صفات فعل خدا در آیه آخر سوره حشر

در قرآن در آخرین آیه سوره حشر آمده: «هو الله الخالق البارئ المصور؛ او خدای خالق هستی بخش صورتگر است» (حشر/ 24). اوست الله. هر سه آیه پایانی سوره حشر با «هو الله» شروع شده، منتها در دو آیه 22-23 حشر: «هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب والشهادة هو الرحمن الرحیم* هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر؛ او خدایی است که غیر از او معبودی نیست داننده غيب و آشكار است اوست رحمتگر مهربان* اوست‏ خدايى كه جز او معبودى نيست همان فرمانرواى پاك سلامت (بخش و) مؤمن (به حقيقت‏ حقه خود كه) نگهبان عزيز جبار و متكبر است»، مسأله عبودیت هم مطرح بود آنجا که در واقع صفات ذاتی بیان می شد، این آیه باز با «هو الله» شروع می شود ولی بعد «لا اله الا هو» ندارد چون اینجا وارد صفات فعل می شود. (آنجا داشت): «الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار»، اینجا (دارد): «هو الله الخالق» اوست خدای آفریننده اندازه گیر، آفریننده به تقدیر، چون بعضی گفته اند اصلا خلق یعنی تقدیر و اندازه گیری، یا آفریدن با تقدیر و اندازه گیری.
«البارئ»، بارئ یعنی موجد، ایجاد کننده. پس او ذات اندازه گیرنده و ایجاد کننده (است) یعنی در امور عالم که خدای متعال آفریده است اگر مثلا از فلان ماده این قدر و از فلان ماده دیگر این قدر دیگر است، حساب شده است. در مرکبات، در یک گل، در یک حیوان، در یک انسان (این طور است). اگر مثلا انسان پاهایش این قدر است و دستهایش این قدر، انگشتهایش یکی بلندتر است یکی کوتاهتر، یکی ضخیمتر است یکی باریکتر، اینها همه کارهای حساب شده و اندازه گرفته است. و بارئ و موجد، خود اوست، اوست ایجاد کننده، علت ایجادی اوست.
«المصور» صورت بخش، نقش بخش. اگر یکدفعه بیایند عالم را خراب کنند و به حال اول برگردانند، درست مثل این است که بیایند نخهای یک قالی را -با آن همه نقش و نگاری که دارد- از یکدیگر باز کنند، بعد تاب نخها را هم باز کنند و آن را تبدیل کنند به پشم اولیه. اصل این قالی چیست؟ یک ماده بیرنگ بی نقش. خدا علاوه بر اینکه آفریننده آن ماده (ماده عالم) است، نقش و صورت می دهد آن ذره ای که مبدأ خلقت یک انسان مثلا می شود نه قلب دارد، نه مغز، نه استخوان، نه خون و نه گوشت، ولی «هو الذی یصورکم فی الارحام؛ خداست که در رحم به آن صورت می بخشد» (آل عمران/ 6).
علمای جنین شناسی به شکل عجیبی نقل می کنند که وقتی از نطفه مرد و تخمک زن یک سلول واحد به وجود می آید، به سرعت شروع می کند به تکثیر به صورت یکنواخت، یعنی تغذی و رشد می کند و بزرگ می شود. همین که به یک حدی رسید کم کم خودش دوتا می شود. هر یک از اینها باز به سرعت تغذی می کند و دوتا می شود، می شوند چهارتا، چهارتا می شود هشت تا. هشت تا می شود شانزده تا، همین طور به سرعت فقط رشد کمی پیدا می کند، به یک مرحله که می رسد ناگهان یک وضع کیفی پیدا می شود یک وقت مثلا می بینید خطی در وسط آنها پیدا شد، چیست؟ مثلا سلسله اعصاب می خواهد درست بشود. نقطه ای در فلان جا درست شد، چیست؟ تقسیم کار می شود. بعد ناگاه یک عده سلولها که همه مشابه و مانند یکدیگر بوده اند تغییر شغل و تغییر صفت و تغییر خصوصیات می دهند، می شوند مثلا سلولهایی که باید سلسله اعصاب را تشکیل بدهند، بعد این سلولها یک حالت مصونیتی پیدا می کنند که تا آخر عمر هستند (عجیب این است!) و اما آن سلولهای دیگر سلولهایی است که باید بیایند و بروند، بخشی از آنها قلب را تشکیل بدهند، بخش دیگر استخوان را و بخش دیگر گوشت را.
کم کم نقشها پیدا می شود. بعد کار می رسد به آنجا که در اندام همین بچه میلیونها رگ مویین به وجود می آید. مویین یعنی به اندازه مو، اما چون ما از مو باریکتر نداریم می گوییم به اندازه مو، در حالی که اگر هزار تایشان را به همدیگر بتابند به اندازه یک مو نمی شود، و تازه همه اینها با آن نازکی که به چشم نمی آید کانالهای ارتباطی هستند. بدیهی است که اینها نمی تواند حساب نشده باشد. چشم انسان را در نظر بگیریم. این ماده بی شکل اولی تا به صورت چشم درمی آید چقدر صورت پیدا می شود؟! اگر صورت مثل صورت روی دیوار بود می گفتیم یک خط از این طرف کشیدند این شد کله، بعد شد گردن، بعد پا، این شد صورت انسان. می گفتیم این چیز ساده ای است. اما در صورتیکه ما می گوییم صحبت این حرفها نیست. چند سال پیش آلمانیها نمایشگاهی در ایران دایر کرده بودند که آخرین مظهر صنعت جدید بود. شخصی می گفت رفته بودیم و با مسئول آن صحبت می کردیم. او می گفت اگر قرار باشد کارخانه ای ساخته شود که بتواند به اندازه فقط کلیه انسان کار انجام بدهد کارخانه ای باید ساخته شود برابر همه سطح تهران (تازه خودکار نیست). «هو الله الخالق البارئ المصور؛ تقدیر و اندازه گیری از او، ایجاد از او، صورت بخشی از او».


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 6- صفحه 219-217

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/22746