شایعه بی اساس در رابطه با طلاق زنان امام حسن (ع)

در اینجا لازم است به یک شایعه بی اساس که دست جنایتکار خلفاء عباسی آن را بوجود آورده و در میان عموم مردم شهرت یافته، اشاره مختصر بکنم:
در میان عموم مردم شهرت یافته و در بسیاری از کتابها نوشته شده که امام مجتبی (ع) فرزند برومند امیرالمؤمنین (ع) از کسانی بوده که زیاد زن می گرفته و طلاق می داده است. و چون ریشه این شایعه تقریبا از یک قرن بعد از وفات امام بوده است به همه جا پخش شده است و دوستان آن حضرت نیز بدون تحقیق در اصل مطلب و بدون توجه به اینکه این کار از نظر اسلام یک کار مبغوض و منفوری است و شایسته مردم عیاش و غافل است نه شایسته مردی که یکی از کارهایش این بود که پیاده به حج می رفت، متجاوز از بیست بار تمام ثروت و دارائی خود را با فقرا تقسیم کرد و نیمی را خود برداشت و نیم دیگر را به فقرا و بیچارگان بخشید، تا چه رسد به مقام اقدس امامت و طهارت آن حضرت. چنانکه می دانیم در گردش خلافت از امویان به عباسیان، عباسیان، بنی الحسن یعنی فرزند زادگان امام حسن (ع) با بنی عباس همکاری داشتند. اما بنی الحسین یعنی فرزند زادگان امام حسین (ع) که در رأس آنها در آن وقت امام صادق (ع) بود از همکاری با بنی عباس خودداری کردند. بنی عباس با اینکه در ابتدا خود را تسلیم و خاضع نسبت به بنی الحسن نشان می دادند و آنها را از خود شایسته تر می خواندند، در پایان کار به آنها خیانت کردند و اکثر آنها را با قتل و حبس از میان بردند. بنی عباس برای پیشبرد سیاست خود شروع کردند به تبلیغ علیه بنی الحسن. از جمله تبلیغات ناروای آنها این بود که گفتند ابوطالب که جد اعلای بنی الحسن و عموی پیامبر اکرم (ص) است مسلمان نبود و کافر از دنیا رفت و اما عباس که عموی دیگر پیغمبر (ص) است و جد اعلای ماست، مسلمان شد و مسلمان از دنیا رفت. پس ما که اولاد عموی مسلمان پیغمبریم از بنی الحسن که اولاد عموی کافر پیغمبرند برای خلافت شایسته تریم. در این راه پول ها خرج کردند و قصه ها جعل کردند. هنوز هم که هست گروهی از اهل تسنن تحت تأثیر همان تبلیغات و اقدامات، فتوا به کفر ابوطالب می دهند. هر چند اخیرا تحقیقاتی در میان محققان اهل تسنن در این زمینه به عمل آمده و افق تاریخ از این نظر روشن تر می شود.
موضوع دومی که بنی عباس، علیه بنی الحسن عنوان کردند، این بود که گفتند نیای بنی الحسن بعد از پدرش علی به خلافت رسید. و اما چون مرد عیاشی بود و به زنان سرگرم بود و کارش زن گرفتن و زن طلاق دادن بود از عهده برنیامد، از معاویه که رقیب سرسختش بود پول گرفت و سرگرم عیاشی و زن گرفتن و طلاق دادن شد و خلافت را به معاویه واگذار کرد. خوشبختانه محققان با ارزش عصر اخیر در این زمینه تحقیقاتی کرده و ریشه این دروغ را پیدا کرده اند. ظاهرا اول کسی که این سخن از او شنیده شده است قاضی انتصابی منصور دوانیقی بوده که به امر منصور مأمور بوده این شایعه را بپراکند. به قول یکی از مورخان: "اگر امام حسن این همه زن گرفته است پس فرزندانش کجا هستند؟! چرا عدد فرزندان امام اینقدر کم بوده است. امام که عقیم نبوده و از طرفی رسم جلوگیری یا سقط جنین هم که معمول نبوده است".
من از ساده دلی بعضی از ناقلان حدیث شیعی مذهب تعجب می کنم که از طرفی از پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار اخبار و احادیث بسیار زیادی روایت می کنند که خداوند دشمن می دارد یا لعنت می کند، مردمان بسیار طلاق را، پشت سرش می نویسند: امام حسن (ع) مرد بسیار طلاقی بوده. این اشخاص فکر نکرده اند که یکی از سه راه را باید انتخاب کنند. یا بگویند طلاق عیب ندارد و خداوند مرد بسیار طلاق را دشمن نمی دارد، یا بگویند امام حسن (ع) مرد بسیار طلاق نبوده است، یا بگویند: العیاذ بالله، امام حسن (ع) پابند دستورهای اسلام نبوده است، اما این آقایان محترم از یک طرف احادیث مبغوضیت طلاق را صحیح و معتبر می دانند و از طرف دیگر نسبت به مقام قدس امام حسن (ع) خضوع و تواضع می کنند و از طرف دیگر نسبت بسیار طلاقی را برای امام حسن (ع) نقل می کنند و بدون اینکه انتقاد کنند از آن می گذرند.
بعضی کار را به آنجا کشانیده اند که گفته اند امیرالمؤمنین (ع) از این کار فرزندش ناراحت بود. در منبر به مردم اعلام کرد که به پسرم حسن زن ندهید زیرا دختران شما را طلاق می دهد. اما مردم جواب دادند ما افتخار داریم که دخترانمان همسر فرزند عزیز پیغمبر (ص) بشود. او دلش خواست نگه می دارد و اگر دلش نخواست طلاق می دهد. شاید بعضی ها موافقت دختران و فامیل دختران را به طلاق برای اینکه مبغوضیت و منفوریت طلاق از میان برود کافی بشمارند خیال کنند طلاق آن وقت منفور است که طرف راضی نباشد، اما در مورد زنی که مایل است به افتخاری نائل گردد و چند صباحی با مرد مایه افتخارش زندگی کند طلاق مانعی ندارد.
اما چنین نیست، رضایت پدران دختران به طلاق و همچنین رضایت خود دختران به طلاق از مبغوضیت طلاق نمی کاهد، زیرا آنچه اسلام می خواهد این است که ازدواج پایدار و کانون خانوادگی استوار بماند، تصمیم زوجین به جدائی تأثیر زیادی در این جهت ندارد. اسلام که طلاق را مبغوض و منفور شناخته تنها بخاطر زن و برای تحصیل رضایت زن نبوده است که با رضایت زن و فامیل زن مبغوضیتش از میان برود. علت اینکه موضوع امام حسن (ع) را طرح کردم، گذشته از اینکه یک تهمت تاریخی را از یک شخصیت تاریخی در هر فرصتی باید رفع کرد، این است، که بعضی از خدا بی خبران ممکن است این کار را بکنند و بعد هم امام حسن (ع) را به عنوان دلیل و سند برای خود ذکر کنند. به هرحال آنچه تردید در آن نیست این است که طلاق و جدائی زوجین فی حد ذاته از نظر اسلام مبغوض و منفور است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نظام حقوق زن در اسلام- صفحه 243-241

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/21642