مسئله برخورد مسلمانان با دولت ایران و سرانجام پیروز شدن آنان بر حکومت ساسانی، یکی از مسائل مهم تاریخ بوده است که در خصوص آن نظریات فراوانی ایراد شده است. در روزگاری که مسلمانان با دولت ساسانی می جنگیدند، کشور ایران با همه اختشاشات و از هم پاشیدگی هایی که داشت از نظر نظامی جزء دو قدرت نظامی روز بود. آنان چه از نظر سرباز و چه از لحاظ اسلحه و وسائل جنگی و چه از نظر کثرت جمعیت که برخی آن را 140 میلیون نفر تخمین زده اند و چه از نظر آذوقه و تجهیزات دیگر، برتری فوق العاده ای نسبت به مسلمانان داشتند، اعراب مسلمان حتی با فنون جنگی آن زمان که در میان ایرانیان و رومیان آشنا بودند، آشنایی نداشتند فلذا احدی در آن زمان نمی توانست آن شکست عظیم را به دست اعراب مسلمان پیش بینی کند.
ممکن است که علت پیروزی مسلمانان را تنها شور ایمانی و اعتقاد آنان به رسالت تاریخی شان و اطمینان کامل به پیروزی و بالاخره ایمان و اعتقاد محکم آنان نسبت به خدا و روز جزاء عنوان کرد. اما این عامل هر چند یکی از مهمترین عوامل محسوب می شود ولی با توجه به شرایط حاکم بر دو جبهه، نمی توانست کافی باشد، پس علت اساسی شکست ایران را در جای دیگر باید جستجو کرد. مهمترین عامل شکست ساسانیان به اعتقاد بسیاری از مورخین و شرق شناسان شرقی و غربی، ناراضی بودن مردم ایران از وضع دولت و آئین و رسوم اجحاف آمیز حاکم بر آن زمان دانست. نارضایتی به قدری شدید بود که امیدی به اصلاح وضع موجود نمی رفت. زیرا اگر روح مردمی بر اساس یک رژیم یا یک آئین خوشبین باشد، هر چند اوضاع ظاهر خراب باشد، در این گونه مواقع، ملت خود را جمع و جور می کند، اختلافات داخلی را کنار می گذارد و یکدست به دفع دشمن مشترک می پردازد. معمولا هجوم دشمن سبب اتحاد بیشتر و از میان رفتن اختلافات داخلی می شود، اما این به شرطی است که روح زنده در آن مملکت که از مذهب یا حکومت آنان سرچشمه بگیرد، وجود داشته باشد.
اجتماع آن روز ایران، یک اجتماع طبقاتی عجیبی بود، تا آنجا که حتی آتشکده های طبقات مختلف با هم تفاوت داشت. از طرف دیگر طبقات بسته بود و هیچکس حق نداشت از طبقه ای وارد طبقه دیگر شود. دین زرتشت در اصل هر چه بود، به قدری در دست موبدها فاسد شده بود، که ملت باهوش ایران هیچگاه نمی توانست از صمیم قلب به آن عقیده داشته باشد و حتی آنچنانکه محققین گفته اند اگر هم اسلام در آن وقت به ایران نیامده بود، مسیحیت تدریجا ایران را مسخر می کرد و زرتشتی گری را از میان می برد. روشنفکران و باسوادان آن روز ایران، و حتی مراکز علمی و فرهنگی ایران آن روز را مسیحیان تشکیل داده اند نه زرتشتیان. زرتشتیان آنچنان دچار غرور و تعصب های خشک و سنت های غلط بودند که نمی توانستند درباره علم و فرهنگ و عدالت و آزادی بیندیشند. در واقع مسیحیت بیش از زردتشتی گری از ورود اسلام به ایران زیان دید، زیرا زمینه بسیار مناسبی را از دست داد. بی علاقگی مردم ایران نسبت به حکومت و دستگاه دینی و روحانیت شان سبب می شد که سربازان آنها در جنگ ها با میل و رغبت علیه مسلمانان نجنگند و مقاومتی نشان ندهند و حتی در بسیاری از موارد به سپاه مسلمانان کمک کنند.
عدم مقاومت یکی از دلایل اصلی پیشروی مسلمانان و شکست ایرانیان بود، زیرا همین اعراب مسلمان در اروپا نیز پیشروی کردند، اما پس از آنکه مقاومت شدیدی در برابرشان شد، خواه ناخواه فتوحاتشان را در اروپا متوقف کردند. قانون تبعیض آمیز ایران، مقارن ظهور اسلام به گونه ای بود که زمینه را برای پیام عدالت و آزادی دین مبین اسلام مهیا می کرد و به همین جهت بود که وقتی ایران بدست مسلمانان فتح شد، مردم ایران علاوه بر اینکه عکس العمل مخالفی از خود نشان ندادند و خود را برای پیشرفت اسلام زحمت طاقت فرسایی را متحمل شدند.