ارادت آیت الله بروجردی به امام حسین علیه السلام

من در سال 41 (سال فوت مرحوم آقای بروجردی) که دو سه ماه بود (ایشان فوت کرده بودند، ایشان در ماه شوال فوت کردند) در مثال همین ایام که محرم نزدیک بود و چند روزی به محرم بیشتر نمانده بود، ایشان را در خواب دیدم، حال آن خواب کیفیتی دارد و به تفصیل است، و خودم معنی این خواب را نفهمیدم. شخصی بود به نام آقای حاج آقا احمد که قمی بود و فوت کرد. او عجیب تعبیر خواب می کرد. حتی خود مرحوم آقای بروجردی گاهی یک خواب هایی که می دیدند حاج آقا احمد را برای تعبیر می خواستند. من به آقای حاج آقا احمد تلفن کردم و تعبیر خواب را خواستم. من حقیقتش وجهش را نفهیدم که او از کجای آن خوابی که من دیده بودم این جور فهمید. (آن وقت ها من منبر نمی رفتم، مدتی بود منبر را ترک کرده بودم.) گفت معنی این خواب این است که منبر را ترک نکن، یعنی معنی این خواب این است که -حال تعبیر او چه بود یادم نیست- نوکری امام حسین (ع) را به کلی رها نکن. من دیگر به همان که او گفت عمل کردم و به تعبیری که او کرد ترتیب اثر دادم.
دیروز صبح بعد از نماز -که من معمولا می خوابم- خوابیدم، خواب دیدم که یک مجلس معظمی است، همه اهل علم و علما هستند و ما یک جایی نشسته ایم و مثل اینکه انتظار داریم که آقای بروجردی وارد شوند و بعد گفتند ایشان عن قریب می خواهند وارد شوند. مجلس از جا حرکت کرد، مثل همان زمان حیاتشان، من هم به سرعت (تلاش) کردم که بلند شوم، عبایم پیچید به دست و پایم، خودم را کشیدم به یک طرف و بعد عبایم را از دست و پایم باز کردم و بلند شدم.
ایشان هم اتفاقا آمدند همان جا که من نشسته بودم. جا را خالی کردم. مثل اینکه من می دانستم ایشان همین جا باید بنشینند که جا را آنجا خالی کردم، بعد دیدم ایشان رفتند روی صندلی و می خواهند برای مردم صحبت کنند، آن هم نمی خواهند درس بگویند، می خواهند منبر بروند. دیدم ایشان در منبر گفتند که "ما واعظها".
من در عالم خواب تعجب کردم، با خود گفتم آقای بروجردی! (می دانستم ایشان در همان زمان منبر هم می رفتند، در دوره مرجعیتشان مخصوصا در بروجرد در ماه رمضان گاهی منبر هم می رفتند ولی بالأخره ایشان مرجع تقلید بودند نه واعظ) چطور ایشان می گویند "ما واعظها"؟! بعد هم نگاه کردم دیدم شال سفید هم به سرشان است. تعجب کردم. بعد -خواب است، صحنه ها عوض می شود- دیدم ایشان در شهر دیگری هستند و در آنجا هم باز همین طور منبر می روند ولی با همان احترامات مرجعیتی که دارند. در یک باغی بود، همین قدر که آمدم پایین، یک وقت دیدم که ایشان در کنار آبی هستند و آنجا مثل اینکه می خواهند وضو بگیرند. فکر کردم بروم جلو، که یادم افتاد (ما) شاگرد ایشان بودیم، گفتم بروم دست آقا را ببوسم.
رفتم آنجا و دیدم ایشان پشت سر هم صورتشان را زیر آب می کنند، بعد یکدفعه متوجه شدم، مثل اینکه جوی آبی بود و آب صافی داشت می آمد، دیدیم ایشان صورتشان را داخل آب گذاشته اند، نصف صورتشان داخل آب است و نصف صورت بیرون، چشم ها را هم روی همدیگر گذاشته اند، یک حالی، مثل حال استغرق عارفانه ای، مثل یک عارفی در حال استغراق که از دنیا و مافیها غافل است، حال گریه ای و این قلب مثل اینکه همین جور تپش می کند و ناله می کند و اسم مبارک امام حسین (ع) را می آورند: ای حسین، ای حسین فرزند علی، ای حسین فرزند زهرا، همین جور ناله می کند و ناله می کند، برای خودش، یعنی خودش برای خودش دارد روضه می خواند و خودش هم دارد همین جور گریه می کند آن هم چه جور گریه ای، نه گریه ای که اثرش در اشکش خیلی نمایان باشد، یک حالتی که اصلا مثل اینکه حس نمی کند که دنیایی هم وجود دارد، یعنی این طور غرق شده در امام حسین! بعد که بیدار شدم، یادم افتاد که آن خوابی هم که من چند سال پیش دیدم دو سه روز قبل از محرم بود.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 6- صفحه 259-261

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/22768