرا " بر خدا توکل داشت نه غیر و تا حال دائمی شود، زمان میبرد.
متوکل حریص نیست
و اما در مقام عمل، اگر کسی اهل توکل شد، لوازمی در اعمال و کارهایش دارد از آنجمله دیگر حرص نمی زند. در عدة الداعی است که در حجة الوداع پیغمبر (ص) حلقه درب کعبه را گرفت و رو به اصحاب کرد و فرمود: بدانید که روح الامین به دل من الهام کرد که هیچ کس هرگز نمی میرد تا روزیش تمام شود، (یعنی تا آخرین سهم از روزیش را نخورده نمی میرد) پس از خدا بترسید و حرص نزنید (تا بواسطه حرص زدن به حرام بیفتید) اما اگر شخص تکیه اش به اسباب باشد، هر چه هم به دستش بیاید مثل اینست که چیزی ندارد.
مشورت با تکیه به خدا
محقق اردبیلی می فرماید: در ضمن شرح آیه شریفه " «وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله»؛ در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن. " (آل عمران/ 159) هر کاری که مؤمن می خواهد بکند مشورت می کند، لکن باید تکیه اش را به آن شور قرار ندهد که حتما بهتر به حالش همانست تکیه اش به خدا باشد که خدا صلح به حالش را به زبان مشاورین جاری بفرماید. اگر با مشورت به منفعت آن کار تمام شد نگو چون مشاورین من به من اینطور دیکته کردند کار درست گردید. بلکه بدان به برکت الهام الهی به مشاورینت بود و اگر نشد بدان که خدا نخواسته است. خلاصه چه رأی خودت چه رأی دیگران به مشورت تنها تکیه مکن، بلکه به امید خدا مشورت کن اینکه به نظر خودت یا مشاورینت خوب آمده تا خدا چه خواهد و حقیقت امر چه باشد.
کسی که توکل ندارد ایمان ندارد
بلکه می فرماید: هر کس توکل ندارد، ایمان ندارد، زیرا خداوند می فرماید:" بر خدا توکل کنید اگر مؤمنید" پس اگر توکل نباشد ایمان هم نیست، واقع مطلب همین است حقیقت ایمان یعنی خدا را مسبب الاسباب می داند و بس، اگر چنین است لازمه اش تکیه به او است نه دیگری، پس اگر رأی خود یا دیگری را از روی فهم و عقل و فراست دیدی، اینجاست که خدا را کنار گذاشته ای کجا متوکل هستی در حالی که در این حال مؤمن نیستی.


منابع :

  1. سید عبدالحسین دستغیب- استعاذه- صفحه 98 و 108 و 111 و 114 و 117 و 118 و 121 و 122

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/211809