آرزوی مرگ از نظر اسلام و قرآن

مرگ برای بعضی از انسان ها یک امر آرزویی است و برای بعضی از انسان های دیگر امری ضد آرزوست. بعضی از انسان ها حق دارند که مرگ را آرزو کنند، ولی آرزوی مرگ برای بعضی از انسان های دیگر ضد منطقی است. این مکتبی است که از یک طرف قائل به جاودانگی روح است و می گوید: انسان با مرگ فانی نمی شود ولی از طرف دیگر، مثل مکتب مانی نمی گوید: انسان قبل از این که به این دنیا بیاید کامل بود و موجود کاملی را آوردند و در این جا زندانی کردند و انسان فقط باید زندانش را بشکند و برود. متأسفانه در تعبیرات شعرای ما از این نوع تعبیرات زیاد آمده با این که مقصودشان این نبوده است. قفس شکستن و زندان شکستن و از چاه بیرون آمدن در تعبیرات شعرای ما زیاد آمده است، با این که تابع مکتب مانی نبوده اند.
این مکتب بر این اساس است که روح یک امر جاودانه است، ولی معتقد نیست که روح انسان به صورت یک موجود کامل بود و او را مثل یک زندانی به زندان آوردند و یک موجود آزاد را در چاه انداخته و یا مرغ آزاد را در قفس کردند، بلکه روح انسان در این دنیا ناقص است، به این معنا که یک امر بالقوه است که قابل تکامل و کامل شدن است، یعنی رابطه انسان با جهان، رابطه کشاورز است با مزرعه و رابطه کودک است با مدرسه، نه رابطه زندانی با زندان. این موجود ضعیف، وجودش از نقطه ی صفر آغاز شده و باید در این دنیا رشد و تکامل پیدا کند.
دنیا برای انسان مانند مدرسه است برای دانش آموز و مانند مزرعه است برای کشاورز، که در این مدرسه است که باید تکلیف انجام بدهد و به مسئولیت های خود متوجه باشد و باید خود را در این مدرسه کامل کند تا وقتی از مدرسه بیرون می آید کامل باشد. یا آن کشاورز کارش در صحرا زحمت کشیدن است، ولی می داند که همین کاشتن و بعد به عمل آوردن محصول است که زندگی ایام سالش را تأمین می کند. اگر می خواهد چه در مدت زراعت و چه در مدتی که در خانه استراحت می کند زندگی خوبی داشته باشد، فقط باید عمل کشاورزی را خوب انجام دهد. همچنین می توان گفت: مثل انسان با جهان، مثل بازرگان است با بازار. بازار برای یک بازرگان به عنوان محل کار و محل به دست آوردن سود محبوب و مطلوب است.
بیشتر تعبیراتی که عرض کردم تعبیرات امام علی(ع) است. فرمود: «إن الدنیا... مهبط وحی الله و متجر اولیاء الله؛ دنیا محل فرود وحی خدا و تجارت خانه اولیای خداست.» (نهج البلاغه- حکمت 131) یا پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الدنیا مزرعه الاخرة؛ دنیا کشتگاه و محل زراعت آخرت است» (کنوز الحقایق، باب دال(.
آیا برطبق این مکتب، مرگ یک امر آرزویی است یا یک امر ضد آرزوست؟ هیچ کدام. برای کسی که در این مدرسه و دانشگاه هیچ کاری انجام نداده است، بیرون آمدن از آن که جز عقب افتادن و نمره بد گرفتن حاصلی برای او نداشته، نه تنها یک امر محبوب و مطلوب نیست، بلکه مایه سرشکستگی و ملامت است. یا آن کشاورزی که کار نکرده است به قول شاعر حالش چنین است:
هر که محصول خود بخورد و خبید *** وقت خرمنش خوشه باید چید
برای آن کسی که دنیا را به بطالت گذرانده است و نه تنها به بطالت که به فسق و فجور و کارهای بد گذرانده است، مرگ هرگز نمی تواند یک امر آرزویی باشد. او نه تنها عمل خوبی به تعبیر قرآن پیش نفرستاده است، بلکه هر چه فرستاده، عمل بد است. طبعا چنین افرادی همیشه باید از مرگ وحشت داشته باشند و مانند جالینوس خواهند بود. آن ها گرچه از نظر تئوری و مکتب با او اختلاف دارند ولی در عمل مانند او خواهند بود، یعنی برای چنین آدمی هم در عمل چنین خواهد بود که زندگی به هر صورت ولو بخواهد در شکم استری باشد و سرش از زیر دم استر بیرون باشد بر مرگ ترجیح دارد.
این همان است که می فرماید: «و لن یتمنوه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین؛ ولی به خاطر اعمالی که از پیش فرستاده اند، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد و خدا به (حال) ستمگران آگاه است» (بقره/95
مولوی می گوید:
ای که می ترسی ز مرگ اندر فرار *** آن ز خود ترسانی ای جان هوش دار
زشت روی توست نی رخسار مرگ *** جان تو همچون درخت و مرگ برگ
مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست *** آینه صافی یقین همرنگ روست
می گوید تو که از مرگ می ترسی در واقع از خودت می ترسی، چون مرگ هر کس همرنگ خود اوست، مرگ هر کس مانند آینه ای است که در وقت مرگ چهره ی شخص را به خودش نشان می دهد. اگر چهره ات زشت و کثیف است، وقتی که آن را ببینی ناچار از خودت وحشت می کنی. بعد می گوید: مثل تو مثل همان آدم زشت و کثیفی است که از بیابان می گذشت و در عمرش آینه ندیده بود. آینه ای به پشت افتاده بود. تا آینه را برداشت و طرف دیگر آن را نگاه کرد فورا آینه را شکست که عجب چیز بدی پیدا کردم! فکر نکرد او خودش است و چیز دیگری در آن جا نیست.
یا تشبیه می کند به مرغی که در قفس است و گربه هایی در اطراف آن کمین کرده اند. وقتی این مرغ می بیند که گربه ها چشم هایشان را به او دوخته اند و منتظرند در قفس باز بشود تا او را بربایند، هیچ گاه آرزوی بیرون رفتن نمی کند، چون می داند که باز همین قفس بهترین زندگی ها برای اوست و از آن فضای وسیع که در آن، گربه ها انتظار او را می کشند خیلی بهتر است.
برای آن کسی که در جهان بینی اش دنیا برای او مزرعه است و آن کسی که در جهان بینی اش دنیا برای او مدرسه است ولی در این مدرسه خوب عمل کرده، انتقال به آن جهان امری مطلوب است، همان طور که دانشجویی که برای تحصیل به خارج رفته و در آن جا به خوبی درس خوانده و کار کرده و دانشنامه گرفته است، آرزوی بازگشت به وطن دارد چون مسئولیت خود را به حد اعلا انجام داده است. یا مثلا بازرگانی که به خارج رفته و در آن جا معامله کرده و سود برده است، بازگشت به محل زندگی خودش برای او مطلوب است. کسی که برای او انتقال از این جهان به جهان دیگر امری مطلوب است، مصداق این شعر حافظ است:
ای خوش آن روز کزین منزل ویران بروم *** راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم، مرجع تقلید زمان خودش بود. بسیار مرد باحقیقتی بوده است. همان شبی که ایشان ساعت یازده و نیم فوت می کنند که حال ایشان هم به حسب ظاهر هیچ علامتی از فوت نداشته است، همین شعر را می خواندند:
ای خوش آن روز کزین منزل ویران بروم *** راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
واقعا هم همین طور است، اگر کسی در دنیا طوری زندگی کرده است که آن چه که پیش فرستاده خیر و برکت است، دیگر برای او دنیا یک زندان است، چون کارهایش را کرده و به قول امروزی ها مسئولیتش را انجام داده است. قرآن کریم نمی گوید: اگر تو انسان هستی باید مرگ را آرزو کنی. برای هر انسانی مرگ آرزو نیست. قرآن می گوید: تو اگر گناهکار و فاسد و کثیفی، حق داری بترسی، ولی اگر از اولیاءالله هستی، مرگ برای تو به صورت یک امر آرزویی درمی آید.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد7- صفحه 67-72

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/22848