ویژگی های فقه اسلامی (تعدیل امیال و هماهنگی ارتباطات)

هدف و کاربرد نظامهای حقوقی دیگر در طول تاریخ، جز این نبوده است که مفادی را برای اصلاح ارتباط قسم هارم (ارتباط انسان با همنوع خود) در زندگی طبیعی اجتماعی تنظیم و تدوین کنند و برای امکانپذیر ساختن این زندگی به اجرا درآورند و بدین وسیله امیال نامحدود انسانها را که منجر به تضاد کشنده می گردد، تعدیل نمایند. اما اینکه تا چه حد به هدف مزبور دست یافته اند خود بحث دیگری است. در صورتی که فقه و حقوق اسلامی امیال نامحدود انسانها را به وسیله اصول و قوانینی تعدیل می کند که با دیگر ارتباطات آنان (ارتباط انسان با خویشتن، ارتباط انسان با خدا، و با جهان هستی) هماهنگ است. برای توضیح این مطلب می توانیم نظام فقه و حقوق اسلامی را در مقایسه با نظامهای حقوقی دیگر جوامع دنیا که یکی از متخصصان حقوقدان به نام روبرت هوگوت جاکسون دادستان دیوان کشور ممالک متحده آمریکا بیان نموده است، در نظر بگیریم. او می گوید: به نظر یک نفر آمریکایی، اساسی ترین اختلاف در رابطه میان قانون و مذهب قرار دارد. در غرب، حتی در کشورهایی که اعتقاد راسخ به تفکیک مذهب از سیاست ندارند، سیستم قانونی را یک موضوع دنیوی می دانند که در آن مقتضیات وقت، رل بزرگی بازی می کند. البته نفوذهای مذهبی در تشکیل قوانین خیلی مؤثر و قوی بوده اند. قانون عبری پنتاتوک که پنج کتاب اول تورات است، تعلیمات مسیح و قوانین کلیسایی هر کدام کمکی به فکر قانونی ما کرده اند. در ازمنه پیشین غیرمعمولی و غیر عادی نبود که سیاستمداران با نفوذ و قضاوت و قانونگذاران را در میان مشایخ کلیسا انتخاب کنند. ولی با وصف همه اینها، قانون باز به صورت یک امر دنیوی باقی مانده است. مجالس مقننه برای وضع قانون و دادگاهها برای اجرای آن به وجود آمده است، و اینها تأسیسات این جهانی به شمار می آیند که با دولت سروکار دارند نه با کلیسا و مذهب. از این رو قانون ما در آمریکا تکالیف مذهبی را معین نمی کند، بلکه در حقیقت، هشیارانه آنها را حذف می کند. قانون در آمریکا تنها تماس محدود با اجرای وظایف اخلاقی دارد. در حقیقت یک شخص آمریکایی در همان حال که ممکن است از حیث اخلاقی، یک فرد مطیع قانون باشد، ممکن است یک فرد پست و فاسدی هم باشد.

از عبارات فوق با کمال وضوح استفاده می شود که امروزه حقوق و قوانین در آمریکا و جوامع غربی تنها برای تنظیم زندگی مادی تدوین می شود؛ یعنی تنظیم روابط زندگی مادی افراد جامعه در قلمرو همزیستی- یعنی همان ارتباط چهارم که عبارت است از ارتباط انسان با همنوع خویش- در زندگی ماشینی محض. در این گونه نظامها، هیچ فردی و گروهی، تکلیفی فوق قانون، متوجه خود نمی بیند، اگرچه مربوط به حیات و کرامت و آزادی مسئولانه دیگران بوده باشد. به عنوان مثال، اگر، سیل بیماری، یا جلادی خون آشام یا یک نظام استثمار ظالمانه بر سر یک فرد یا گروه یا جامعه بتازد، برای هیچ کس حق و تکلیفی به وجود نمی آورد که برای دفع مرگ و مصیبت از افراد، گروهها و یا کل جامعه تلاش کند؛ به عبارت کلی تر در نظامهای حقوقی جوامع غرب، انسان موجودی است بریده از آغاز و انجام و هدف حیات،  بریده از شخصیت خویشتن و گسیخته از جهان، حق و تکلیف او تنها بر یک محور می چرخد و آن عبارت است از زندگی بر مبنای سیستم ماشینی و بعد طبیعی محض انسان. بدیهی است که قانون و حقوق اسلام نمی تواند انسان را با آن شرف و عظمتی که دارد این اندازه مورد تحقیر و اهانت قرار دهد.
آقای جاکسون در ادامه سخنان پیشین می گوید: ولی بر عکس آن، در قوانین اسلامی، سرچشمه وضع قانون، اراده خداست؛ اراده ای که به رسول او محمد (ص) مکشوف و عیان گردیده است. این قانون و این اراده الهی تمام مؤمنان را جامعه واحدی می شناسد، گرچه از  قبایل و عشایر گوناگون تشکیل یافته باشند و در مواضع و محلهای دور و مجزای از یکدیگر واقع شده باشند. در اینجا مذهب نیروی صحیح و الصادق دهنده جماعت می باشد، نه ملیت و حدود جغرافیایی. در اینجا خود دولت هم مطیع و فرمانبردار قرآن است و مجالی برای قانونگذار دیگری باقی نمی گذارد چه رسد به آنکه اجازه انتقاد و شقاق و نفاق بدهد. به نظر مؤمن این جهان دهلیزی است به جهان دیگر که جهان بهتر باشد و قرآن قواعد و قوانین و طرز سلوک افراد را نسبت به یکدیگر و نسبت به اجتماع آنها معین می کند تا تحول سالم را از این عالم به عالم دیگر تأمین نماید. غیرممکن است که تئوریها و نظریات سیاسی و یا قضایی را از تعلیمات پیامبر تفکیک نمود؛ تعلیماتی که طرز رفتار را نسبت به اصول مذهبی و طرز زندگی شخصی و اجتماعی و سیاسی همه را تعیین می کند این تعلیمات برای انسان بیشتر وظیفه و تکلیف تعیین می کند تا حقوق.

آقای جاکسون به جهت عدم اطلاع کافی از فقه اسلامی، متوجه نشده که در فقه ما تکالیف بر دو گونه است: تکالیف شخصی، مانند عبادات.
تکالیف متقابل هر یک از افراد و اجتماع و دولت.
بدیهی است که هر تکلیفی در برابر فرد یا جامعه یا دولت، موجب به وجود آمدن حقی است و بر عکس به وجود آمدن یک حق مستلزم وجود تکلیف است.
آقای جاکسون در تفسیر تکالیفی که اسلام برای مردم مقرر ساخته است، چنین می گوید: یعنی تعهدات اخلاقی که فرد ملزم به اجرای آن می باشد بیشتر مدنظر است و هیچ مقامی هم رو زمین نمی تواند فرد را از انجام آن معاف بدارد. و اگر از اطاعت سرپیچی کند، حیات آینده خود را به مخاطره انداخته است. اشتباه دیگر جاکسون آن است که:
اولا: تعبیر تعهدات اخلاقی با التزام به اجرای آن سازگار نیست، زیرا شایستگی و عظمت اخلاق در اختیاری بودن آن است. بنابراین تعهدات اخلاقی نه مستفاد از جبر طبیعی است و نه مستند به تکلیف الزام آور. ثالثا: آقای جاکسون باید به این قضیه توجه داشته باشد که تکالیف افراد و اجتماع و دولت در جامعه، بدو تحقق حقوق، امکانپذیر نیست. خود آقای جاکسون اعتراف می کند که: تعلیماتی که نسبت به اصول مذهبی و یا فلسفی، قوانین اسلامی را قبول ندارند، این طور فکر می کنند که هرچه بر این اساس مبتنی است، نمی تواند نظر و توجه ما را جلب کند. ولی حقیقت این است که همین سیستمی که غیرعملی قلمداد می شود، اعمال بزرگی را به طرز حیرت انگیزی، انجام داده است که نیروی حیاتبخش و الصادق دهنده آیین محمدی (ص) در حدود یک قرن پس از رحلت حضرت محمد (ص) قوه و عشیره او را- با آنکه فاقد یک دولت متشکل واقعی و فاقد یک قشون ثابت و فاقد آرمانهای سیاسی مشترک بودند- قادر ساخت تا بر سواحل آفریقای مدیترانه استیلا یابند، اسپانیا را مغلوب سازند و فرانسه را مورد تهدید قرار دهند. بر کسانی که در جوامع اسلامی، درباره دین و مخصوصاً فقه اسلام، بدون اطلاع لازم و کافی اظهار نظر می کنند لازم است که به عبارات فوق به ویژه جملات: حقیقت این است که همین سیستمی که غیر عملی قلمداد می شود اعمال بزرگی به طرز حیرت انگیزی انجام داده است.
نیروی حیات بخش و الصاق دهنده آیین محمدی (ص) توجه کنند و در سخنانی که می گویند مسئولیت وجدانی و الهی احساس نمایند. عبارات بعدی آقای جاکسون بدین قرار است: مطلب عمده این است که ما تازه شروع کرده ایم به تشخیص این نکته که این مذهب که جوانترین مذاهب دنیاست، فقهی ایجاد نموده است که حس عدالتخواهی میلیونها مردمی که در زیر آسمانهای سوزان آفریقا و آسیا و چندین هزار نفر دیگر را که در کشورهای آمریکا زیست می کنند، اقناع می نماید. البته از تاریخ این آمار تقریبی حدود سی سال می گذرد. بنابر آمار اخیر جمعیت مسلمانان جهان در حدود یک میلیارد و دویست میلیون نفر است که هشت میلیون از آنها در اروپای غربی و 10 میلیون نفر در آمریکا و دیگر کشورهای غیر اسلامی زندگی می کنند.

آقای جاکسون می گوید: هرچند ممکن است ما نسبت به الهام مذهبی حقوق آنها مشکوک باشیم، مع ذلک حقوق مزبور درسهای بسیار مهمی در اجرای قوانین به ما می آموزد. حالا موقع آن رسیده است که دیگر خودمان را تنها قومی ندانیم که عدالت را دوست می دارد و یا معنای عدالت را می فهمد. زیرا کشورهای اسلامی در سیستم قانونی خود رسیدن به این مقصد را نصب العین خود قرار داده اند و تجربیات آنها درسهای ذی قیمتی برای ما در بر دارد. اگر فقه و حقوق اسلامی عین قوانین دیگران یا مشابه آنها بود جمله فوق کاملاً بی معنی بود.
در آخر عبارات آقای جاکسون اعتراف بسیار مهمی وجود دارد که می تواند عبرتی برای اظهارنظر کنندگان بی اطلاع از فقه و حقوق اسلامی باشد. اعتراف آقای جاکسون چنین است: این طور معمول است که اصطلاحات حقوقی به مرور زمان مجموعه ای از عقاید و افکار را می نمایاند بویژه نزد اشخاص مبتدی چنان که اصطلاحات ما مانند: طبق مقررات قانونی آرای محاکم طبق انصاف و عدالت محکمه با حضور هیئت منصفه و تجدید نظر قضایی در نزد انگلیسیها مفهومی دارد که برای غیر اهل زبان قابل فهم نیست، درباره بسیاری از اصطلاحات حقوقی اسلامی نیز همین مسئله صدق پیدا می کند و دیده ی شود که یک کلمه از کلمات حقوقی اسلامی چندین معنی در بر دارد که تفسیر آن برای ما ممکن است. لیکن ما چون نظیر آن را در قوانین خود نداریم اصطلاح حقوقی مناسبی برای آن نمی توانیم پیدا کنیم.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 165-171

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/212020