ذکر و اهمیت آن از نظر احادیث

مسلم است منظور از ذکر خدا تنها یادآوری به زبان نیست، که زبان ترجمان قلب است، هدف این است با تمام قلب و جان به ذات پاک خدا توجه داشته باشید، همان توجهی که انسان را از گناه باز می دارد و به اطاعت فرمان او دعوت می کند. به همین دلیل در احادیث متعددی از پیشوایان اسلام نقل شده است که منظور از ذکر خدا یادآوری عملی است، در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) می خوانیم که به علی (ع) وصیت فرمود و از جمله وصایایش این بود: «ثلاث لاتطیقها هذه الامة المواساة للاخ فی ماله و انصاف الناس من نفسه، و ذکر الله علی کل حال، و لیس هو سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اکبر، ولکن اذا ورد علی مایحرم الله علیه خاف الله تعالی عنده و ترکه؛ سه کار است که این امت توانایی انجام آن را (به طور کامل) ندارند، مواسات و برابری با برادر دینی در مال، و ادای حق مردم با قضاوت عادلانه نسبت به خود و دیگران، و خدا را در هر حال یاد کردن، منظور سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اکبر نیست، بلکه منظور این است هنگامی که کار حرامی در مقابل او قرار می گیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید. (خصال/ طبق نقل تفسیر نورالثقلین- جلد 1 صفحه 140)
ولی به هر حال چه جالب است که خداوند با آن عظمت، ذکر بندگان را در کنار ذکر خود قرار می دهد، بندگان در آن عالم محدود و کوچکشان و خداوند بزرگ در آن عالم نامحدود و بی انتها با آن همه رحمت ها و برکات!
در حدیث است: «ان الجنة قیعان، و ان غراسها سبحان الله، و الحمدلله، و لااله الاالله، و الله اکبر، و لاحول و لاقوة الا بالله؛ بهشت فعلا صحرایی خالی است بی کشت و زراعت، همانا اذکار سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اکبر و لاحول و لاقوة الا بالله درخت هایی هستند که در اینجا گفته، و در آنجا کاشته می شوند.»
در حدیث است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: در شب معراج وارد بهشت شدم. فرشتگانی دیدم که بنایی می کنند، خشتی از طلا و خشتی از نقره، و گاهی هم از کار کردن دست می کشند. به ایشان گفتم: چرا گاهی کار می کنید و گاهی از کار دست می کشید؟ پاسخ دادند: تا مصالح بنایی برسد. پرسیدم: مصالحی که می خواهید چیست؟ گفتند: ذکر مؤمن که در دنیا می گوید: «سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اکبر» هر وقت بگوید ما می سازیم و هر وقت خودداری کند ما نیز خودداری می کنیم.
در حدیث دیگر آمده است که رسول اکرم فرمود: هر کس که بگوید سبحان الله خدا برای او درختی در بهشت می نشاند، و هر کس بگوید الحمدلله خدای برای او درختی در بهشت می نشاند و هر کس بگوید لااله الا الله خدا برای او درختی در بهشت می نشاند و هر کس بگوید الله اکبر خدا برای او درختی در بهشت می نشاند. مردی از قریش گفت: پس درختان ما در بهشت بسیار است. حضرت فرمودند: بلی، ولی مواظب باشید که آتشی نفرستید که آنها را بسوزاند.
این به دلیل گفتار خدای عزوجل است که می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعو الله و اطیعو الرسول و لا تبطلوا اعمالکم؛ (سوره محمد، آیه 33)؛ ای کسانی که ایمان آوردید خدا و فرستاده او را فرمان برید و عمل های خویش را باطل نکنید.» (محمد/ 33) یعنی همچنانکه با کارهای نیک این جریانتان، درختان بهشت را به وجود می آورید، با اعمال بد خویشتن نیز آتش جهنم را شعله ور می سازید و ممکن است این آتش، آنچه را که حسنات شما ایجاد کرده اند نابود سازد.
حضرت علی (ع) در اهمیت الهام و ذکر خداوند می فرمایند: «ان الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة و ما برح لله عزت الائه فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم؛ خدا ذکر را (یعنی یاد خودش را) مایه روشنی دل ها قرار داده است، به وسیله همین یاد او بودن (البته خود یاد خدا بودن خیلی مراتب دارد) است که گوش انسان سنگینی اش برطرف می شود، می شنود بعد از اینکه نمی شنید، می بیند بعد از آنکه نمی دید.» (نهج البلاغه/ خطبه222) اگر ما باشیم و این تعبیر، این را دو جور می شود معنی کرد: یکی اینکه می شنود بعد از آنکه نمی شنید مقصود کنایه است از اینکه سخنان حق را می شنید ولی در او اثر نمی گذاشت ولی بعد از این در او اثر می گذارد، عبرت ها را می دید ترتیب اثر نمی داد، بعد از این ترتیب اثر می دهد. ولی احتمال بیشتر مقصود این است که چیزهایی می شنود که قبلا نمی شنید، واقعا چیزهایی می شنود که قبلا نمی شنید، واقعا چیزهایی می شنود که قبلا نمی شنید و واقعا چیزهایی می بیند که قبلا نمی دید. «و تنقاد به بعد المعاندة؛ بعد می شود واقعا عبد، منقاد، خاضع در مقابل حق.»
قرینه، این ما بعد است: «و ما برح الله عزت الائه فی البرهة بعد البرهة؛ دائما در جهان اینچنین بوده، در فواصل متعدد، در وقتی که پیغمبرانی نبوده اند.» «و فی ازمان الفترات؛ همیشه خداوند بندگانی داشته است که با آنها در فکرشان مناجات می کرده.» مناجات سخن سری را می گویند، خداوند در فکر آنها با آنها سخن سری می گفته است «و کلمهم فی ذات عقولهم؛ در عقل آنها با آنها سخن می گفته است.»
صد در صد این جمله حضرت می خواهد بفهماند که تنها پیامبران نیستند که سخن حق را می شنوند و الهامی از ناحیه حق به آنها می شود، افراد دیگری همیشه بوده اند و چنین اشخاصی در جهان خواهند بود، در عین حال پیغمبر هم نیستند.
در حدیث دیگری می خوانیم علی (ع) فرمود: «الذکر ذکران: ذکر الله عزوجل عند المصیبة و افضل من ذلک ذکر الله عند ما حرم الله علیک فیکون حاجزا؛ ذکر دو گونه است یاد خدا کردن به هنگام مصیبت (و شکیبایی و استقامت ورزیدن) و از آن برتر آن است که خدا را در برابر محرمات یاد کند و میان او و حرام سدی ایجاد نماید.» و به همین دلیل است که در بعضی از روایات ذکر خداوند به عنوان یک سپر و وسیله دفاعی شمرده شده است.
در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم که روزی پیامبر رو به یارانش کرد و فرمود: «اتخذوا جئنا فقالوا یا رسول الله امن عدو قد اظلنا؟ قال لا، ولکن من النار قولوا سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر؛ سپرهایی برای خود فراهم کنید. عرض کردند ای رسول خدا (ص) آیا در برابر دشمنان که اطراف ما را احاطه کرده و بر ما سایه افکنده اند؟ فرمود نه، از آتش (دوزخ) بگویید: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر (خدا را به پاکی بستایید و بر نعمت هایش شکر گویید و غیر از او معبودی انتخاب نکنید و او را از همه چیز برتر بدانید).» و اگر می بینیم در پاره ای از احادیث، پیامبر به عنوان ذکر الله معرفی شده، نیز به خاطر آن است که او مردم را به یاد خدا می اندازد و تربیت می کند.
از امام صادق (ع) در تفسیر «الا بذکر الله تطمئن القلوب؛ و دل هایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد.» (رعد/ 28) نقل شده است که فرمود: «بمحمد تطمئن القلوب و هو ذکر الله و حجابه؛ به وسیله محمد دلها آرامش می پذیرد و او است ذکر خدا و حجاب او!»
توصیه به یاد کردن خداوند و مخصوصا ذکر کثیر کرارا در آیات قرآن وارد شده است، و در اخبار اسلامی نیز اهمیت فراوان به آن داده شده، تا آنجا که در حدیثی از ابوذر می خوانیم که می گوید: وارد مسجد شدم و به حضور پیامبر (ص) رسیدم... به من فرمود: «علیک بتلاوة کتاب الله و ذکر الله کثیرا فانه ذکر لک فی السماء و نور لک فی الارض؛ بر تو باد که قرآن را تلاوت کنی و خدا را بسیار یاد نمایی که این سبب می شود که در آسمانها (فرشتگان) یاد تو کنند و نوری است برای تو در زمین.»
در حدیث دیگری از امام صادق (ع) چنین آمده: «اذا ذکر العبد ربه فی الیوم ماة مرة کان ذلک کثیرا؛ هنگامی که انسان خدا را در روز یکصد بار یاد کند، این ذکر کثیر محسوب می شود.»
نیز در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده که به یارانش فرمود: «الا اخبرکم بخیر اعمالکم و از کاها عند ملیککم، و ارفعها فی درجاتکم، و خیر لکم من الدینار و الدرهم، و خیر لکم من ان تلقوا عدوکم فتقتلونهم و یقتلونکم؟ قالوا: بلی یا رسول الله! قال: ذکر الله کثیرا؛ آیا بهترین اعمال و پاکیزه ترین کارهای شما را نزد پروردگار به شما بگویم؟ عملی که برترین درجه شما است، و بهتر از دینار و درهم، و حتی بهتر از جهاد و شهادت در راه خدا است؟ عرض کردند: آری، فرمود: خدا را بسیار یاد کردن.»
ولی هرگز نباید تصور کرد که منظور از ذکر پروردگار با این همه فضیلت تنها ذکر زبانی است، بلکه در روایات اسلامی تصریح شده که منظور علاوه بر این ذکر قلبی و عملی است، یعنی هنگامی که انسان در برابر کار حرامی قرار می گیرد به یاد خدا بیفتد و آن را ترک گوید. هدف این است که خدا در تمام زندگی انسان حضور داشته باشد و نور پروردگار تمام زندگی او را فرا گیرد، همواره به او بیندیشد و فرمان او را نصب العین سازد.
در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم که فرمود: مراد از ذکر کثیر تسبیح فاطمه زهرا (س) است (که مشتمل بر تکبیر و حمد و تسبیح است).
و در حدیث دیگری از همان امام (ع) می خوانیم که فرمود: یکی از سخت ترین و مهم ترین اموری که خدا بر خلق، فرض کرده است، ذکر کثیر خدا است، سپس فرمود: منظورم این نیست که «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» بگویند، اگر چه این هم جزئی از آن است، «ولکن: ذکر الله عند ما احل و حرم، فان کان طاعة عمل بها، و ان کان معصیة ترکها؛ منظور یاد کردن خدا است به هنگامی که انسان با حلال و حرام مواجه می شود، اگر اطاعت خدا باشد آن را انجام دهد و اگر معصیت باشد ترک گوید.»
روایتی هست که در کتب فارسی مثل منتهی الامال هم نقل کرده اند که روزی متوکل حضرت جواد (ع) را احضار کرده بود و گویا ایشان سوار قاطر بودند و می رفتند به دربار متوکل. جمعیت در بیرون در خیلی زیاد بود و غوغایی بود. وقتی که حضرت از دور پیدا شدند به موجب آن احترام و مهابتی که برای حضرت بود مردم کوچه دادند و حضرت آمدند و رد می شدند. راوی می گوید آن شخصی که نقل کرده گفت من نگاه کردم دیدم او خیلی با وقار و همین طور سرش را پایین انداخته (و می آید). برای دیگران باید با زور شلاق راه باز کنند ولی برای او مردم به احترام راه را باز می کنند. با خودم گفتم که این شیعه همین را می گویند امام است و دارای چنین مقاماتی است؟ چه فرق می کند، این هم بشری است مانند ما، فرقش با ما چیست؟ گفت تا این را با خود گفتم یک وقت رویش را برگرداند به طرف من و گفت: «فقالوا ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفی ضلال و سعر؛ پس گفتند آیا ما از بشری مثل خود پیروی کنیم در این صورت ما در گمراهی و بدبختی خواهیم بود.»
بعد به دنبال آن یک خاطره دیگر در ذهنم پیدا شد. تا این خاطره دیگر پیدا شد فورا فرمود: «القی الذکر علیه من بیننا بل هو کذاب اشر؛ آیا ذکر الهی از میان همه ما بر او فرود آمده، بلکه او یک دروغگوی طمع کار است.» فهمیدم نه، امام یعنی همین (منتهی الآمال/ جلد 2- صفحه 333)


منابع :

  1. مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 260

  2. مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 25-24

  3. مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 10 صفحه 217 و جلد 17 صفحه 266 و جلد 15 صفحه 386

  4. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 5- صفحه 248-247

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/21357