پاسخ به شبهه عدم تفاوت میان امامت و حکومت در اسلام

سؤالی مطرح شده است مبنی بر این که:
درست است که در قرآن کریم باید اصل گفته شود، ولی اصل جانشینی و حکومت در اسلام که مسلما خیلی اهمیت دارد می بایست نه به عنوان اینکه قرآن اسمی آورده باشد، بلکه به عنوان دستور العمل تصریح می شد و مثلا وحی می شد به پیامبر اکرم (ص) که تو باید جانشینت را تعیین بکنی و او نیز جانشین بعد را و همینطور تا آخر؛ و یا انتخاب جانشین باید یا با مشورت باشد یا به صورت انتخاب باشد. یعنی دستور العمل جانشینی برای اسلام که دینی بود که می بایست حکومت می کرد و حاکم لازم داشت، مسئله ساده ای نبود که به حال خودش رها بشود و تصریح نشود.
قضیه این نیست که اسم امام علی (ع) آورده بشود یا آورده نشود؛ بلکه با توجه به اینهمه اختلاف که درباره نحوه جانشینی و حکومت هست، باید دستور العملی تعیین می شد که ای پیغمبر! بر توست که جانشین خودت را تعیین کنی. حالا ممکن بود راجع به اینکه جانشین کیست تفسیرات مختلف کنند ولی این دیگر قطعی بود که جانشین را پیغمبر خودش تعیین کرده بود و به عهده مشورت مسلمین نبود. همچنین آیا جانشین پیغمبر باید خلیفه بعدی یا امام بعدی را تعیین می کرد یا باید یک عده ای انتخاب می کردند یا مشورت می کردند؟ این قضیه از نظر قرآن مبهم مانده و به هر حال در این مورد دستور العمل تصریح شده ای نداریم.
دوم آنکه در کتاب حکومت در اسلام نقل قولهای زیادی از خود حضرت علی و دیگران شده که این امر یعنی خلافت امری است مربوط به مسلمین و مسلمین باید نظر بدهند، اهل حل و عقد باید نظر بدهند. امر خلافت امر من نیست، آنها باید مشورت کنند و نظر و رأی بدهند. نویسنده این کتاب دلائل خیلی زیادی جمع کرده است در تأیید اینکه مسئله حکومت در اسلام یک امر انتخابی است و نه اینکه یک فرد جانشین خودش را تعیین کند. راجع به این گفته ها چه نظری هست؟
سوم اینکه به فرض که این دوازده امام به عنوان جانشین، یکی بعد از دیگری تعیین شده اند (حالا یا به وحی خدایی و یا به صورت دیگر)، تکلیف قطعی به عنوان یک اصل انتخاب و تعیین جانشین در جامعه اسلامی برای همیشه چگونه است؟ یعنی آیا از پیش گفته بودند که بر طبق وحی خدایی فقط دوازده امام با این خصوصیات که معصومند و... می آیند و بعد از آن در دوره غیبت امام مهدی (عج) مثلا باید به صورت انتخاب باشد؟ آیا اینها تصریح شده است؟ این استنباط خود ماست که چون اکنون امام دوازدهم حضور ندارد، می گوئیم باید در رأس حکومت، مجتهد جامع الشرائط باشد یا نباشد. ولی قرآن باید یک دستور العمل اساسی برای مسلمین بدهند که پس از پیغمبر ابتدا عده ای را که معصومند اختصاصا بر شما حاکم می کنیم؛ بعد از آن شما باید به مشورت خودتان کسی را انتخاب کنید یا فقیه شما حکومت بکند. این قضیه هم بعد از امام یازدهم، لاینحل می ماند و باز دچار اشکالات و اختلاف نظرهای بسیار است. این مسئله به چه صورت از نظر ما تشیع حل می شود؟

جواب:
مسئله حکومت غیر از مسئله امامت است و از نظر شیعه، مسئله حکومت در زمان امام نظیر مسئله حکومت است در زمان پیغمبر؛ یعنی حکم استثنایی دارد. همان طور که در زمان پیغمبر این مسئله مطرح نیست که با وجود پیغمبر تکلیف مسئله حکومت چیست. با فرض وجود و حضور امام در سطحی که شیعه بدان قائل است نیز مسئله حکومت یک مسئله فرعی و طفیلی است. اگر بخواهیم مسئله حکومت را به طور مجزا مطرح بکنیم مسئله علی حده ای است که در زمان عدم وجود امام (که چنین زمانی نداریم) یا عدم حضور امام مطرح است و البته یک مسئله اساسی هم هست. لذا ما منکر «امرهم شوری بینهم؛ كارشان در ميانشان مشورت است» (شوری/ 38) نیستیم اما «امرهم شوری بینهم» در کجا؟ آیا در امری که نصی از قرآن رسیده و تکلیفش روشن است؟ مشورت در این گونه موارد که نیست؛ بلکه در مواردی است که مربوط به حکمی از احکام الهی نیست و دستوری درباره اش نرسیده است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- امامت و رهبری- صفحه 142-139

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/22772