دلایل عقلی روشنفکران در مورد اعمال صالح منهای ایمان

برهان منطقی و دلیل عقلی روشنفکر مآبها که می گوید عمل نیک از هر کس که صادر شود پاداش خواهد داشت بر دو مقدمه استوار است:
الف. اینکه خدای متعال با همه موجودات، نسبتی متساوی و یکسان دارد، نسبت خدا با همه زمانها و همه مکانها متساوی است، خدا همانگونه که در شرق هست، در غرب هم هست، همانطوری که در بالا هست در پایین هم هست، خدا در زمان حال هست و در زمان گذشته و آینده نیز بوده و خواهد بود، گذشته و حال و آینده برای خدا بی تفاوت است، همانطوری که بالا و پایین و شرق و غرب برای او یکسان است، بندگان و مخلوقات هم برای او یکسانند، او با هیچکس خویشاوندی و رابطه خصوصی ندارد، علیهذا نظر لطف و یا نظر غضب خداوندی به بندگان نیز یکسان است مگر آنکه از ناحیه بندگان تفاوتی در کار باشد. علیهذا هیچکس بیجهت نزد خدا عزیز نیست و هیچکس هم بیدلیل خوار و مطرود نمی شود، خدا با کسی نسبت خویشاوندی و یا همشهری گری ندارد، هیچکس هم سوگلی و عزیزدردانه خدا نیست. چون نسبت خدا با همه موجودات یکسان است دیگر دلیلی ندارد که عمل نیک از یک نفر مقبول باشد و از یک نفر دیگر مقبول نباشد، اگر اعمال یکسان باشند جزاء آنها هم یکسان خواهد بود، زیرا فرض این است که نسبت خدا با همه مردم یکسان است، پس عدالت ایجاب می کند خداوند به همه بندگانی که کار نیک انجام می دهند -اعم از مسلمان و غیر مسلمان- یکسان پاداش بدهد. البته این سخن به این معنی نیست که اشیاء هم جملگی با خدا یکجور نسبت دارند و استحقاق آنها یکسان است. نسبت اشیاء با خدا یکسان نیست ولی نسبت خدا با اشیاء یکسان است. خدا به همه اشیاء یکجور نزدیک است ولی اشیاء در قرب و بعد نسبت به خدا متفاوت می باشند. در دعای افتتاح جمله جالبی در این باره هست، می خوانیم: «الذی بعد فلا یری، و قرب فشهد النجوی». در این جمله خدا چنین توصیف شده است: «آن کسی که دور است و در نتیجه دیده نمی شود، و نزدیک است و در نتیجه نجواها و سخنان درگوشی را گواه است». در حقیقت، ما از او دوریم ولی او به ما نزدیک است. معماست، چگونه ممکن است دو چیز نسبت به هم از لحاظ قرب و بعد دو نسبت مختلف داشته باشند؟ بلی، در اینجا چنین است، خداوند به اشیاء نزدیک است ولی اشیاء به خداوند نزدیک نیستند، یعنی با نسبتهای مختلف دور یا نزدیکند. نکته جالبی که در این جمله هست این است که وقتی خدا را به دوری توصیف می کند صفتی از صفات مخلوقات را شاهد آن ذکر می کند و آن دیدن است: کسی نمی تواند او را ببیند و زمانی که خدا را به قرب توصیف می کند صفتی از صفات خدا را دلیل آن می آورد و آن حضور و آگاهی خداست. آنجا که سخن از کار ماست، خدا را به دوری نسبت می دهیم و آنجا که سخن از کار او است صفت قرب را به او نسبت می دهیم. سعدی نیکو آورده است:
یار نزدیک تر از من به من است *** و این عجب تر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست *** در کنار من و من مهجورم
ب. مقدمه دوم اینکه: خوبی و بدی اعمال، قراردادی نیست بلکه واقعی است. به اصطلاح علمای کلام و علمای فن اصول فقه، حسن و قبح افعال، ذاتی است، یعنی کارهای نیک و زشت ذاتا متمایزند، کارهای خوب ذاتا خوب هستند و کارهای بد ذاتا بدند. راستی، درستی، احسان، خدمت به خلق. .. ذاتا نیکند، و دروغ و دزدی و ستمگری طبعا بدند. خوب بودن راستی و بد بودن دروغ نه بدان جهت است که خدا به آن امر کرده است و از این نهی کرده است، بلکه بر عکس است، چون راستی خوب بوده است خدا به آن امر فرموده و چون دروغ بد بوده است خدا از آن نهی فرموده است. به عبارت کوتاه تر امر و نهی خدا تابع حسن و قبح ذاتی افعال است، نه بر عکس.
از این دو مقدمه چنین نتیجه می گیریم که چون خداوند اهل تبعیض نیست و چون عمل نیک از هر کس نیک است، پس هر کس کار نیک بکند ضرورتا و الزاما از طرف خدای متعال پاداش نیک خواهد داشت. عینا به همین بیان در مورد کارهای زشت و گناه هم تفاوتی بین ارتکاب کنندگان نیست.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 256-257

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/21706